آینده

فهرست مطالب

فصل چهاردهم از کتاب جهان چگونه رسانه‌های اجتماعی را تغییر داد

دانیل میلر

ترجمه‌ی مصطفی خسروی

شاید علت اصلی محتاط بودن انسان‌شناسان در پیش‌بینی کردن این باشد که در مطالعه‌ی زمان حال، سرنوشت پیش‌بینی‌های گذشته را نیز می‌بینیم. بیش از آن ما انسان‌شناسان درک می‌کنیم که چرا آن پیش‌بینی‌ها به ندرت دارای ارزش هستند. زندگی روزمره همان‌طور که در مردم‌نگاری با زمینه‌سازی کل‌نگر آن مشاهده می‌شود بسیار پیچیده‌تر از آزمایشگاهی است که در آن فرد قادر به کنترل متغیرها باشد. همچنین باید برای انگیزه‌ی بالای پیش‌بینی کردن ارزش قائل باشیم. با توجه به ماهیت بازارهای سهام مدرن، افراد زیادی هستند که از پیگیری آینده کسب درآمد می‌کنند.

با این حال، ترس از هیجان افزودن پیش‌بینی نباید ما را از بررسی نگرانی‌هایی دیگر برای آینده باز دارد. امکان دارد همچنان سیاستی برای یک مهمان‌سرا بنویسیم که نشان دهد چگونه ممکن است از رسانه‌های اجتماعی در آینده استفاده کنند، یا برنامه‌ریزی کنیم تا روش‌های مطالعه‌ی خود را در انسان‌شناسی اصلاح کنیم تا بتوانیم تاثیر رسانه‌های جدید را در نظر بگیریم. ما به طور کاملاً منطقی مسئولیت کمک به مردم را می‌پذیریم تا عواقب رسانه‌های اجتماعی را به شیوه‌هایی در نظر بگیرند که ممکن است در آینده در عوض کاهش رفاه آنان، به عنوان مثال پیش‌بینی‌هایی برای آن‌چه که در هنگام مرگ برای مطالب آنلاین آنان اتفاق می‌افتد، این امر را افزایش دهد. بنابراین دلایل خوبی برای حداقل تلاش برای استفاده از شواهد موجود برای پیش‌بینی آن‌چه ممکن است در آینده رخ دهد وجود دارد.

«نظریه‌ی دست‌یابی» که پیش از این پروژه به منظور نظریه‌پردازی تاثیر فناوری رسانه‌ای جدید بر درک ما از بشریت ایجاد شد، استدلال می‌کند که به طور معمول رسانه‌های جدید ابتدا به شکلی محافظه‌کارانه استفاده می‌شوند، تا به چیزی که پیش از آن مورد نظر بوده است، اما با کمک رسانه‌های جدید به راحتی به دست می‌آید، استفاده می‌گردد. به عنوان مثال، رسانه‌های اجتماعی برای ترمیم گسست ناشی از خانواده‌های فراملیتی جدا شده یا برای غلبه بر تمایلات بیهوده پیشین برای به اشتراک‌گذاری آسان‌تر عکس‌ها استفاده می‌شود. با این حال، همه چیز به زودی به عرصه‌هایی جدید وارد می‌شود. تا سال 2016، دیگر تاکید بر استفاده‌ از رسانه‌های اجتماعی به عنوان ترمیم ارتباطات از دست رفته (مانندFriends Reunited) و یا تخیلی از ارتباطاتی کاملاً جدید نیست. در عوض آن‌چه امروز می‌بینیم امری نزدیک به پالایش را آشکار می‌سازد. با توجه به نظریه‌ی اجتماعی بودن مقیاس‌پذیر ما، گروه‌های کوچک واتساپ اکنون برای متعادل کردن گروه‌های بزرگ‌تر فیس‌بوک استفاده می‌شوند. صمیمیت اسنپ‌چت ارتباط با غریبه‌ها را در توییتر و اینستاگرام تعدیل می‌کند. کنسول‌های بازی، مانند ایکس‌باکس و پلی‌استیشن، همراه با بازی‌های رسانه‌های اجتماعی که پس از Farmville دنبال شدند، اکنون انزوای پیشین بازی‌های تک‌نفره را با امکانات اجتماعی بیشتر متعادل می‌کنند. اجتماعی بودن مقیاس‌پذیر نه تنها الگویی است که در رسانه‌های اجتماعی در حال توسعه است، بلکه پیش‌بینی می‌شود که پلتفرم‌های جدید فضاهای دیگر را در امتداد این مقیاس‌ها به استعمار خود در می‌آورند.

رسانه‌های جدید به طور دائم به امکانات جدیدی دست پیدا می‌کنند. با توجه به زمان، فرصت‌های بیشتری هم برای هم زمانی ارتباطات و هم برای نسخه‌های متفاوت مکالمه‌ی ناهم‌زمان ایجاد می‌شود. با توجه به فضا، ما شاهد «مرگ فاصله» هستیم که امکانات جدید «نوعی» از حضور مشترک غنی‌شده است، برای مثال زوج‌هایی که در کشورهای مختلف زندگی می‌کنند و «به نوعی» با یکدیگر زندگی می‌کنند. چنین احتمالاتی به طور کامل در مطالعه‌ی اینترنت کم بررسی می‌شوند. دستگاه‌های دیجیتال همچنین حس حافظه‌ی جمعی ما را تغییر داده و شکل یا ترکیب جدیدی از توانایی‌های داخلی و خارجی را برای حفظ اطلاعات ایجاد می‌کنند. ما تنها در مورد این مسئله که امر آنلاین مغز دوم است مزاح نمی‌کنیم. ما نه‌ تنها در عکاسی و ارتباطات بصری، بلکه شاید به طور چشم‌گیرتری، در ظرفیت اشتراک‌گذاری خود شاهد گسترش بنیادینی هستیم. بنابراین، اجتماعی بودن مقیاس‌پذیر تنها یکی از راه‌هایی است که پروژه‌ی ما تشخیص می‌دهد که رسانه‌های اجتماعی ظرفیت ما را افزایش می‌دهند؛ اما، ما تاکید داریم، اساس انسانیت ما را تغییر نمی‌دهد. هدف نظریه‌ی دست‌یابی این امر است که هیچ یک از این موارد نباید به عنوان از دست دادن انسانیت یا به عنوان شاهدی برای این امر که ما در حال بدل شدن به «پساانسان» هستیم تلقی گردد.

چهار روند

در حوزه‌ی وسیع پیامدهای رسانه‌های اجتماعی جدید، به عنوان انسان‌شناس، پژوهش ما به طور انتخابی بر پیامدهای آنان برای جامعه تمرکز می‌کند. در این بخش محدودتر، این بخش به بررسی چهار روند می‌پردازد. اولین مورد در حال حاضر به عنوان اجتماعی بودن مقیاس‌پذیر مشهود است، که در آن تعداد فزاینده‌ای از پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی را می‌توان با تنوع گروه‌های اجتماعی که ممکن است بخواهیم با آنان ارتباط برقرار کنیم، هماهنگ شوند. به نظر می‌رسد در توسعه‌ی پلتفرم‌های جدید شتاب گرفته شده‌است؛ احتمالاً به این دلیل که همان‌طور که به نظر می‌رسد در ارتباط با واتساپ، هزینه‌های راه‌اندازی و توسعه‌ی پلتفرم‌های جدید کاهش یافته است، در حالی که زمان لازم برای ایجاد آن‌ها کاهش یافته است. در نتیجه، مانع کمتری برای دستگاه‌ها و پلتفرم‌های جدید وجود دارد که هر جایگاه کوچکی را که هنوز در انتظار بهره‌برداری است، اشغال کنند. تنظیم دقیق این تعادل میان ارتباطات خصوصی و عمومی برای نحوه‌ی تجربه‌ی افراد در پایگاه‌های میدانی برزیلی و ایتالیایی ما، به عنوان مثال، از رسانه‌های اجتماعی بسیار اهمیت دارد.

در فصل یک پیشنهاد شد که اجتماعی بودن مقیاس‌پذیر باید شامل رسانه‌های پیشین نیز باشد، به عنوان مثال تماس‌های تلفنی دو به دویی و پخش عمومی. این امکان وجود دارد که از آن‌جایی که این طیف به طور کامل پوشش داده می‌شود، تعیین گروهی خاص در این طیف که می‌تواند به عنوان «رسانه‌های اجتماعی» منزوی شود، دشوارتر خواهد بود. به طور خلاصه، یکی از پیامدهای این پیش‌بینی آن است که خود ایده‌ی «رسانه‌های اجتماعی» ممکن است به تدریج ناپدید شود. در عوض، ما به طور صرف مجموعه‌ای از رسانه‌ها را داریم که به طور فزاینده‌ای متنوع و بهره‌برداری پیچیده‌تر از امکاناتی که این رسانه‌ها ایجاد کرده‌اند، از جمله روندهای دیگری مانند کسب اطلاعات، اشتراک‌گذاری اطلاعات یا بصری‌تر کردن ارتباطات. تمام رسانه‌ها همواره اجتماعی بوده‌اند و جدا شدن گروهی به نام رسانه‌های اجتماعی در طیفی کلی ممکن است در طول زمان فایده‌ای کمتر داشته باشد.

این پیش‌بینی که نتیجه‌ی موفقیت‌آمیز رسانه‌های اجتماعی ممکن است منجر به نابودی آن به عنوان حوزه‌ای جداگانه شود، به یکی دیگر از پیشرفت‌های مهم فناوری اشاره می‌کند: گوشی هوشمند. هر چقدر هم که ظهور رسانه‌های اجتماعی در برخی از پایگاه‌های میدانی ما قدرتمند و مهم شده است، سخت است که این موضوع را جلوتر از تاثیر و اهمیت گوشی‌های هوشمند قرار دهیم، زیرا پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی اغلب به عنوان نوع دیگری از برنامه‌ها دیده می‌شوند. علاوه بر این مسئله، این گوشی‌های هوشمند هستند که اهمیت رسانه‌های اجتماعی را به عنوان ترکیبی از چند رسانه تسهیل می‌کنند و دامنه‌ی امکانات رسانه‌ای را که در کنار هم در یک دستگاه به راحتی قابل دسترسی قرار دارند، روشن می‌کنند. افراد نه تنها می‌توانند مقیاس گروهی را که می‌خواهند با آن ارتباط برقرار کنند، بلکه ترکیبی از اجزای متنی، دیداری و شنیداری را متناسب با موقعیت انتخاب کنند. همان‌طور که می‌بینیم با اسنپ‌چت یا استفاده از فیسبوک توسط جمعیت‌های بی‌سواد در جنوب هند، این امکان وجود دارد که اکنون یک «مکالمه» به طور کامل مکالمه‌ای بصری باشد. همان‌طور که تلفن‌های هوشمند هوشمندتر می‌شوند، ممکن است انحلال رسانه‌های اجتماعی در این مجموعه گسترده‌تر از امکانات ارتباطی را تسریع کنند. این ترکیب سیال از اشکال ارتباطی با روشی که کاربران میان فعالیت‌هایی مانند صحبت کردن، بازی کردن، ارسال پیام، خودارضایی، یادگیری و خرید جریان می‌دهند، مناسب است.

با افزایش تاکید بر گوشی‌های هوشمند، این تنها رسانه‌های اجتماعی نیستند که ممکن است یک‌پارچه‌تر شوند، بلکه خود پلتفرم‌های فردی نیز ممکن است یک‌پارچه‌تر شوند. در حال حاضر ما به طور معمول در ارتباط با رسانه‌های اجتماعی‌ای مانند QQ یا فیس‌بوک، توییتر یا اینستاگرام صحبت می‌کنیم. با این حال، تا همین اواخر پیام‌رسانی فوری از نظر پلتفرم‌هایی مانند MSN، AIM یا BBM نیز درک می‌شد. از سوی دیگر، امروزه پیامی متنی ممکن است به همان اندازه از طریق واتساپ، وی‌چت، امکانات پیام‌رسانی خود گوشی هوشمند، پیام خصوصی فیس‌بوک یا اپلیکیشنی مانند وایبر ارسال شود. مردم به طور فزاینده‌ای نسبت به چیستی این موضوع بی‌تفاوت هستند. بنابراین گرایش به سویی است که محتوایی فراتر از پلتفرمی است که توسط آن ارتباط برقرار می‌شود و این امر ممکن است ادامه پیدا کند. علاوه بر این، شواهد حاصل از این پروژه نشان می‌دهد که این پلتفرم‌ها تنها امکاناتی فنی نیستند: ما همچنین به عنوان دوستی «نوعی» با آن‌ها در ارتباط هستی. پلتفرم QQ برای مدت طولانی‌تری نسبت به سایر پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی وجود داشته است؛ جایی که زمانی آن را جدید و هیجان‌انگیز می‌شناختند، اکنون نسبت به آن احساس می‌کنند که کمی شبیه به خویشاوندی آسوده اما مسن‌تر است. با قضاوت بر اساس از دست دادن خونسردی خود در میان جوانان در انگلستان، فیس‌بوک ممکن است به همان سمت و سو حرکت کند. جوانانی که به دنبال تجربیات و فضاهای جدید هستند ممکن است نوعی از پویایی را در رسانه‌های اجتماعی ایجاد کنند که هیچ ربطی به عملکرد، تمامیت مد و روابط با همسالان خود ندارد. شاید ما همچنان از پلتفرم‌ها به عنوان نام‌هایی تجاری برای نشان دادن آن تسهیلات استفاده کنیم؛ درست همان‌طور که مردم بریتانیا با هوور (جارو برقی)، بیرو (خودکار) و یا سلوتیپ (چسب نواری) انجام دادند. حتی زمانی که توییتر دیگر وجود ندارد، ممکن است همچنان در ارتباط با توییت کردن صحبت کنیم. نتیجه‌ای واضح از این پروژه این امر است که پلتفرم‌ها بسیار کمتر از آن چیزی که پیش از آن فکر می‌کردیم اهمیت دارند.

این دو روند با پیش‌بینی سوم و بسیار سرراست مرتبط هستند؛ حرکت به سوی فراگیری. کتاب شاخص در ارتباط با ظهور رسانه‌های جدید با عنوان دفترچه‌ی تلفن هند بزرگ چاپ شده است. اگرچه توجه خاصی به رسانه‌های اجتماعی ندارند، اما نمای کلی تحقیق شده‌ای از اتفاقاتی که به نظر می‌رسد با تبدیل شدن جمعیت گسترده‌ی هند به مالکان تلفن در حال وقوع است، ارائه می‌دهند. کارلا والیس کتابی قابل مقایسه با آن در ارتباط با چین دارد. در میان آنان این مناطق نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهد و این کتاب‌ها نشان می‌دهند که برای مشاهده‌ی حضور احتمالی رسانه‌های اجتماعی مبتنی بر تلفن، تا رفع فقر منتظر نخواهیم ماند. این امر تا حدی به این دلیل است که قیمت این دستگاه‌ها در نتیجه‌ی تولید انبوه گوشی‌های هوشمند تولید داخل با کیفیتی بالا در چین ادامه می‌یابد. ام این امر به همان اندازه به دلیل اولویت‌بندی این گوشی‌های ‌هوشمند توسط اقشار نسبتاً ضعیف است. از میان مطلعین در شهر کارخانه‌ای چین، 91 درصد مردم اکنون از طریق چنین گوشی‌های هوشمندی به اینترنت دسترسی دارند.

سریع‌ترین رشد جمعیت جهان در آفریقا است. در این امر کنیا و آفریقای جنوبی در حال حاضر پیشتاز هستند، در حالی که کارشناسان رشد بسیار سریع در داشتن گوشی‌های هوشمند را به طوری کلی پیش‌بینی می‌کنند. نشریه‌ی اکونومیست، به طور کلی پیش‌بینی می‌کند که 80 درصد از جمعیت بزرگسال جهان تا سال 2020 دارای گوشی‌های هوشمندی خواهند بود که به خوبی به اینترنت متصل شود و اشاره می‌کند که در حال حاضر ده برنامه‌ی پیام‌رسان بزرگ نشان‌دهنده‌ی سه میلیارد کاربر است. این امر تنها یک مورد از تصرف نیست. مردم چندین ساعت از روز را صرف این گوشی‌های هوشمند می‌کنند. این می‌تواند به عنوان پایان شکاف دیجیتالی نشان داده شود. با این حال، در حالی که اکثر مردم جهان به برخی از فناوری‌های مرتبط دسترسی خواهند داشت، فصل ما در ارتباط با نابرابری نشان می‌دهد که برابری دسترسی به دستگاه‌های هوشمند ممکن است تاثیر بسیار کمی بر نابرابری گسترده‌تری در جامعه داشته باشد. همچنین، همان‌طور که مارک گراهام[1] در ارتباط با رسانه‌های آفریقایی بحث می‌کند، وجود استفاده‌ی قابل‌توجه آفریقایی از اینترنت لزوماً به این معنا نیست که نگرانی‌های آفریقایی ناگهان در ویکی‌پدیا و یا گوگل بیشتر حضور خواهند داشت.

یکی از نیروهای محرک پشت پروژه‌ی ما این امر است که مطالعات آکادمیک پیشین تا حد بسیاری نتوانسته است گسترش جهانی رسانه‌های اجتماعی را دنبال کند. در حالی که در آینده ممکن است دستگاه‌ها در تمام گوشه‌های جهان فراگیرتر شوند، بنابراین نابرابری از نظر خدمات موجود در مکان‌های خاص و عدم توجه به نیازها و خواسته‌های برخی از جمعیت‌‌ها باقی خواهد ماند. در عین حال، درک این موضوع که امکان دارد به طور لزوم بر هیچ جنبه‌ی دیگری از نابرابری تاثیری نداشته باشد، نباید ما را از درک این مسئله باز دارد که از یک جنبه‌ برابری فزاینده و قابل‌توجهی وجود دارد: صرف داشتن یک گوشی هوشمند تغییرات قابل‌توجهی را با توجه به ظرفیت‌های صاحب آن ایجاد می‌کند.

در حرکتی مشابه در همه جا، رسانه‌های اجتماعی نه تنها برای جمعیت‌های پراکنده‌ی جغرافیایی ضروری می‌شوند، بلکه برای طیف سنی پراکنده‌تر نیز ضروری هستند. محافظه‌کاری با توجه به رسانه‌های اجتماعی تا همین اواخر بیشتر با سن مرتبط بوده است. زمانی که پروژه‌ی ما، مدت‌ها پیش در سال 2012، شروع شد، بسیاری از مردم تصور می‌کردند که رسانه‌های اجتماعی نوعی قرابت طبیعی را با جوانان دارند؛ به طور عمده به این علت که دست‌یابی جوانان اولویت تمام نیروهای تجاری‌ای است که بسترهای رسانه‌های اجتماعی را ایجاد می‌کنند. با این حال، از برخی جهات، رابطه‌ای معکوس میان این نیروهای تجاری و آن‌چه انسان‌شناسان پیش از این در بسیاری از کشورها مشاهده کرده‌اند، وجود دارد؛ این واقعیت که ارتباطات اجتماعی به عنوان فعالیتی که به طور معمول با زنان مسن‌تر، و نه با مردان جوان، مرتبط است. اغلب این زنان مسن هستند که کار جمعی حفظ جامعه و هنجارهای اجتماعی را از طریق آن‌چه ممکن است به طرز تحقیر‌آمیزی «غیبت کردن و ایجاد شایعه» نامیده شود، انجام می‌دهند. در بیشتر پایگاه‌های میدانی ما چیزی شبیه به شکافی نسلی، با استفاده‌ی بسیار محدود توسط افرادی مسن در جمعیت‌های عمده‌ی روستایی برزیل، چین و هند، وجود دارد. با این حال، این امر در حال فرسایش است و به نظر می‌رسد که در ارتباط با گسترش گوشی هوشمند بسیار کمتر از سیستم ‌عامل‌های رسانه‌های اجتماعی صادق باشد. همان‌طور که اشاره شد، افزایش روزافزون گوشی‌های هوشمند کاتالیزوری برای استفاده‌ی عمومی‌تر از رسانه‌های اجتماعی است. به نظر می‌رسد که افراد مسن‌تر در برخی از پایگاه‌های میدانی ما به راحتی به رسانه‌های بصری‌ای مانند اسکایپ یا Facetime و تبلت‌هایی مانند آیپد می‌پردازند. به میزانی که رسانه‌های اجتماعی با ژانرهای اصلی ارتباطی اجتماعی مانند شایعات مرتبط باقی می‌مانند، آینده‌ی رسانه‌های اجتماعی ممکن است بیشتر به زنان مسن‌تر نسبت به مردان جوان‌تر، با تصور تلفن‌های ثابت، بستگی داشته باشند.

کنار هم قرار دادن این سه روند مجزا در چارچوب نتایج میدانی ما منجر به پیش‌بینی چهارم می‌گردد که از نظر شهودی بسیار کمتر آشکار است، اما از شواهد مردم‌نگارانه‌ی ما منتج می‌شود. همان‌طور که فصول این کتاب در مورد جنسیت، سیاست و نابرابری نشان می‌دهد، رسانه‌های اجتماعی عمیق‌ترین تاثیرات خود را بر جمعیت‌هایی که به طور سنتی محدود‌تر بودند، می‌گذارد. در حالی که رسانه‌های اجتماعی برای هیچ جمعیتی نه به طور کامل خوب است و نه بد، به نظر می‌رسد که اثراتی رهایی‌بخش برای بسیاری از جمعیت‌های حاشیه‌نشین دارند. شاید بهترین نمونه از تحول رادیکال، کار کاستا در میان زنان ماردین باشد که از رسانه‌های اجتماعی برای غلبه بر محدودیت‌های شدید در آزادی خود برای برقراری ارتباط با دیگران استفاده می‌کنند. چنین رویه‌ای همچنین بازتاب یافته‌های سایر نقاط خاورمیانه را در ارتباط با تاثیر رسانه‌های اجتماعی در کشورهایی مانند عربستان سعودی نشان می‌دهد. نکته‌ی واقعاً قابل‌بحث و به نسبت ساده است. هرچه افراد بیشتر در محدودیت‌های فرهنگی تحمیل‌شده در ارتباطات زندگی کنند، فناوری جدید بیشتر به این معنی است که آن‌چه پیش از این ممنوع بوده‌است، اکنون ممکن می‌گردد. مطالعه‌ی کاستا نشان می‌دهد که این تأثیر به طور اساسی روابط اجتماعی میان زنان و مردان را دچار تحول و تغییر کرده و به طور بالقوه، موقعیت کلی زنان در جامعه را تغییر می‌دهد. شواهدی مبنی بر این امر که رسانه‌های اجتماعی به همان اندازه و در همان جامعه بسیار محافظه‌کارتر از آن‌چه پیش از این می‌دانستیم، هیچ‌کدام از این امور را اثبات نمی‌کند.

هردو – به طور هم‌زمان

در حالی‌که برخی از این روندها ممکن است به پیشرفت‌های فنی فعلی و آتی بستگی داشته باشد، همان‌طور که تمام پایگاه‌های میدانی این پروژه نشان می‌دهند، انتخاب دقیق رسانه‌های اجتماعی در یک محیط چندرسانه‌ای به شکل کمتری بر اساس توانایی‌های فناوری و بیشتر بر اساس ژانرهای محلی تعامل اجتماعی یا اهمیت فرهنگی است. افراد مسن در انگلستان با استفاده از تکنولوژیکی که با گسترش فیس‌بوک ارائه می‌شود، بسیار راحت خواهند بود. با این حال، اگر جوانان از ارسال پست در فیس‌بوک خودداری کنند و افراد مسن‌تر مشتاق حفظ ارتباط با جوانان باقی بمانند، ممکن است مجبور باشند جوانان را در پلتفرمی کمتر مناسب دنبال کنند: ارتباط اجتماعی مهم‌تر از آن است که چگونه یک پلتفرم نیازهای آنان را برآورده می‌کند.

به شکلی مشابه در چین، الگوی استفاده‌ی متفاوت از پلتفرم‌ها در عوض نشان دادن این مسئله که کدام پلتفرم برای انجام چه کاری مناسب است، تمایل دارد که آگاهی طبقاتی در حال ظهور و شکاف شهری و روستایی از قبل موجود را منعکس کند. هنگامی که کارگران کارخانه‌ی چینی در پلتفرمی مانند QQ مهارت پیدا می‌کنند، ممکن است سایت‌های جدیدتر را ببینند که به آنان کمک می‌کند در مقایسه با سایر افراد مدرن باقی بمانند. مک‌دونالد، در پایگاه روستایی چین، اشاره می‌کند  که چگونه مهاجرت به مناطق شهری برای دوره‌های کوتاه کار و تحصیل اغلب منجر به این امر می‌گردد که مردم شروع به استفاده از وی‌چت برای برقراری ارتباط با مخاطبین جدید در این مکان‌ها کنند.

تمایل به تقلید از مناطق شهری بیشتر در برخی از مناطق که خود را پیرامونی می‌دانند، قوی است؛ به عنوان مثال در پایگاه ایتالیای جنوبی ما که در آن افراد با سرمایه‌ی فرهنگی و آموزشی پایین تلاش می‌کنند و از کسانی که سرمایه‌ی فرهنگی بیشتری دارند تقلید می‌کنند. مانند همیشه، در پروژه‌ی ما استثناهایی وجود دارد، اما در مواردی که مردم از رسانه‌های اجتماعی برای بیان تمایزات اجتماعی به این روش استفاده نمی‌کنند. مرکز تجزیه و تحلیل هاینس از پایگاه شیلی خود، شواهد قابل توجهی است که نشان می‌دهد این شهر هویت خود را دقیقاً از طریق امتناع از تقلید یا حتی احترام به منطقه‌ی شهری که توسط پایتخت شیلی نمایندگی می‌شود، ایجاد می‌کند. مردم آلتو هاسپیکیو اغلب به این منطقه به عنوان «Santi-asco» اشاره می‌کنند؛ «asco» کلمه‌ای اسپانیایی به معنای «انزجار» است.

بنابراین، در حالی که می‌توانیم در مورد اهمیت تداوم جایگاه اجتماعی و تقلید در تعیین این امر که افراد از چه رسانه‌ای استفاده می‌کنند، برخلاف آن‌که امکانات فنی را صرفاً تعمیم دهیم، نمی‌توانیم به سادگی هیچ نتیجه‌ی خاصی را پیش‌بینی کنیم. در حالی که برخی ممکن است انتظار داشته باشند که حرکتی طولانی‌مدت به سمت هم‌سویی بیشتر یا کارآمدتر از طریق رسانه‌های اجتماعی میان مقرون به ‌صرفه بودن و نیازها وجود داشته باشد، اگر عواملی مانند مد و تقلید همچنان قوی‌تر از عملکرد باشد، این امر در واقع بعید است.

از این گذشته همه‌چیز در طول زمان برای کاربردی‌تر یا کارآمدتر شدن حرکت نمی‌کند. ما نمی‌گوییم که اکثر لباس‌ها یا مواد غذایی امروز کارآمدتر از چندین قرن پیش هستند؛ بلکه تنوع آنان به دلایل مربوط به مد و تمایز اجتماعی افزایش یافته است. در واقع، لباس‌های کاربردی و همچنین تغذیه‌ی سالم، هر دو بیشتر به عنوان نمونه‌هایی از سبک زندگی مورد توجه قرار می‌گیرند. بنابراین ما تنها پیشنهاد می‌کنیم که رسانه‌های اجتماعی ممکن است بیشتر از آن‌چه تصور می‌کردیم شبیه لباس و غذا باشند. آن‌چه که مطالعات ما نشان می‌دهد که نسبتاً قوی و بادوام است، پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی نیست که مردم از آن استفاده می‌کنند، بلکه ژانرهای رفتاری آگاهانه‌ی فرهنگی است که در این سایت‌ها و از طریق آنان اعمال می‌گردد. نحوه‌ی اجتماعی شدن چینی‌ها به واسطه‌ی غذا، انگلیسی‌ها در میخانه، ترینیدادی‌ها در مهمانی، هندی‌ها به واسطه‌ی خانواده‌ی گسترده و یا ایتالیایی‌ها در فضای عمومی تقریباً همواره در رسانه‌های اجتماعی بازتولید می‌شود. در این جا، مانند بسیاری از زمینه‌ها، رسانه‌های اجتماعی به جای تغییر در آن‌چه اتفاق می‌افتد، نشان‌دهنده‌ی تغییر در مکان وقوع اتفاقات است.

به این دلایل، مردم‌شناسان انتظار دارند که پیشرفت‌های آتی در این پلتفرم‌ها شامل سازگاری فزاینده و وابستگی به ژانرهای فرهنگی محلی نیز باشد. همان‌طور که در بحث کار و تجارت در فصل 5 اشاره شد، مسائل مالی برخلاف زندگی صمیمی و شخصی در اروپا، اما به عنوان بیان صمیمیت در چین دیده می‌شود. به عنوان نتیجه، آمازون در مقایسه با خرید آفلاین، غیراجتماعی کردن تجارت را بیشتر نشان می‌دهد؛ ما حتی در انجام معاملات با افراد واقعی ارتباط کمتری داریم. با این حال، تائوبائو، معادل خرید چینی، نشان‌دهنده‌ی اجتماعی شدن مجدد زندگی اقتصادی به عنوان مکانی است که مردم در آن ارتباطات شخصی برقرار می‌کنند. مک‌دونالد خاطرنشان می‌کند که حداقل در شهر چینی‌اش، استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای مقاصد تجاری به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی خانوادگی تلقی می‌شود. این امر به خودی خود فعالیتی اخلاقی است. در حالی که در مناطق اقیانوس اطلس شمالی عمدتاً شرکت‌هایی مانند فیس‌بوک هستند که تجارت بیشتری انجام می‌دهند، در پایگاه میدانی شیلی ما حجم فزاینده‌ای از تجارت از طریق افراد در فیس‌بوک انجام می‌گردد. آنان گروه‌هایی مانند «خرید و فروش همه‌چیز» را ایجاد می‌کنند که به عنوان انجمنی آنلاین هم برای ارسال اقلام برای  فروش و هم برای درخواست موارد مورد نظر به کار می‌رود. با این حال، گمراه‌کننده است که این را نوعی از تجارت بدانیم. در چنین گروه‌هایی، مانند پایگاه ایتالیایی‌مان، از تجارت برای گسترش پنجره‌ای به زندگی عمومی به اندازه‌ی کسب و درآمد استفاده می‌گردد.

مطالعه‌ی توانایی‌های فنی شاید به پتانسیل بیشتری برای کمک به پیش‌بینی داشته باشد، زمانی که به عنوان هم‌سویی بالقوه با اولویت‌های فرهنگی تلقی ‌گردد. اورکات بر زمینه‌ی برزیل تسلط داشت، برای مثال افراد را نه تنها با تمام کسانی که پیش از این می‌شناختند، بلکه با کسانی که قبلاً با آنان اشتراکات زیادی داشتند، اما بخشی از شبکه‌های اجتماعی آنان نبودند، مرتبط می‌کرد. این امر با حساسیت‌های برزیلی‌ها هم‌سو بود که رسانه‌های اجتماعی باید مکانی باشد که «همه هستند». در حالی که از بسیاری جهات شبیه فیس‌بوک بود، اورکات از هر سرویس پیام‌رسانی جدا شد. با توجه به این گسترش که شامل دوستان جدیدی می‌شود که غریبه بودند، مردم می‌خواستند امنیت مکالمه‌ی خصوصی را داشته باشند. این امر ابتدا منجر به تغییر به فیس‌بوک و سپس به نوبه‌ی خود به واتساپ شد که بیشتر برزیلی به نظر می‌رسید؛ زیرا آنان چنین ویژگی‌هایی را درون خود جای داده‌اند. بنابراین، رسانه‌های اجتماعی به نوعی به برزیلی‌ها کمک می‌کند تا حتی بیش از گذشته برزیلی شوند. همان‌طور که در نظریه‌ی دستیابی ما، مطالعه‌ی زندگی اجتماعی پیشین میل نهفته به ارتباط با دیگران را به این شیوه پیچیده که شامل هر دو بعد خصوصی و عمومی است، آشکار می‌کند. چنین خواسته‌ای به لطف رسانه‌های اجتماعی به طور کامل‌تری به دست می‌آید. به طوری مشابه، رسانه‌های اجتماعی به این برزیلی‌ها اجازه می‌دهند تا احساس مدرن‌تری داشته باشند و این احساس را که صرفاً عقب‌مانده و روستایی هستند را انکار می‌کنند، اما بدون نیاز به قطع ارتباط با خانواده‌ها و مکان‌های مبدا، به این هدف دست پیدا می‌کنند. بنابراین ما در این‌جا برای برخی از جنبش‌های عمومی به سمت عملکرد موثرتر بحث نمی‌کنیم؛ بلکه بیشتر در مورد بهره‌برداری از آن پتانسیل‌ها در رسانه‌های اجتماعی که با الگوی محلی و فرهنگی هماهنگ اجتماعی‌سازی متناسب است، بحث می‌کنیم.

این پیش‌بینی‌ها همچنین توضیح می‌دهند که چرا پاسخی مشترک به بسیاری از سوال‌هایی که در این کتاب به آن‌ها پرداخته شده است، «نه X و نه Y است، بلکه هر دو به طور هم‌زمان است». نظریه‌های فرهنگ، برخلاف بحث‌های رایج، تمایل دارند بر روندها در یک جهت مشخص تاکید نکنند، بلکه بیشتر تضادها را تصدیق کنند. نشان داده‌ایم که رسانه‌های اجتماعی جهان را هم در سطح جهانی همگن‌تر و هم از نظر محلی ناهمگن‌تر، فردی‌تر و اجتماعی‌تر، برابرتر و نابرابرتر، لیبرال‌تر و محافظه‌کارتر می‌سازند و هم کالایی‌سازی و هم کالایی‌زدایی را افزایش می‌دهند. آینده به طور معمول بیشتر از هر دو است. برای مثال، در ترینیداد، ظهور تلفن‌های همراه فردی ممکن است روابط جنسی مخفیانه را تسهیل کرده باشد، زیرا تماس مستقیم بسیار آسان‌تر از گذشته بود؛ اما برچسب‌گذاری در عکس‌های فیسبوک با شریک اشتباه پنهان کردن رابطه را بسیار دشوارتر کرده است. همان‌طور که توسط اسنودن و ویکی‌لیکس تاکید شده است، ما شاهد تهدیدات بیشتری برای حریم خصوصی هستیم، اما همچنان ظرفیت بیشتری برای حفظ حریم خصوصی و ناشناس ماندن، مانند روایت کاستا از روابط صمیمی در ماردین و اولین تجربیات برخی افراد از حریم خصوصی شخصی در چین، وجود دارد. بنابراین بهترین پاسخ به بیشتر سوالات در ارتباط با تاثیرگذاری آینده‌ی رسانه‌های اجتماعی بر رفتار اجتماعی «هر دو به طور هم‌زمان» است، که در آن با گسترش روندهای متناقض مطابقت دارد.

تصور آینده

یکی از اموری که ممکن است در طول کار میدانی ما بین سال‌های 2013 و 2014 تغییر کرده باشد، رابطه میان رسانه‌های اجتماعی و مفهوم‌سازی آینده است. فناوری جدید نه تنها شیوه‌ی زندگی روزمره مردم را تغییر می‌دهد، بلکه تصور ما از آینده را نیز تسهیل می‌کند. اغلب یک ارتباط ضمنی میان گفتمان‌های آینده و مفاهیم فناوری وجود دارد، به طوری که اگر برنامه‌ی تلویزیونی با عنوانی مانند دنیایفردا را ببینیم، انتظار داریم که موضوع این برنامه فناوری باشد.

اگرچه بخشی از مطالعه‌ی ما نیست، اما تشخیص می‌دهیم که توسعه‌ی رسانه‌های اجتماعی به عنوان فناوری جدید به افرادی بستگی دارد که زمان زیادی را صرف تفکر و تعجب نسبت به آینده می‌کنند و این امر که چگونه می‌توانند نوعی از فناوری را برای کمک به تحقق آن ابداع کنند. مالبی اشکال مختلف آرمان‌های تکنو-آزادی‌گرایانه‌ی اغلب اتوپیایی را که در توسعه‌ی برخی از پلتفرم‌های دیجیتالی مانند Second Life اهمیت دارند، مورد بررسی قرار داده است. این امور شامل آرمان‌های آنارشیستی‌تری است که کلمن در مطالعه‌اش در مورد جوامع هکری یافت؛ یا مطالعه‌ی کلتی درباره‌ی ایده‌آلیست‌هایی که توسعه‌ی کدگذاری منبع باز را الگوی خود برای حوزه‌ی عمومی آینده می‌دانند. در حالی که این گروه‌ها به نسبت کوچک و خاص هستند، جمعیت‌های بزرگ‌تر نیز به طور غیرمستقیم از طریق کمپین‌های Crowdsourcing و Kickstarter یا انتشارات Open Access شرکت می‌کنند. این‌ها همه از آینده‌ای جدید و تصوری صحبت می‌کنند که به سمت آرمان‌گرایی می‌کوشند. در حالی که هیچ یک از این امور بر مطالعه‌ی ما تاثیری نداشت، این کتاب نمونه‌های بسیاری از نحوه‌ی عملکرد رسانه‌های اجتماعی به عنوان نشانه‌ای از آرمان و مدرنیته داد و تغییر از QQ به WeChat در چین یا کاهش استاتوس در فیس‌بوک برای جوانان را توضیح می‌دهد.

برای جمعیت‌های غربی طی سال‌های متمادی، چشم‌اندازی به ظاهر معتبر از آینده‌ای رو به گسترش با توسعه‌ی تدریجی سخت‌افزاری مانند رایانه‌ی شخصی و نرم‌افزاری مانند آفیس ویندوز آشکار شد. برای بیش از یک دهه، هر سال به نظر می‌رسید که مدل‌ها و پیشرفت‌های جدیدی را به ارمغان می‌آورد. با این حال معلوم شد که این امر روندی بی‌نهایت نیست. پس از رسیدن به سطحی مشخص، داشتن نسخه‌ای بهتر از رایانه‌ای شخصی یا آفیس از چیزی با هیجان شدید به موضوعی تغییر می‌کند که تقریباً هیچ علاقه‌ای به آن ایجاد نمی‌کند. ویندوز به تازگی اعلام کرده است سیستم عاملش قرار نیست از نسخه‌ی شماره‌ی ده پیش رود.  در عوض این تمایل به چیزی دیگر مانند جدیدترین تبلت معطوف می‌شود. برای مردم کشورهای کم‌درآمد، معادل آن انتشار سالانه‌ی تلفن‌های هوشمند جدید و همچنین پیش‌بینی و مواجهه با خود رسانه‌های اجتماعی بوده است. شاید برای مدتی کوتاه به نظر می‌رسید که رسانه‌های اجتماعی تکامل خود را با فراگیر شد فیس‌بوک و QQ به پایان رسانده‌اند. با این حال، در دو سال گذشته حرکتی جدید به سمت چند رسانه‌ای شدن نشان داده شده است و پلتفرم‌هایی مانند Tinder، Snapchat و یا WeChat محبوبیت بیشتری پیدا کرده‌اند. تمام این رسانه‌های اجتماعی به ما کمک می‌کند تا این پیوند میان رسانه‌های اجتماعی جدید و پیش‌بینی تحولات آینده را حفظ کنیم.

با این حال، همان‌طور که این ایده که جدیدتری رایانه بیانگر آینده است اکنون کاهش یافته است، احتمالاً نقش رسانه‌های اجتماعی به عنوان نماد آینده ممکن است در حال کاهش باشد. در عوض، مانند تمام فناوری‌های دیجیتال جدید و همان‌طور که توسط میلر و هورست استدلال می‌گردد، شگفت‌انگیزترین نکته در ارتباط با این فناوری‌ها این است که آنان می‌توانند از نماد آینده‌ای تقریباً دست‌نیافتنی به امری آنقدر بدیهی بدل شوند که زمانی که از دسترس خارج می‌شوند، احساسی جزئی به نظر می‌رسد. این فرایند می‌تواند تنها چند ماه یا حتی چند هفته طول بکشد. شاید نمونه‌های اولیه‌ی این امر در طول دوره‌ی کار میدانی واتساپ و وی‌چت باشد. یکی از اولین پست‌های وبلاگ ما برای این پروژه یادداشتی بود که در ترینیداد مردم واتساپ را در مانی که به سختی در انگلستان شناخته شده بود استفاده می‌کردند. پانزده ماه بعد، زمانی که کار میدانی ما به پایان رسید، واتساپ به وضوح به عنوان یکی دیگر از این پلتفرم‌های جهانی در همه جا تثبیت شد. واتساپ اکنون به طور کامل بدیهی تلقی می‌شود، به گونه‌ای که ما به سختی می‌توانیم تصور کنیم که آنان قبلاً وجود نداشته‌اند.

روشی که فناوری به خودی خود به نمادی از مدرن بودن بدل می‌گردد یکی از دلایلی است که به جای متمایز شدن از ارزش فرهنگی بیانگر آن می‌شود. با این حال، این نیز به حس خاص مدرن شدن مربوط به هر یک از پایگاه‌های ما بستگی دارد. همان‌طور که در کتاب مربوط به چین صنعتی بحث شده است، یک تاریخ «تحقیرآمیز»، که نشان‌دهنده‌ی فقدان نسبی توسعه‌ی فناوری در چین مدرن در بیش‌تر قرن بیستم است، امری است که کل کشور، از نخبگان گرفته تا دهقانان روستایی، به فناوری جدید به عنوان نمادی از احیای ملی می‌نگرند. این منجر به سرمایه‌گذاری قابل توجه دولت شد و در واقع بسیاری از مردم تمرکز دولت را بر این تلاش مشترک دارند. در نتیجه، احتمال کمتری وجود دارد که در چین مقاومت دیجیتالی را که سینانان برای پایگاه خود در ترینیداد به آن اشاره کرده است بیابد؛ جایی که امتناع از استفاده از فناوری رسانه‌ای جدید می‌تواند نوعی تاثیر باشد، اگرچه برخی از معادل‌ها در پایگاه روستایی چین وجود دارد. این امر نیز به یک اثر جهشی منجر شد. برای مثال، در چین، پیش از توسعه‌ی رایانش ابری در غرب، مردم تمام محتوای دیجیتال خود را به شکلی آنلاین ذخیره می‌کردند. آنان بخشی از مراحل قبلی توسعه نبودند و بنابراین هیچ یک از محافظه‌کاری‌ای که از دل‌بستگی‌های پیشین ناشی می‌شود، وجود نداشت.

نتیجه

بدیهی است که پیش‌بینی آینده برای چیزی به پویایی رسانه‌های اجتماعی سخت خواهد بود. تنها پیش‌بینی مطمئن آن است که بسیاری از پیش‌بینی‌های آینده‌ی ما اشتباه خواهد بود. با این حال، مهم‌تر از این کتاب، این امر است که از برخی جهات به همان اندازه‌ی پیش‌بینی آینده، شناخت زمان حال نیز دشوار خواهد بود. هدف این مطالعه، بیش از همه، بحث در مورد این امر است که چه تعداد از مفروضات ما در مورد چیزهایی که تصور می‌کنیم از قبل می‌دانیم در واقع مشکوک هستند، بوده است. هنگامی که متوجه شدیم که دانستن رسانه‌های اجتماعی تمرینی برای مشخص کردن ویژگی‌های مجموعه‌ای از پلتفرم‌ها نیست، بلکه به عنوان تصدیق این امر است که جهان قبلاً این پلتفرم‌ها را از طریق محتوا به چیزی تبدیل کرده است، عظمت این مشکل آشکار می‌گردد. چگونه می‌توانیم بدانیم که رسانه‌های اجتماعی برای کارگران نفت آلاسکا، قبایلی در آمازونیا و نودولتان مسکو به چه چیزی بدل شده‌اند؟ البته ما نمی‌توانیم بدانیم که رسانه‌های اجتماعی در واقع در برای این ایده‌آل دانش جامع چیست، اما حداقل می‌توانیم با جهل خود روبرو شویم. با دادن وزنی برابر به 9 پایگاه در سراسر جهان، امیدواریم که در این کتاب نیز کمک کرده باشیم تا اشکالاتی که امکان‌پذیر هستند روشن شوند. ما می‌توانیم در تولید رسانه‌های اجتماعی که به واقع از آن‌ها استفاده می‌کنیم، خلاقیت جمعیت‌های گسترده‌تر و همچنین گیک‌ها را احساس کنیم. ما می‌توانیم نشان دهیم که چگونه وظیفه‌ی درک رسانه‌های اجتماعی به نوبه‌ی خود پرتره‌های صمیمی از زندگی معاصران‌مان را به ما هدیه داده است. ما نشان داده‌ایم که چگونه انسان‌شناسی بسیاری از رشته‌های دیگری که رسانه‌های اجتماعی را مطالعه می‌کنند، تکمیل می‌کند؛ رشته‌های که هر کدام دیدگاه خاص خود را اضافه می‌کنند. در نهایت سعی کرده‌ایم نشان دهیم که چگونه انسان‌شناسی تطبیقی انواع خاصی از دانش را هم از وسعت و هم در عمق ایجاد می‌کند. با این حال، آن‌چه این موارد را در چارچوب دنیای پیچیده‌ی مدرن ما ضروری می‌کند آن است که این امور اشکالی از درک مبتنی بر هم‌دلی هستند.


[1]  Mark Graham