مطالعات آکادمیک رسانه‌های اجتماعی

فهرست مطالب

فصل دوم از کتاب جهان چگونه رسانه‌های اجتماعی را تغییر داد

دانیل میلر

ترجمه‌ی مصطفی خسروی

تعاریف رسانه‌های اجتماعی

در مقدمه‌ی این جلد از کتاب، رسانه‌های اجتماعی را به عنوان استعمار فضای میان پخش سنتی و ارتباط خصوصی دو تایی تعریف کردیم، که در مقیاسی از اندازه‌ی گروه و درجات حریم خصوصی را در اختیار مردم قرار می‌دهد که آن را اجتماعی بودن مقیاس پذیر می‌نامیم. هر چند ما علاقه نداریم که تعریف‌مان بسیار فشرده یا مطلق دیده شود. بسیار نمونه‌های قبلی از ارتباطات گروهی آنلاین، مانند تابلوهای اعلانات و اتاق‌های گفت‌ و گو وجود داشت. همچنین اصرار بر این موضوع که واتساپ زمانی که به عنوان یک گروه استفاده می‌شود، نوعی از رسانه‌ی اجتماعی است؛ اما زمانی که فقط میان دو نفر استفاده شود، غیر قابل قبول است. تعریف ما نه مطلق است و نه مرز‌های ثابتی دارد؛ بلکه دستگاهی اکتشافی است که به روشن شدن پارامترهای مطالعه‌ی ما کمک می‌کند. بحث ما شامل سایت‌هایی مانند Tinder است که در آن‌ها ارتباط دو تایی است، اما گروهی به آن دسترسی دارند؛ و همچنین کنسول‌های بازی که امروزه می‌توانند به عنوان پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی عمل کنند. همچنین ممکن است برخی از وبلاگ‌ها و یوتیوب در نظر گرفته شوند، اما به ندرت در این جا حضور می‌یابند؛ تا حدی به این دلیل که بیشتر در یوتیوب به عنوان نوعی پخش عمومی، هرچند توسط افراد و شرکت‌ها، پست می‌شوند. این گونه نیست که ما حتی نام «رسانه‌های اجتماعی را انتخاب کرده باشیم. هنگامی که تحقیقات خود را آغاز کردیم، تصور کردیم که در حال مطالعه‌ی «سایت‌های شبکه‌های اجتماعی» هستیم. به سادگی از اصطلاحی محاوره‌ای که توسط عموم مردم استفاده می‌شود پیروی کردیم. در نتیجه، این یک برچسب علمی نیست، بلکه اصطلاحی پرطرفدار است که همیشه در معرض ابهامات معناشناسی عمومی است و فقط می‌توانیم مسئول نحوه‌ی استفاده از این اصطلاح در این جلد باشیم.

از سوی دیگر، تعریف ما به طور کلی پذیرفته شده نخواهد بود. دانا بوید[1] پیشگام آشکار در مطالعه‌ی رسانه‌های اجتماعی بوده است و تاثیرگذارترین مقاله تا به امروز نشریه‌ی سال 2007 سایت‌های شبکه‌ی اجتماعی: تعریف تاریخچه و بورسیه[2] توسط بوید و نیکول الیسون[3] بوده است. این مقاله نه تنها یک تاریخ، بلکه خلاصه‌ای از کار آکادمیک پیش از 2007 را ارائه می‌دهد. همان طور که بوید اشاره می‌کند، سایت‌های اولیه‌ی شبکه‌های اجتماعی در ایالات متحده مکان‌هایی بوده‌اند که مردم می‌توانستند به طور فعال برای یافتن «دوستان دوستان»، یا مانند سایت‌هایی چون Friends Reunited، برای ارتباط مجدد با دوستان خود، شبکه سازی کنند. پس از مدتی این سایت‌ها،  بیشتر توسط کاربران‌شان، بدل به مکان‌هایی برای تعامل دائمی شدند. این اتفاق بیشتر میان دوستان پایدار رخ می‌داد، بنابراین سایت‌ها کمتر به شبکه‌های گسترده توجه می‌کردند. بنابراین، به گونه‌ای، اگر برچسب‌ها به معنای حقیقی‌شان به کار برده شوند، سایت‌های شبکه‌های اجتماعی تبدیل به رسانه‌های اجتماعی شدند.

بوید همچنین در تلاش برای تعریف و توصیف رسانه‌های اجتماعی پیشگام بود. او رسانه‌های اجتماعی را به عنوان «اجتماع‌های شبکه‌ای شده»[4] توصیف کرد و بیان کرد که آن‌ها دارای چهار قابلیت اصلی هستند که عبارتند از ماندگاری[5]، قابل مشاهده بودن[6]، گسترش پذیری[7] و جستجو پذیری[8]. این اصطلاحات بی‌شک برای زمان توسعه‌ی این ایده‌ها، بر اساس موفقیت عظیم Friendster و سپس MySpace و به دنبال آن فیسبوک، مفید بودند و این مفاهیم برای درک چنین پلتفرم‌هایی مفید باقی می‌مانند. کتابی که اخیراً در ارتباط با توییتر منتشر شده است، بحث را به انواع مختلف مردمی که در شبکه هستند و راه‌هایی که کاربران آن را توسعه داده و هدایت کرده‌اند، گسترش می‌دهد.

با این حال، طی چند سال گذشته و در طول دوره‌ی مطالعه‌ی ما، رشد اصلی در پلتفرم‌ها، نه تنها واتساپ و وی‌چت بلکه اینستاگرام و اسنپ‌چت بوده است. این پلتفرم‌ها به طور کامل با توانایی‌های قبلی هماهنگ نیستند. آن‌ها به طور برجسته‌ای قابل جست و جو، ماندگار یا حتی قابل گسترش نیستند، اما گرایشی را به سمت اجتماعی بودن مقیاس‌پذیر تقویت می‌کنند. شاید شگفت‌آور نباشد که به عنوان انسان‌شناس تعریفی را ترجیح می‌دهیم که بر موضوع اجتماعی تمرکز دارد؛ زیرا این همان چیزی است که ما مطالعه می‌کنیم. سایر رشته‌ها چیزها را متفاوت می‌بینند. به عنوان مثال، یک کتاب جدید در رسانه‌های اجتماعی از یک محقق در مطالعات ارتباطی، رویکردی مبتنی بر مفاهیم ارتباط، از جمله بخش‌هایی در یوتیوب، ویکی‌پدیا و فلیکر در کنار توییتر و فیسبوک، را توسعه می‌دهد. تعاریف مختلف احتمالاً با دیدگاه‌های رشانه‌های مختلف ارتباط دارد.

با این فرض که فناوری در مراحل منظم و مجزا «تکامل» می‌یابد، یک وسوسه‌ی طبیعی برای دیدن مسائل به صورت تاریخی وجود دارد. از این منظر به نظر می‌رسد که رسانه‌های اجتماعی صرفاً استفاده‌ی متداول از اینترنت باشد، به ویژه زمانی که در برخی کشورها بسیاری از مردم معتقد هستند که فیسبوک و اینترنت مترادف یکدیگرند. در حال حاضر زمینه‌ای از مطالعات اینترنتی وجود دارد که بدیهی است که مطالعه‌ی رسانه‌های اجتماعی را در این زمینه ادغام می‌کند. با این حال، بحث‌های مربوط به اینترنت که پیش از رسانه‌های اجتماعی صورت می‌گرفت، اغلب در جهت‌گیری آن‌ها با بحث‌های اخیر درباره‌ی رسانه‌های اجتماعی به طور کامل مخالف بود. به عنوان مثال، زمانی که اینترنت برای نخستین بار توسعه یافت، بیشتر مردم آن را به عنوان یک دنیای مجازیجداگانه می‌دیدند که می‌توانست گرد هم آمدن گروه‌هایی با علایق تخصصی را تسهیل کند. هم‌چنین درمورد انواع تازه‌ای از روابط اجتماعی، نگرانی زیادی وجود داشت که با گمنامی امکان‌پذیر شد. در مقابل، با توجه به رسانه‌های اجتماعی، موضوع ناشناس بودن به نگرانی درمورد عدم حفظ حریم خصوصی تبدیل شده است. به همین ترتیب، تأکید بر گروه‌های جداگانه با منافع خاص در اینترنت نیز به نگرانی درمورد نحوه‌ی قرار گرفتن شبکه‌های اجتماعی به طور کامل متفاوت از دوستان، خانواده و محل کار در یک فضای مشابه در فیسبوک تبدیل شده است. رسانه‌های اجتماعی به جای آنکه به عنوان یک دنیای مجازی «دیگر» دیده شوند، متهم به تعبیه شدن در پیش پا افتاده‌ترین جنبه‌های دنیای روزمره مانند نقاشی ناخن و ناهار خوردن هستند.

رسانه‌های اجتماعی آشکارا مبتنی بر کاربردهای قبلی اینترنت برای اهداف اجتماعی و ارتباطی هستند. با این حال، به طور واضح ناپیوستگی در کاربردهای قبلی اینترنت، با اندازه‌ی پیوستگی آن، وجود دارد. در نتیجه شاید بهتر باشد که به رسانه‌های اجتماعی موقعیت خاص خود را، به عنوان یک موضوع برای تحقیق، اعطا کنیم و این احتمال را در نظر بگیریم که اغلب برخلاف آن چه اینترنت، حتی در صورت اشتراک‌گذاری فضای یکسان، در نظر گرفته می‌شود. به این دلایل، ما به طور کلی از رویکری تاریخی، که رسانه‌های اجتماعی را به آخرین نکته در یک روایت بدل می‌کند و سپس به عنوان علت آنچه اکنون است تلقی می‌شود، اجتناب کرده‌ایم. همانطور که در مقدمه اشاره شد، رسانه‌های اجتماعی تنها یک قدم با مطالعه‌ی کاربردهای قبلی اینترنت فاصله ندارد، بلکه بیشتر در زندگی اجتماعی روزمره جای دارد. بدین ترتیب، فرصت جدیدی برای همراه کردن مطالعات رسانه و ارتباطات با سایر اشکال علوم اجتماعی همچون انسان‌شناسی فراهم می‌کند.

یکی دیگر از راه‌هایی که دانا بوید را به عنوان یک پیشگام در مطالعه‌ی رسانه‌های اجتماعی برجسته می‎کند، ایجاد یک کتاب ‌شناسی آنلاین است که در آن هر کسی که در زمینه‌ی رسانه‌های اجتماعی مطالعه می‌کند، می‌تواند جزئیات انتشارات خود را منتشر کند. در زمان نگارش این مقاله، در آوریل 2015، 669 مدخل وجود داشته است. این‌ مدخل‌ها طیف گسترده‌ای از رشته‌ها و رویکردها را نشان می‌دهند. در بررسی برخی از این مدخل‌ها، به سرعت آشکار می‌شود که آن‌ها چندین دیدگاه کاملاً متمایز، گاهی با مقداری ترکیب در میان‌شان، را نشان می‌دهند. ما قصد نداریم که به این موضوع بپردازیم، اما توجه به این نکته مهم است که عمده مطالعات مربوط به رشته‌هایی است که بیشتر معطوف به روش‌ها و دیدگاه‌های متأثر از علوم طبیعی هستند؛ بنابراین شامل نمونه‌هایی از کاربران، آزمون فرضیه‌ها و مدل‌ها می‌شوند. در اینجا به این حجم عظیم مطالب پرداخته نمی‌شود، زیرا بخش عمده‌ی این کتاب به مقایسه‌ی بین زمینه‌های فرهنگی متنوع می‌پردازد. شواهد یک جمعیت را نمی‌توان به رفتار هیچ جمعیت دیگری تعمیم داد؛ در نتیجه، این جلد از کتاب باید مکمل و متمایز از رویکردهای مطالعه‌ی رسانه‌های اجتماعی باشد.

کتاب‌شناسی همچنین دلیل دقیق ارائه می‌دهد که چرا در این مجلد بر رویکرد تطبیقی تمرکز کرده‌ایم. مجموع کاربران سایت‌های چینی QQ (820 میلیون)، QZone (625 میلیون) و WeChat (355 میلیون) مطمئناً با فیس‌بوک (1.25 میلیارد) قابل مقایسه است. همچنین QQ قدیمی‌تر از فیسبوک است. با این حال، عناوین 669 مطالعه‌ی فهرست شده در کتاب شناسی بوید، حتی اشاره‌ای به QQ، QZone یا WeChat ندارند، در حالی که 157 مرجع به فیسبوک وجود دارد. حتی با در نظر گرفتن مسئله‌ی زبان، این نشان می‌دهد که قرار گرفتن در معرض محصول چینی برای کسانی که به زبان انگلیسی کار می‌کنند محدود است. چنین تناقضی بخشی از توجیه تحقیق ما را تشکیل می‌دهد. علوم طبیعی عمدتا مبتنی بر مطالعه‌ی موادی هستند با خواص جهانی و غیر قابل تغییر، که امکان چنین برون ‌یابی تعمیم ‌یافته‌ای را فراهم می‌کند. بنابراین ممکن است واقعاً مهم نباشد که مطالعه در کجا انجام می‌شود. با این حال، علوم اجتماعی به طور کامل موضوع دیگری است و این کتاب درخواستی برای حساسیت بیشتر به تفاوت‌های منطقه‌ای و اجتماعی و پیامدهای آن است.

از سوی دیگر، این خطر وجود دارد که مطالعات مبتنی بر علوم طبیعی، تحقیقات در ارتباط با پلتفرم‌هایی هم‌چون توییتر را افزایش دهد، زیرا این مطالب به صورت عمومی در دسترس است و به طور بالقوه به عنوان مجموعه داده‌های بزرگ قابل استفاده است. استفاده از پلتفرم‌هایی مانند واتساپ بسیار دشوارتر است؛ زیرا پیش از آن‌که کسی به شما اجازه‌ی دسترسی به مکالمات خصوصی خود را بدهد، باید او را به خوبی بشناسید. بوید کتاب شناسی بسیار گسترده‌ای از کار در توییتر دارد، اما هنوز هیج یک از این سایت‌ها عنوانی ندارند که به واتساپ ارجاع دهد. ما قصد تحقیر هیچ رویکردی را نداریم. تمام تحقیقات واقعی، شواهد ارزشمندی را ارائه می‌دهند. اگر پیشنهاد ما مبنی بر این‌که برخی روش‌های مرسوم سوگیری‌ها و مشکلات تعمیم خود را ایجاد می‌کنند معتبر باشد، امیدواریم این نگرانی‌ها توسط کسانی که خود را درگیر مطالعات رسانه‌های اجتماعی با الگو برداری از علوم طبیعی می‌دانند، به اشتراک گذاشته شود.

تاریخ و فرهنگ

اگر چه بوید و الیسون دیدگاهی واقعاً جهانی را ارائه کردند، اما کتاب شناسی بوید نشان می‌دهد که ممکن است این امر توسط اکثر تحقیقات بعدی، حداقل در زبان انگلیسی، حفظ نشده باشد. این امر ممکن است در ارتباط با تاریخچه‌ی رسانه‌های اجتماعی نیز صادق باشد. به عنوان انسان شناس، نگرانی اصلی ما با اختراع فناوری یا راه‌اندازی تجاری آن نیست، بلکه پلتفرم‌هایی است که در جوامع خاص به عنوان نماد شناخته شده‌اند. با در نظر گرفتن این موضوع، تاریخچه‌ی رسانه‌های اجتماعی احتمالاً با موفقیت Cyworld در کره‌ آغاز می‌شود. این پلتفرم در سال 1999 راه‌اندازی شد و نخستین پلتفرمی بود که در میان جوانان جمعیتی قابل توجه حضور یافت. تا سال 2005 تقریباً تمام جوانان کره‌ای از Cyworld استفاده می‌کردند.

یکی از ویژگی‌های Cyworld این بود که دسته بندی‌های دوستی خود را به عنوان یک سری حلقه‌های متحدالمرکز اداره می‌کرد. سپس دانشگاهیان خاطر نشان کردند که این روش مشابه روشی است که سیستم‌های خویشاوندی به طور سنتی در آن کشور عمل می‌کردند. اگر کسی قبول می‌کرد که Cy-ilchon (دارای یک رابطه‌ی بسیار نزدیک) باشد، آن گاه شما از نظر اجتماعی به طور متقابل متعهد می‌شوید؛ مانند اظهار نظر در مورد یک‌دیگر به نحوی که روابط خویشاوندی را برانگیزد. به طور خلاصه، این دلالت بر هم سویی فرهنگی خاص بین جامعه مخصوص و پلتفرم مخصوص دارد؛ دلیلی احتمالی برای آن که چرا Cyworld در کره بسیار موفق بوده است، در حالی‌که در هیچ جای دیگری موفق نبود.

اشکال آن جاست که گرد آوردن شواهد برای چنین استدلالی بسیار سخت است. Cyworld تا حد زیادی با فیسبوک در کره جایگزین شده است. با این حال، ممکن است هیچ ربطی به عملکرد یا هم سویی‌های فرهنگی نداشته باشد. این امر می‌تواند صرفاً میل به دنبال کردن سلطه‌ی جهانی باشد. نمونه‌های دیگری در این کتاب از ارتباط بین ویژگی‌های پلتفرم‌ها و مناطقی که با آن‌ها مرتبط هستند، بیشتر از طریق نمونه‌هایی از چین که پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی متمایز خود را دارا می‌باشد، وجود دارد. با توجه به ممنوعیت‌های سیاسی استفاده از دیگر پلتفرم‌ها در چین، معقول به نظر می‌رسد که در تفسیر این انجمن‌های فرهنگی به عنوان مسبب، محتاطانه عمل شود.

این نحوه‌ی پیدایش فرهنگی مشکلی رایج در تحلیل رسانه‌های اجتماعی است. برای مثال، اغلب در روزنامه نگاری و روان شناسی و جامعه شناسی عامه پسند بحث می‌شود که رسانه‌های اجتماعی با فردگرایی مرتبط هستند و عمدتاً برای ابراز خود یا شبکه ‌سازی خود محور استفاده می‌شوند. رویکردهای مطالعات انتقادی ممکن است در ارتباط با اقتصاد سیاسی معاصر ما که خود بیانگر نئولیبرالیسم است، فراتر رود. شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی از جمله شرکت‌های سرمایه‌داری هستند و بنابراین احتمالاً چنین ارزش‌هایی را ترویج می‌کنند. با این حال، چنین تحقیقاتی بیشتر در آمریکای شمالی انجام می‌شود، منطقه‌ای که نویسندگانی چون دوتوکویل تأکید بسیاری بر فردگرایی به عنوان شخصیت فرهنگی غالب در دوره‌ای پیش از سرمایه‌داری مدرن داشتند. درحالی که شاید موفق‌ترین منطقه‌ی سرمایه‌داری در بیشتر تاریخ اخیر، اسکاندیناوی بوده است؛ منطقه‌ای که معمولاً از نظر ارزشی، نسبتاً جمع‌گرا شناخته می‌شود. اگرچه می‌توان انتظار داشت که انسان‌شناسان مسائل مربوط به فرهنگ را برجسته کنند، در نتیجه ما قصد داریم به همان اندازه در ارتباط با جبر فرهنگی، مانند جبر تکنولوژیک، محتاط باشیم.

به طور کلی، بعید به نظر می‌رسد که مجموعه‌ای از رسانه‌های جدید که کاربرد اصلی‌شان توسعه و حفظ ارتباط اجتماعی بود، به بهترین وجه از نظر فردگرایی مشخص شود. در واقع این احتمال وجود دارد که برخی از پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی برای نخستین بار در فضای نسبتاً فردگرایانه‌ی ایالات متحده توسعه یافته باشند، اما زمانی که به جوامع گروه محور مهاجرت کردند به طور کامل شکوفا شدند. به عنوان مثال، Friendster یکی از موفق‌ترین پلتفرم‌های اولیه بود. Friendster در سال 2002 و در ایالات متحده آغاز به کار کرد، اما به قدرت بیشتری در کشورهای جنوب شرقی آسیا دست یافت و در نهایت، توسط یک شرکت مالزیایی خریداری و به طور مجدد در آن‌جا تأسیس شد. به طوری مشابه، Orkut نخستین بار توسط گوگل توسعه یافت، اما تأثیر اولیه‌ی خود را از طریق محبوبیت گسترده در کشورهایی مانند برزیل و هند به دست آورد. درواقع Orkut به طور مجدد در برزیل تأسیس شد. امروزه، به طور مسلم QQ (تأسیس شده در سال 1999 و در ابتدا به عنوان یک سرویس پیام‌رسان فوری) تثبیت‌شده‌ترین پلتفرم رسانه‌های اجتماعی در چین است. QQ هم‌چنین از نظر تعداد کاربران فعال ماهانه غالب است. Renren، پلتفرمی چینی دارای شباهت‌های بسیار به فیسبوک، بخش بسیار کوچک‌تری از دنیای رسانه‌های اجتماعی چینی است. همانطور که مشخص خواهد شد، QQ پلتفرمی بسیار گسترده‌تر، با عملکردی بهتر و ادغام بیشتر در زندگی مردم نسبت به پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی غربی است.

مهم‌تر از هم‌سویی با گرایش‌های فرهنگی، تمایل به مناطق حاشیه‌ای بیشتر بوده است که بیشتر به عنوان کلان‌شهر در نظر گرفته می‌شوند. به همین دلیل، تاریخچه‌ی استانداردتر رسانه‌های اجتماعی با Cyworld آغاز نمی‌شود، بلکه بر تحولات در ایالات متحده تمرکز می‌کند. در آمریکای شمالی نخستین پلتفرم رسانه‌های اجتماعی که به چنین درجه‌ای از نفوذ اجتماعی دست یافت، MySpace (تأسیس شده در سال 2003) بود که از سال 2004 به سرعت پایگاه نوجوانی گسترده‌ای را ایجاد کرد. با گذشت زمان، در جهت‌گیری خود به موسیقی، تخصصی‌تر شد. سایت‌های تخصصی دیگری همچونFriends Reunited (آغاز در سال 1999)، که هدف خود بیانگری دارد، و یا لینکدین[9] (تأسیس شده در سال 2003)، که برای شبکه‌های حرفه‌ای و تجاری استفاده می‌شود، نیز پتانسیل تغییرات خاص را نشان دادند؛ همچون برخی سایت‌های دوست‌یابی مانند Grindr (تاسیس شده در سال 2009) و اکنون تیندر[10] (تاسیس شده در سال 2012).

شاید به دلیل اعتبار ایالات متحده، همراه با توسعه‌ی سیلیکون ولی به عنوان یک گرمخانه‌ با فناوری پیشرفته، پلتفرم‌هایی مانند Friendster و Orkut، اگرچه در سایر نقاط جهان موفق‌تر بودند، اما در ابتدا از ایالت متحده آغاز شدند. احتمال دارد همین آمل منجر به نابودی آنان شده باشد، زیرا برای مدتی به نظر می‌رسید فیسبوک آماده است هم‌نوعان خود را بلعیده و سلطه یابد. در آن نقطه محتمل به نظر می‌رسید که فیسبوک بازنمای سلطه‌ی جهانی، به جز مداخله‌ی سیاسی دولت چین، باشد. بنابراین پروژه‌ی ما لحظه‌ای آغاز شد که به نظر پایان تاریخ رسانه‌های اجتماعی بود، اما در طول دو سال گذشته چنین نتیجه‌گیری‌ای زودهنگام بوده است. به جای آن اکنون چندین سایت جایگزین برای جوانان از جمله اینستاگرام (تأسیس در سال 2010) و اسنپ‌چت (تأسیس در سال 2011) را می‌بینیم؛ در حالی که فیسبوک به یک پایگاه کاربران مسن‌تر بدل شده است که برای گسترش توییتر (تأسیس در سال 2006) نیز مهم است. پویایی این بخش امروزه به بهترین وجه با ظهور سریع سایت‎هایی همچون وی‌چت (تأسیس در سال 2011) و واتساپ (تأسیس در سال 2009) به خوبی نشان داده می‌شود. در حالی که فیسبوک 1.25 میلیارد کاربر دارد، وی‌چت با نرخ بسیار سریع‌تری به 600 میلیون کاربر و واتساپ به 800 میلیون کاربر رسید.

همان‌طور که ذکر شد، استدلال این‌که هم‌سویی فرهنگی دلیل اصلی موفقیت یک پلتفرم است، به همان اندازه‌ای دشوار است که استدلال کنیم که نتیجه‌ی توانایی‌هایی تکنولوژیک است. با این‌ حال، انسان‌شناسی توضیحی جایگزین را ارائه می‌دهد. در این کتاب ما هم‌سویی فرهنگی را نه به عنوان یک علت، بلکه به عنوان یک پیامد می‌بینیم. به عبارتی دیگر، ما چگونگی بومی شدن یک پلتفرم را مورد توجه قرار می‌دهیم، که نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی بیشتر ما به محتوا به جای خود پلتفرم است. هنگامی که پلتفرم توسط محتوای محلی پر می‌شود، پیامدی هم‌چون هم‌سویی فرهنگی را به دنبال دارد.

در حالی که یک پلتفرم ممکن است هویت یا حتی زیرساخت ثابتی نسبت به شرکت مالک آن داشته باشد، هم‌چنان در معرض تغییر دائمی است. فیسبوک مثال خوبی است. حتی در اوایل سال 2007، بوید و الیسون اشاره کردند که بسیاری از پلتفرم‌ها با کارکردها و اهدافی به طور کامل متفاوت راه‌اندازی شده‌اند. آیا فیسبوک پلتفرمی اولیه (با نامی دیگر) برای کمک به دانشجویان پسر در ارزیابی دانشجویان دختر است و یا پلتفرمی اسن که در سال 2015 مورد بررسی قرار گرفته است؟ علاوه بر این تغییرات اصلی رخ‌ داده، مانند مهاجرت اخیر این پلتفرم به افراد مسن، ممکن است تا حد زیادی نتیجه‌ی فعالیت کاربران باشد، نه چیزی که شرکت در نظر گرفته است؛ همانطور که سایت‌های قبلی مانند Friendster و Orkut در مناطقی کاملاً متفاوت، نسبت به مناطقی که برای آن ساخته شده‌اند، به قدرت رسیده‌اند.

همان مسئله‌ای که با تغییرات در طول زمان مطرح می‌گردد، در مورد تفاوت‌های فضا نیز صادق است؛ و این نگرانی‌های اولیه برای انسان‌شناسی است. وقتی فیسبوک را در کشور ترینیداد مطالعه می‌کنیم و به تفاوت قابل‌توجه محتوای آن با فیسبوک در هند پی می‌بریم، چه چیزی را کشف کرده‌ایم؟ اگر بگوییم مطالعه‌ی روشی است که مردم ترینیدادی فیسبوک را تصاحب کرده‌اند، به نظر می‌رسد که فیسبوک معتبرتری در جای دیگر وجود دارد که اکنون توسط ساکنان ترینیداد تغییر پیدا کرده است. با این حال، نکته‌ای که با رویکرد انسان‌شناختی ما روشن می‌گردد آن است که فیسبوک فقط با توجه به جمعیت‌های خاص وجود دارد؛ استفاده از هر گروه اجتماعی معتبرتر از گروه دیگر نیست. همان مشکل برای کلمه‌ی ترینیدادی همانند فیسبوک وجود دارد. مردم ترینیداد تا حدودی با استفاده از فیسبوک تغییر کرده‌اند، اما پس از آن همیشه در حال تغییر بوده‌اند. پس مسئله آن نیست که چگونه یکی دیگری را تغییر داد. در عوض باید تشخیص داد که ما فرهنگ را مطالعه می‌کنیم؛ فرهنگی که همیشه در نتیجه‌ی تعامل متقابل مردم و دنیایی که در آن زندگی می‌کنند پویا است.

این پرسش‌ها پایه‌های مطالعه‌ی تطبیقی ما را پایه‌گذاری می‌کند؛ که باید شواهدی را برای همگنی (همه‌ی افراد/ چیزها شبیه‌تر می‌شوند) و ناهمگونی (همه‌ی افراد/ چیزها متفاوت‌تر می‌شوند) جهانی متعادل کند. به طور مختصر، تا جایی که همه از یک پلتفرم استفاده می‌کنند، ممکن است به نظر برسد که رسانه‌های اجتماعی ابزاری برای همگن‌سازی جهانی هستند. با این‌حال، به میزانی که کاربران آن پلتفرم‌ را به چیزی خاص محلی بدل می‌کنند، به نظر می‌رسد که رسانه‌های اجتماعی ابزار ناهمگون‌سازی جهانی هستند. بخش اعظم این جلد مربط به کالبد بخشیدن به آن مشاهدات اسکلتی است. با این حال، نخست مروری کوتاه بر برخی از دغدغه‌های اصلی ادبیات آکادمیک، حرکت از مطالعات رسانه‌ای و ارتباطات به جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی، ارائه می‌کنیم.

مطالعات تعریف‌شده درمورد رسانه‌های اجتماعی

نمی‌توانیم وانمود کنیم که تعداد زیادی از نشریات و مجلات تخصصی را که از رشته‌هایی همچون رایانه، اینترنت و مطالعات ارتباطات انتشار می‌یابند، پوشش می‌دهیم. بنابراین می‌توانیم مطالعه‌ی رسانه‌های اجتماعی را به عنوان واپسین بازگویی آن‌چه پیش از آن به عنوان سنت مطالعه‌ی آن‌ها ایجاد شده است، تعریف کنیم. به شکلی خاص، همانطور که پیش از این اشاره شد، این پیمایش شامل تحقیقات انجام شده تحت نظارت روش‌هایی که علوم طبیعی را تقلید می‌کنند، نخواهد بود. نگرانی ما تنها مشاهدات انجام‌شده از رسانه‌های اجتماعی است که از مشاهده‌ی کیفی استفاده‌ی روزمره ناشی می‌شود. با این حال، هنوز هم حجم زیادی از تحقیقات باقی می‌ماند.

بسیاری از بحث‌های اصلی تا اندازه‌ای زود شکل گرفت. یکی از نگرانی‌های مربوط به رابطه‌‌ میان اجتماعی بودن آنلاین و آفلاین بود و درک این موضوع که برخلاف روش‌های قبلی اینترنتی که عمدتاً برای تماس با غریبه‌ها با علایق مشترک استفاده می‌شود، رسانه‌های اجتماعی بیشتر بر روابط اجتماعی موجود متمرکز بودند. همان‌طور که بوید و الیسون خاطرنشان کرده‌اند: «آنچه که سایت‌های شبکه‌های اجتماعی را منحصر به فرد می‌کند این نیست که به افراد اجازه‌ی ملاقات با غریبه‌ها را می‌دهند، بلکه این است که کاربران را قادر می‌سازند تا از طریق شبکه‌های اجتماعی خود را گویا و قابل‌مشاهده کنند». تا حدی برای رویارویی با بحث‌های عمومی که خلاف آن را ادعا می‌کردند، چنین محققانی اصرار داشتند که کاربران «دوستان» خود را به عنوان اصطلاحی در فیسبوک با دوستی آفلاین اشتباه نگیرند. بحث آکادمیک هم‌چنین تلاش کرد تا نگرانی رو به رشد عمومی در ارتباط با رسانه‌های اجتماعی را به عنوان تهدیدی برای حریم خصوصی، به ویژه در میان کاربران جوان، منعکس کند. پرداختن به نگرانی‌های عمومی در مورد حریم خصوصی، و میزان درک کودکان از آنچه انجام می‎‎دهند، با مشاهداتی درمورد هنجارهای استفاده تکمیل شد که به نظر می‌رسید در حال توسعه بودند. به تدریج مجموعه‌ای از مجلات، توجه فزاینده‌ای به چنین مطالعاتی در ارتباط با رسانه‌های اجتماعی نشان دادند. مطالعه‌ی صحیح این بحث‌ها مستلزم مرور شماره‌های اخیر رایانه‌ها در ارتباط با رفتار انسانی، رسانه‌ها و جامعه‌ی جدید، نشریه‌ی ارتباطات با واسطه‌ی رایانه و رسانه‌ی اجتماعی + جامعه‌ جدید است، که تنها چندی از آن‌ها نام برده شد.

یکی دیگر از نگرانی‌های محبوب در ارتباط با رسانه‌های اجتماعی به عنوان منبعی است که مردم برای معرفی خود از آن استفاده می‌کنند. این امر منجر به این سوال می‌گردد که این شخصیت آنلاین چگونه شخصیت آفلاین آنان را منعکس می‌کند یا به چه میزان متفاوت از آنان است. موضوعات دیگر تعداد دوستان و دنبال‌کننده‌هایی است که برای هر پلتفرم مناسب به نظر می‌رسد؛ اینکه چگونه قضاوت مردم را در مورد دیگران منعکس می‌کند. نگرانی دیگری که به دنبال مطالعات پیشین اینترنت بود، این مسئله بود که آیا شبکه هر نوع از جامعه‌ای را در بر می‌گیرد یا خیر. هم‌چنین تمایل آشکاری برای بررسی اینکه چگونه رسانه‌های اجتماعی بر رفاه مردم تأثیر می‌گذارند وجود دارد؛ برای مثال، چه چیزی باعث خوشحالی یا ناراحتی ما می‌گردد. از آن‌جایی که این‌ها سوالات رایج و متداولی هستند، ما از آن‌ها برای ساختاربندی این کتاب استفاده کرده و نشان می‌دهیم که چگونه می‌توان از تحقیق ما برای پاسخ به آن‌ها استفاده کرد.

این بحث‌ها و نگرانی‌ها پایه و اساس کار میدانی ما را تشکیل نمی‌دهند. میزان تمرکز تحقیقات‌مان بر موضوعی مانند فعالیت سیاسی، نه بر اساس علایق ما بود و نه بر اساس نقش آن بحث‌های آکادمیک یا متداول جاری. این امر تنها بر اساس میزان مواجهه‌ی ما با چنین فعالیتی در میان خبررسان‌های مردم‌نگاری‌هایمان دیکته می‌شد. این خبررسان‌های ما هستند که تمرکز تحقیقات ما را در طول مردم‌نگاری تعیین می‌کنند. از این منظر، اولویت اصلی این پروژه، رسانه‌های اجتماعی در زمینه‌ی روابط شخصی بوده است؛ زیرا این چیزی است که معمولاً بر تجربه‌ی ما به عنوان مردم‌نگار غالب است. خوشبختانه دو کتاب بسیار روشن و مفید در بررسی این زمینه وجود دارد: یکی با توجه به رسانه‌ها به طور کلی‌تر توسط بایم[11]، و دیگری با تمرکز ویژه‌تری بر رسانه‌های اجتماعی توسط چمبرز[12]. این کتاب‌ها، کتاب‌شناسی گسترده‌ای را برای موضوعاتی همچون صمیمیت، دوست‌یابی، دوستی و هویت ارائه می‌دهند. علاوه بر این حجم نسبی، مجموعه کتاب حاضر شامل 9 تک‌نگاری جداگانه، برای هر پایگاه میدانی است که همه فصل چهارم خود را به تأثیر رسانه‌های اجتماعی بر روابط شخصی اختصاص داده‌اند؛ این امر منعکس‌کننده‌ی روشی است که در آن این موارد نه تنها بر استفاده، بلکه بر پیامدهای رسانه‌های اجتماعی نیز تسلط دارند.

گویا اکثر مطالعات رسانه‌های اجتماعی در مجلات اصلی، با اصطلاحات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی مختلف، از جمله سرمایه‌ی اجتماعی، رضایت، رفاه و موقعیت مرتبط باشند. با این حال، برخی از این موارد در تحلیل همبستگی قرار می‌گیرند، که به دلیل سطح تعمیمی که معمولاً در چنین تحلیلی فرض می‌شود، تمایل داریم از آن اجتناب کنیم. نمونه‌ی بارز چنین مطالعاتی می‌تواند مطالعات الدین[13] و هندریکس[14]، در میان انبوه دیگری از مطالعات، باشد.

یک ابتکار مهم، تأسیس مرکز پیو[15] در سال 2004 برای مطالعه‌ی اینترنت و زندگی آمریکایی بود.  این مرکز جریانی مستمر از نظرسنجی‌های مهم و بحث‌های تأملی را منتشر کرده است که بهترین راهنمای موجود را هم درمورد میزان و ماهیت استفاده و هم حس کاربران، حداقل آنگونه که از طریق پرسش‌نامه‌های نظرسنجی منعکس می‌شود، ارائه می‌دهد. با این حال، باری دیگر تعصب منطقه‌ای از همان عنوان این پروژه آشکار خواهد شد.

روند رو به افزایش به سمت فراگیر شدن، یکی از مشاهداتی است که به وضوح از تحقیقات مرکز پیو پدیدار می‌شود. نوجوانان اکنون روزانه، اگر نگوییم به طور مداوم، با این پلتفرم‌ها و برنامه‌ها مواجه می‌شوند و به طور کلی، چندین برنامه‌ی مختلف را به طور همزمان و عمدتاً از طریق دسترسی به تلفن همراه دنبال می‌کنند. برخی از گزارش‌های پیو منعکس‌کننده‌ی همان روندهایی است که در پروژه‌ی خودمان یافت می‌شود. باری مثال، یافته‌های آنان بر این مسئله که زنان بر سایت‌های بصری بیشتر تسلط دارند، در مطالعه‌ی ما بر روی دانش‌آموزان انگلیسی نیز مورد توجه قرار گرفت. با این ‌حال، همانطور که در این کتاب نشان داده خواهد شد، تعمیم‌ها زمانی که مکان‌هایی مانند ترکیه یا چین را بررسی می‌کنیم، متزلزل خواهند شد. در حقیقت، برخی از مطالعات پیو برای نشان دادن گرایش‌های کاملاً خاص ایالات متحده، مانند میزان اشتراک‌گذاری مذهبی کاربران آمریکایی به صورت آنلاین در هر هفته، نیز مفید هستند.

رویکردهای بسیاری وجود دارند که دیدگاه‌های خود را به عنوان مطالعات عمدتاً انتقادی برداشت می‌کنند. این رویکردها سنتی را ادامه می‌دهند که به مکتب نظریه‌پردازان اجتماعی فرانکفورت و آن‌چه امروزه عموماً با نام مطالعات فرهنگی شناخته می‌شود بازمی‌گردد. نمونه‌ی بارز این نوع دیدگاه، کار فوکس[16] است؛ اگرچه عناصری از رویکرد او بیشتر در مطالعات جریان اصلی وجود دارد. بیشتر این کار انتقاد از شرکت‌هایی است که رسانه‌های اجتماعی را به عنوان شرکت‌های سرمایه‌داری دارند و از استدلال‌هایی حمایت می‌کنند که پیامدهای رسانه‌های اجتماعی را به منافع چنین شرکت‌هایی پیوند می‌زنند. نگرانی عمده‌ی دیگر این نوشته‌ها استفاده‌ی دولتی از اطلاعات خصوصی در پی افشاگری‌های ویکی‌لیکس[17] و ادوارد اسنودن[18] است.

در سوی دیگر این طیف، تعداد نسبتاً بیشتری از مطالعات وجود دارد که دغدغه‌ی اصلی آن‌ها کمک به مردم برای کسب درآمد با استفاده از رسانه‌های اجتماعی است و یا بر ارزش‌ سهام و رشد خود شرکت متمرکز شده‌اند. اگر مطالعات انتقادی تمایل دارند تا وضعیت بدفرجام را تصور کنند، مطالعات تجاری تمایل دارند تا وضعیت سودمند را فرض کنند. نتایج پروژه‌ی ما با هر دو سوی این معادله درگیر خواهد شد؛ از جمله این‌که مردم چگونه از رسانه‌های اجتماعی پول در می‌آورند و شرکت‌های رسانه‌های اجتماعی از آن‌ها درآمد کسب می‌کنند. با این حال، نگرانی اصلی ما ارزیابی دقیق پیامدهای روش‌هایی است که مردم از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند؛ اگرچه امیدواریم که منعکس‌کننده‌ی نگرانی‌های واضح برای رفاه آنان باشد که با زندگی با هر جمعیت در یک دوره‌ی طولانی همراه است.

رویکرد مهم دیگری که مجموعه‌ای از شواهد دقیق را ارائه می‌دهد، از تحقیقات مبتنی بر زبان‌شناسی ناشی می‌شود؛ که اغلب شامل بررسی بسیار دقیق ویژگی‌های پست کردن، مانند طبیعت زبان و هنجارهای استفاده است. نمونه‌ی بارز چنین مطالعه‌ای، مطالعه‌ی لومبرگ[19] است. در حالی که نگرانی اصلی او با نظریه‌ی ارتباطات است، نشان می‌دهد که چگونه ژانرهای فرهنگی از طریق مطالعه‌ی دقیق استفاده از رسانه‌های اجتماعی به عنوان بخشی از زندگی روزمره پدیدار می‌شوند. این بدان معنی است که ژانرها (به معنی سبک‌های خاص استفاده) نشان‌دهنده‌ی تعادل بسیاری از عوامل مانند سرگرمی، اطلاعات و صمیمیت است. چنین مطالعه‌ای نشان می‌دهد که حتی در یک پلتفرم نوظهور، چگونه محتوا یک سری کامل از ژانرهای مختلف را منعکس می‌کند. با این حال، هر کاربر سریع یاد می‌گیرد که به راحتی و در آسایش خاطر در اطراف این فضاها پیش‌ رود. همچنین مطالعاتی که نقض هنجارها را مورد بررسی قرار می‌دهند برای دیدگاه انسان‌شناسی جذاب هستند.

با فراگیرتر شدن رسانه‌های اجتماعی، تمایل به مطالعه‌ی پدیده‌های خاص به جای نوشتن در مورد ماهیت رسانه‌های اجتماعی به طور فی‌نفسه است. امروزه یک پیمایش جامع از ادبیات رسانه‌های اجتماعی خود را به واسطه‌ی زمانی که تلاش می‌کرد تأثیر دین، زندگی اقتصادی، نهادهای دولتی، عمل به علم و… را پوشش دهد، تهی و وامانده می‌بیند. نکته آن است که موضوعات بسیار کمی وجود دارند که نمی‌توان آن‌ها را تحت عنوان «تاثیر رسانه‌های اجتماعی بر…» در نظر گرفت. از آن‌جایی که این جلد شامل فصول جداگانه‌ای درمورد چندین مورد از این موضوعات، همچون جنسیت، نابرابری، سیاست، آموزش، امر بصری و تجارت است، در این‌جا هیچ مروری بر ادبیات مربوط به این موضوعات و علایق بسیار پراکنده، که ممکن است در فصل‌های مربوطه یافت شود، وجود ندارد. کاربردهای فراوان دیگری مانند کارهای بهداشتی، بازاریابی تخصصی یا امدادرسانی در بلایا وجود دارد که در هیچ کجای این کتاب به آن‌ها پرداخته نشده‌است؛ زیرا این مطالعه تنها می‌تواند به آن‌چه در 9 پایگاه میدانی مشاهده شده است، صحبت کند.

به جای تلاش برای جامع بودن، این بررسی مطالعات کلی رسانه‌های اجتماعی با پیشنهادی برای «بهترین عملکرد» به پایان می‌رسد. یکی از حوزه‌ها به عنوان نمونه‌ای از تحقیقات بسیار با کیفیت و موثر است که می‌تواند الگویی برای چگونگی توسعه‌ی چنین تحقیقاتی در آینده باشد. این اثر به دنبال آن است که چگونه رسانه‌های اجتماعی (یا به طور صحیح‌تر، رسانه‌های ارتباطی جدید به طور کلی‌) بر آموزش و به ویژه بر مفهوم گسترده‌تر یادگیری تأثیرگذار هستند. چنین کارهایی به چندرشته‌ای بودن، از جمله حوزه انسان‌شناسی، گرایش دارد. این کار کیفی بلندمدت به سبک مردم‌نگاری را با بررسی‌های مقایسه‌ای در مقیاس بزرگ تکمیل می‌کند، که در برگیرنده‌ی نگرانی‌های کاملاً آکادمیک، اما همچنین گزارش‌های کاربردی و سیاست‌مدار است. شاید منعکس‌کننده‌ی این واقعیت باشد که دانشگاهیان معمولاً تجربه‌ای به عنوان معلم نیز دارند. این نشریات با جزئیات بیشتری در فصل ما در ارتباط با آموزش مرود بحث قرار خواهند گرفت، اما شامل کار بوید، کلارک، ایتو و همکارانش و لیوینگستون و همکارانش می‌گردد. برای خوانندگانی که می‌خواهند در تحقیقات خود در مورد استفاده و پیامدهای رسانه‌های اجتماعی درگیر شوند، این مطلبی است که ما بی‌شک توصیه می‌کنیم. امیدواریم که همکاری اصلی ما از طریق دیدگاه تطبیقی ما باشد.

از مطالعات ارتباطی تا مطالعات اجتماعی

در حالی که بیشتر علاقه‌ی اولیه‌ی آکادمیک به رسانه‌های اجتماعی، ناشی از مطالعات ارتباطی و مطالعات اینترنت است؛ این امر با افزایش علاقه‌ی ناشی از مطالعات اجتماعی بودن تکمیل می‌شود، زیرا ما رسانه‌های اجتماعی را مکانی می‌یابیم که در آن، افراد با یک‌دیگر ارتباط برقرار می‌کنند. پایه‌ی رشته‌ای آشکار آن، جامعه‌شناسی است. همان‌طور که در فصل 1 اشاره شد، گئورگ زیمل[20]، یکی از بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی و مطالعه‌ی اجتماعی، به طور گسترده و سیستماتیک درباره‌ی چگونگی معاشرت مردم با یکدیگر بحث کرد. جامعه‌شناسی معاصر رشته‌ای وسیع است؛ اما احتمالاً کاستلز[21] و ولمن[22] دو نویسنده‌ی مرتبط با مطالعات اینترنت بوده‌اند. هر دو به طرق متفاوتی بر ایده‌ی یک شبکه متمرکز شدند.

امکان ندارد که در بررسی کتاب تأثیرگذار کاستلز، ظهور جامعه‌ی شبکه‌ای[23]، از برخی اصطلاحات اجتناب کرد. کاستلز منطق اقتصاد سیاسی جدید ما را درون اشکال جهانی سازمان قرار می‌دهد که در آن نقش «سرمایه‌داری اطلاعاتی» به طور فزاینده‌ای حیاتی است. او این فرآیند را با ایجاد تمایز سیستماتیک میان «شبکه» و «خود» توصیف می‌کند. این سیستم‌های اطلاعاتی جدید، اشکال نوآورانه‌ای از شبکه‌های قدرتمند را ایجاد می‌کنند که با دیگر شبکه‌ها همسو می‌شوند تا اشکال جدیدی از اقتصاد سیاسی را توسعه دهند. بیان می‌شود که شبکه، یک «فرهنگ مجازی واقعی» برتر و سرسخت را بر فرهنگ دیگر تحمیل می‌کند. در نتیجه «ما در دهکده‌ای جهانی زندگی نمی‌کنیم، بلکه در کلبه‌های سفارشی‌سازی شده، به طور جهانی تولید و به صورت محلی توزیع شده زندگی می‌کنیم». تحقیق ما این تعمیم‌های کلی و بدون جزئیات را به چالش خواهد کشید. از شواهد ارائه شده در این جلد و همچنین آثار پیشین انسان‌شناسان، به هیچ عنوان مشخص نیست که استفاده‌ی محلی از رسانه‌ها و اینترنت تا این حد محصول نیروهای جهانی مانند اقتصاد سیاسی باشد و نه بومی‌سازی و ویژگی‌های فرهنگی بسیار خاصی که ما در ژانرهای رایج ارتباطی شناسایی می‌کنیم.

تأکیدی مشابه بر تغییر بنیادینی که توسط فناوری‌های ارتباطی ایجاد می‌شود در کتاب اخیر ولمن و رینی، شبکه‌ای شده[24]، یافت می‌شود. آنان معتقدند که انقلاب شبکه‌های اجتماعی، سومین انقلاب پس از انقلاب اینترنت و انقلاب موبایل است. نویسندگان، مجموعه‌ای از تغییرات را هم در نحو شبکه‌سازی افراد و هم در ساختار گروه‌هایی که با آن‌ها تماس برقرار می‌کنند، بررسی می‌کنند. این کتابی است که ما به دانشجویان علاقه‌مند پیشنهاد می‌کنیم که به طور کامل بخوانند؛ اگرچه استدلال اصلی نویسندگان این است که با شواهد خودمان مخالفت می‌کند. نویسندگان روندی مستمر را از طریق ظهور اینترنت، تلفن همراه و در حال حاضر، رسانه‌های اجتماعی مشاهده می‌کنند که منجر به کاهش روابط افراد با گروه‌ها و ظهور شبکه‌های فردی می‌گردد. ما خلاصه‌ای از شواهد خود را در فصل 12 ارائه خواهیم کرد. مواردی وجود دارد که شواهد ما از استدلال‌های ارائه شده توسط ولمن و رینی پشتیبانی می‌کند. هم‌چنین در موارد خاصی از کنترل اجتماعی سنتی بسیار فشرده، مانند مناطق روستایی چین یا جنوب شرقی ترکیه، شاهد تغییر رسانه‌های اجتماعی از نظر شبکه‌های مبتنی بر فرد از نوعی که پیشبینی می‌کنند هستیم.

با این حال، زمانی که شواهدی پیدا می‌کنیم که حاکی از خط سیری متفاوت یا حتی مخالف باشد، موارد بسیار بیشتری وجود دارند. این امر ممکن است تا حدی به این دلیل باشد که آن‌ها رسانه‌های اجتماعی را ادامه‌ی روندهایی می‌دانند که در دوران ظهور اینترنت ایجاد شده است. در مقابل، ما استدلال خواهیم کرد که بهتر است رسانه‌های اجتماعی را به طور معمول معکوس‌کننده‌ی آن روندها بدانیم. رسانه‌های اجتماعی نشان‌دهنده‌ی بازگشت به اهمیت و قابلیت زندگی گروه‌هایی مانند خانواده، طبقه و قبیله و رد گرایش قبلی به سمت شبکه‌های مبتنی بر فرد است. به عنوان مثال، خانواده‌هایی که به دلیل مهاجرت یا اشتغال فراملی از یک‌دیگر جدا شده‌اند، از رسانه‌های اجتماعی برای ترمیم این گسست استفاده می‌کنند. مفهوم اجتماعی بودن مقیاس پذیر و ظهور پلتفرم‌هایی مانند واتساپ، به وضوح به گروه‌ها مربوط می‌شود و نه شبکه‌های فردی. هم‌چنین در فصل 7 آشکار خواهد شد که تا حد زیادی به عوامل زمینه‌ای مانند موقعیت اجتماعی و جنسیت بستگی دارد، به طوری که از امر آنلاین گاهی برای تقویت و گاهی برای تکمیل عناصر متفاوت اجتماعی بودن آفلاین استفاده می‌شود. در همان زمان، ولمن و همکارانش، بسیاری از تحقیقات سیستماتیک را به انجام رسانده‌اند که نشان داد رسانه‌های اجتماعی، دنیایی مجازی نیستند. او به طور خاص نشان داد که روابط آنلاین به معنی هدر دادن روابط آفلاین نیست: در هر صورت، افرادی که بیشتر به اینترنت متصل بودند، ارتباطات آفلاین بیشتری داشتند. بنابراین، کاهش این رویکرد نظری پیچیده به این گرایش واحد به سمت شبکه‌های فردی گمراه‌کننده خواهد بود.

سهم انسان شناسی

انسان‌شناسی با داشتن سنت طولانی مطالعه‌ی اجتماعی و ارتباطات انسانی، که پایه‌های آشکار مطالعه‌ی رسانه‌های اجتماعی است، با سایر علوم اجتماعی هم‌تراز است. با احترام به جامعه‌شناسی، شاید شناخته‌شده‌ترین مشارکت‌های مرتبط با انسان‌شناسی از یک سو مطالعه‌ی خویشاوندی و از سوی دیگر نقش هدایا، بدهی، مبادله و معامله‌ی متقابل است که اغلب یک رابطه‌ی اجتماعی را شکل می‌دهد. با این حال، ما به عنوان پایه‌ی انسان‌شناسی، واژه‌ای را می‌بینیم که به طور معمول هر روز از آن استفاده نمی‌کنیم: امر هنجاری.

«امر هنجاری» به چه معناست؟ ما بر این باوریم که افراد از دوران کودکی به گونه‌ای اجتماعی می‌شوند که برای گروه یا جامعه‌ی خاص آنان، رفتاری مناسب یا نامناسب تلقی می‌شود. وقتی کودکی کاری را انجام می‌دهد، ممکن است والدین بگویند «این‌گونه نباید رفتار کنی» یا «فکر می‌کنی انجام دهی، مردم چه خواهند گفت؟». با تحسین و تنبیه، ما رفتار مناسب را «آموزش» می‌دهیم. چیزهای بیشتری، صرفاً از طریق مشاهده‌ی کارهایی که اطرافیان ما انجام می‌دهند و از انجام آن خودداری می‌کنند، جذب می‌شود. دلیل آنکه مردم به عنوان کشاورزان کنیایی یا عشایری سیبری «نوعی» رشد می‌کنند، ژنتیکی نیست. کودکی که در بدو تولد به فرزندی پذیرفته می‌شود، برای جامعه‌ای که در آن اجتماعی شده است «نوعی» می‌باشد نه برای جامعه‌ای که کودک در آن متولد شده است. این هنجارهای رفتاری مناسب و نامناسب قوانین ثابتی نیستند. آنان را می‌توان به صورت تصوری تفسیر کرد یا در واقع مورد اهانت قرار داد. سعی می‌کنیم در مردم‌نگاری‌های خود راه‌های مشخصی را ارائه دهیم که برای مثال، مردم در ترینیداد از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، اما همچنان حسی از طیف وسیع‌تر و استثنائات پیرامون این موضوع را ارائه دهیم، زیرا هیچ‌کس صرفاً «نوعی ترینیدادی» نیست. به این ترتیب انسان‌شناسی هنجارها را نه به عنوان قواعد، بلکه به عنوان تجزیه و تحلیل آنچه که مردم در واقع انجام می‌دهند، از جمله تغییرات هنجارها، را مطالعه می‌کند. در انسان‌شناسی به طور کلی به آن مطالعه‌ی «عمل» می‌گویند.

اگر ستون فقرات انسان‌شناسی، مطالعه‌ی هنجارگرایی، به طور عمده درون روابط اجتماعی، باشد؛ این رشته نیز دارای عوامل بسیاری است که یکی از آن‌ها انسان‌شناسی در حال شکوفایی رسانه‌ها است. در سال 2002، پیش از گسترش رسانه‌های اجتماعی، دو مجموعه به تحکیم آنچه به عنوان سنت پایدار مطالعات رسانه‌ای توسعه یافته بود، کمک کردند. اکنون گروه‌ها و انجمن‌های متفاوتی وجود دارند که به تحقیقات انسان‌شناسی در ارتباط با رسانه‌ها اختصاص یافته‌اند. به تازگی دو تلاش برای خلاصه کردن سهم انسان‌شناسان در مطالعه‌ی رسانه‌های دیجیتال و به طور خاص تر رسانه‌های اجتماعی انجام شده است. یکی از پایه‌های مطالعه‌ی ما، تأسیس اولین دوره‌ی کارشناسی ارشد انسان‌شناسی دیجیتال در کالج دانشگاهی لندن بود که چندین نویسنده‌ی این کتاب، این دوره را به عنوان دانشجو گذرانده‌اند.

به غیر از مطالعات رسانه‌ای و اجتماعی بودن فی نفسه، شاید انگیزه‌ی اصلی به مطالعه‌ی انسان‌شناختی خاص رسانه‌های جدید از اهمیت اخیر برای مهاجران و دیاسپوراها[25] ناشی شده باشد؛ که اغلب نتیجه‌ی اختلالات سیاسی یا الزامات اقتصاد سیاسی مدرن ماست. نمونه‌ها شامل مجموعه‌ای ویرایش شده مربوط به جمعیت‌های بومی و دیاسپورای آن‌ها، و تحقیقات برنال[26] درمورد دیاسپورای اریتره است. سایر رشته‌ها نیز نگرانی‌های مشابهی دارند؛ برای مثال مطالعه‌ی گرشکه در ارتباط با مهاجران آمریکای جنوبی در اسپانیا. به تازگی مطالعات انسان‌شناسی‌ای را پیدا کرده‌ایم که به طور خاص به تأثیر خود رسانه‌های اجتماعی بر این گروه‌های دیاسپوریک، چه برزیلی، فیلیپینی یا اویغوری می‌پردازد. یکی از اخطارهای کوچک برای رشد چنین تمرکزی در مطالعه‌ی رسانه‌های اجتماعی این است که می‌تواند افراد را به سمت ساده‌سازی تجربه‌ی قبلی جوامع آفلاین در مقایسه با جوامع آنلاین سوق دهد. در واقع ما همواره در معرض اشکال متفاوت گسست بوده‌ایم.

به طور کلی برای انسان‌شناسی، مانند هر رشته‌ی دیگری، زمانی رسانه‌های اجتماعی تحقیقات همه‌جانبه‌ای شدند که به موضوعات متنوع و خاص‌تر تقسیم شدند. این دامنه از کار کلمن[27] در ارتباط با Anonymous و گروه‌های هکر گرفته تا کارهای اویمونن[28] در ارتباط با دانشجویان هنر و هویت بصری تانزانیا را شامل می‌شود. انسان‌شناسان نسبتاً کمی به خود موضوع تنوع فرهنگی پرداخته‌اند. هم‌پوشانی آشکاری با مطالعات زندگی آنلاین مانند مطالعات بوئلستورف[29] و دیگران، و هم‌پوشانی بیشتری با مطالعات توسعه و به ویژه جنبش‌هایی مانند ICT4D، وجود داردکه هم‌چنین بر تأثیر رسانه‌ها تمرکز دارد. بسیاری از این رویکردها حول نگرانی نابرابری جهانی، که ما با رویکردهای جامعه‌شناختی و جاهای دیگر به اشتراک می‌گذاریم، متحد می‌شوند. به ویژه کار گراهام[30] در رشته‌ی جغرافیای انسانی مفید بوده است؛ که به صورت گرافیکی برای نشان دادن نابرابری‌های اینترنت، ارتباطات و جغرافیاهای اطلاعاتی کار می‌کند. سایر مشارکت‌ها بر مسائل سیاسی یا کاری متمرکز هستند. با این حال، مهم‌ترین ویژگی انسان‌شناسی، ظهور مطالعات با تمرکز منطقه‌ای است.

با این حال عجیب است که توجیه یکی از قوی‌ترین ادعاهای انسان‌شناسی، که مطالعات تطبقی است، بسیار دشوار بوده است. برخلاف بحث و ترویج مقایسه، و سنت مقایسه‌های کوچک منطقه‌ای در ارتباط با موضوعاتی مانند سیستم‌های طالع‌بینی آفریقایی یا شرف و شرم در جوامع مدیترانه‌ای، تا حد زیادی وعده‌ای محقق نشده است. انسان‌شناسان در نسبی‌گرایی فرهنگی و منحصر به فرد بودن هر مکان، بهتر عمل کرده‌اند؛ در حالی که تعمیم‌ها را به نظریه یا سایر علوم اجتماعی واگذار کرده‌اند. ثابت شد که این چالشی اصلی برای تحقیقی است که در این‌جا به آن اشاره شده است. آیا می‌توانیم به شکلی آن نوع مطالعه‌ی تطبیقی واقعی را که این رشته ادعا می‌کند، که همان تعریف انسان‌شناسی است، مدیریت کنیم؟

مشکل آن است که مطالعه‌ی تطبیقی بسیاری از پایگاه‌ها نباید به قیمت تعهد به هر پایگاه فردی باشد که توسط مردم‌نگاری نشان داده می‌شود. در واقع برای توصیف درست تحقیقاتی که در این جلد مورد بحث قرار گرفته‌اند، به همان اندازه که بر انسان‌شناسی تأکید می‌گردد، بر مردم‌نگاری نیز تأکید می‌شود. فصل 3 طرحی کلی از رویکرد مردم‌نگاری ما و روش‌شناسی ما، به طور کلی‌تر، ارائه می‌دهد. همچنین انسان‌شناسان تنها افرادی نیستند که از مردم‌نگاری استفاده می‌کنند. بسیاری از مطالعاتی که در این فصل مورد بحث قرار می‌گیرند، از یک رویکرد کیفی گسترده‌تر نشئت می‌گیرد. افرادی که ما بیشتر آن‌ها را تکریم می‌کنیم، مانند نانسی بایم، دانا بوید یا سونیا لیوینگستون[31]، ممکن است ترکیبی از روش‌های مردم‌نگارانه، مبتنی بر مصاحبه و کمی را به کار می‌گیرند. تفاوت اصلی این است که رویکرد ما، که به طور خاص از رشته‌ی انسان‌شناسی نشئت می‌گیرد، برمطالعه‌ی تطبیقی تنوع فرهنگی متمرکز است که ممکن است مطالعات دیگری را ارائه دهد؛ اما به طور معمول به عنوان یک جزء کوچک‌تر مشخص می‌شود. همچنین این کتاب شامل یک فصل (فصل 4) درمورد نتایج کمی ما می‌باشد. این امر نه تنها نشان می‌دهد که چرا پروژه‌ی ما از روش‌های کمی استقبال می‌کند، بلکه همچنین نشان می‌دهد که چرا نتایج با تردید بسیار بیشتری نسبت به شواهدی که عمدتاً کیفی هستند، مورد بررسی قرار گرفته‌اند.

هدف این فصل آن نیست که استدلال کند هر رویکردی احتمالاً می‌تواند برای درک جامع کاربرد و پیامد رسانه‌‌های اجتماعی، کفایت کند. تمام رویکردها دارای مزایا و معایب متناسبی هستند. انسان‌شناسی عمق و مقایسه را در اختیار می‌گذارد؛ اما مشکلات قابل‌توجهی را با توجه به تعمیم ارائه می‌دهد و تمایل دارد که نسبتاً تاریخی باشد. اگر بر این رویکرد تأکید کرده‌ایم، به این دلیل است که این کتابی است که نتایج یک تحقیق انسان‌شناختی را ارائه می‌دهد. با این حال واضح است که هر چه یافته‌های ما بیشتر در کنار مطالعات تاریخی، زبان‌شناختی، ارتباطات و سایر مطالعات قرار بگیرد، درک وسیع‌تری را ممکن است به دست آورد.


[1] danah boyd

[2] Social Network Sites:  Definition, History, and Scholarship

[3] Nicole Ellison

[4] networked publics

[5] persistence

[6] visibility

[7] spreadability

[8] searchability

[9] LinkedIn

[10] Tinder

[11] Nancy Baym

[12] Deborah Chambers

[13]  Hana S. Noor Al-Deen

[14] John Allen Hendricks

[15] Pew Research Center

[16] Christian Fuchs

[17] WikiLeaks

[18] Edward Snowden

[19] Stine Lomborg

[20] Georg Simmel

[21] Manuel Castells

[22] Barry Wellman

[23] The Rise of the Network Society

[24] Networked

[25] . diasporas

[26] Victoria Bernal

[27] Gabriella Coleman

[28] Paula Uimonen

[29] Tom Boellstorff

[30] Mark Graham

[31] Sonia Livingstone