خلاصه فصل هشتم کتاب قلاب / آزمایش عادت

فهرست مطالب

اثر نیر ایال

محدثه نبی‌زاده / دانشجوی فلسفه دانشگاه شهید بهشتی

کجا به دنبال فرصت‌های عادت‌سازی باشیم؟

اجرا و پیاده‌سازی یک ایده در چهار مرحله مدل هوک، به طراح کمک می‌کند تا نقاط بالقوه‌ی محصول را در عادت‌ساز بودن (یا نبودن) آن، کشف کند و ایده‌هایی را که پتانسیل کمی در عادت‌ساز بودن دارند، محدود و نقاط قوت محصولات موجود را تقویت کند.

ایجاد عادت در کاربر ساده نیست و به صبر و پشتکار نیاز است. ابتدا باید رفتار کاربر را تحلیل و آزمایش کرد. برای این کار باید فرایندی به اسم آزمون عادت (Habit Testing) را طی کنیم. این فرایند سه مرحله‌ای به ما کمک می‌کند تا بفهمیم کاربرانِ طرفدار محصول ما، چه کسانی هستند، چه بخش‌هایی از محصول (در صورت وجود) عادت‌ساز‌ند و چرا آن بخش‌های عادت‌ساز رفتار کاربران‌مان را تغییر می‌دهند؟

گام اول: شناسایی (identify)

ابتدا باید دنبال این باشیم که کاربران همیشگی و وفادار ما، چه کسانی هستند. برای این کار باید تعریف‌مان را از واژه‌ی وفادار معلوم کنیم. باید بدانیم کاربران هر چند وقت یک بار به محصول ما مراجعه می‌کنند. با بررسی اعداد و ارقام به دست آمده، می‌فهمیم که چه تعداد و چه نوع از کاربران، این مقدار زمان را صرف استفاده از محصول می‌کنند.

گام دوم: کدبندی (Codify)

حالا باید دید که چه تعداد کاربر وفادار کافی است. ایال، تعداد کافی را حداقل 5 درصد از کل کاربران می‌داند و اگر کمتر از این مقدار باشد، احتمالا یا کاربران را اشتباهی شناسایی کردیم (در مرحله قبل) یا این که دوباره محصول باید در مرحله طراحی، مورد بررسی قرار بگیرد. در واقع در این مرحله می‌خواهیم بررسی کنیم چه چیزی باعث شده کاربر ما به یک کاربر وفادار و همیشگی تبدیل شود. سپس آن فاکتورها را کدبندی می‌کنیم تا محصول‌مان را طبق آن طراحی کنیم. حال، وارد مرحله نهایی می‌شویم.

گام سوم: اصلاح (Modify)

اینجاست که باید محصول خود را بازبینی کنیم و مطابق کدهای مرحله پیش، اصلاحات لازم را انجام دهیم. یعنی می‌توانیم برخی از ویژگی‌های محصول را حذف کنیم، محتوا و ویژگی‌های موجود را تغییر دهیم یا صرفا ویژگی‌های موجود در محصول را برجسته کنیم.

موضوع دیگری که باید به آن توجه کرد این است: اگر تسهیل‌گر [1]باشید، محصول‌تان با استقبال بیشتری رو به رو خواهد شد. دلیلش هم این است که تسهیل‌گر در طراحی محصول، نیازهای خودش را هم مورد توجه قرار داده و بنابراین خود، از محصول‌اش استفاده خواهد کرد. ایال به نقل قول جالبی از Paul Graham اشاره می‌کند: ” به جای این که از خودتان بپرسید چه مسئله‌ای را باید حل کنم، بپرسید توقع دارم چه مسئله‌ای را دیگران برایم حل کنند؟” در واقع با قرار دادن خود در جایگاه یک مصرف کننده، به ایده‌های جالب و مفیدی دست خواهیم یافت که طراحی محصول را بهبود می‌بخشد.

ایال در ادامه به رفتارهای نوپا و در حال تولد اشاره می‌کند که بعدها، تغییرات بزرگی را رقم می‌زنند. این رفتارها گر چه ممکن است در ابتدا با کاربران اندکی شروع شود، اما چون نیازی را در سطح گسترده رفع می‌کند، به مرور در کاربران بیشتری مشاهده می‌شود. در واقع حرف ایال این است که چون محصول‌مان توسط عده کمی مورد استفاده قرار می‌گیرد، نباید پتانسیل‌ها و نقاط قوت بالقوه آن را نادیده بگیریم. زمانی دوربین هم صرفا یک اسباب بازی تلقی میشد! زمانی اینترنت، چیزی نبود جز یک شوخی مسخره!

Mike Maples از سرمایه‌گذاران بزرگ Silicon Valley، درمورد موج فناوری‌های جدید می‌گوید که هر موج فناوری، الگویی سه فازی دارد. ابتدا از زیر ساخت‌ها شروع می‌شود و موج بزرگی شکل می‌گیرد. سپس با ایجاد این موج، برنامه‌هایی شکل می‌گیرند که باعث نفوذ گسترده موج می‌شوند. نهایتا بعد از اوج گرفتن امواج و فروکش کردنشان، راه برای شکل‌گیری موج جدید باز می‌شود. در واقع هر فناوری توانمندِ پیشین، باعث بروز و شکوفایی رفتارها و کسب و کارهای جدید می‌شود. هر فناوری‌ای که در عبور از مراحل مدل هوک، موفق‌تر عمل کند، شانس بیشتری برای عادت‌ساز بودن خواهد داشت.

آخرین موضوعی که ایال بررسی می‌کند این است: همیشه احتیاجی به تغییر فناوریِ موجود نیست. گاهی فقط کافیست رابط (Interface) را تغییر دهیم. خیلی اوقات با تغییر رابط، بسیاری از رفتارها را ساده می‌کنیم. بنابراین تعامل کاربر با محصول بهبود پیدا می‌کند. به طور مثال شرکت اپل و مایکروسافت، با استفاده از رابط کاربری گرافیکی (GUI) محصول خود را ارتقا دادند و بسیار موفق عمل کردند. برای این که بدانید کجا باید رابط کاربری را تغییر دهید، به قول Paul Buchheit، از شرکای شرکت Y Combinator، در آینده زندگی کنید. رابط‌های جدید، رفتار کاربر را دگرگون خواهند کرد.


[1] به فصل 6 رجوع کنید.