قسمت اول
ابوطالب صفدری
برگزاری کنفرانسها و وورکشاپهای مختلف، یکی از بهترین روشها برای آشنایی با آخرین پژوهشهای هر حوزه و نیز شبکه سازی با متخصصان آن حوزه است. من، بنا به حوزههای مطالعاتیام در فلسفه و اخلاق هوش مصنوعی و رباتیکز، در کنفرانسهای مختلفی شرکت کردهام. آخرینِ آنها سومین کنفرانس بین المللی اخلاق هوش مصنوعی بود که در دانشگاه آزِرُس به مدت سه روز از دوم تا چهارم مهرماه امسال ( 1403) برگزار شد و من هم مقالهی اخیرم در مورد مسئلۀ اعتماد در تعامل انسان-ماشین را در این کنفرانس ارائه دادم. در این لینک (وب سایت کنفرانس) میتوانید لیست سخنرانها و همچنین تصاویر آن را مشاهده نمایید:📌https://trustaimedicine.weebly.com/3iceai.html
اولین نکتهای که در این کنفرانس به شدت جلب توجه میکرد محل برگزاری آن بود: یک جزیرۀ آتشفشانی به نام Azeros که در میانۀ اقیانوس آتلانتیک شمالی واقع شده و متعلق به کشور پرتغال است. حدود 2 ساعت طول میکشد تا هواپیما از فرودگاه لیسبون به فرودگاه Ponta Delgada ، فرودگاه اصلی جزیره برسد. پرواز من اما به صورت مستقیم از فرانکفورت به Azeros بود. چیزی حدود 5 ساعت پرواز مستقیم که خب خسته کننده بود!من ساعت 12 ظهر Ponta Delgada رسیدم و خب معمولا میتوان با استفاده از قطار با اتوبوس از فرودگاه به مرکز شهر و محل اقامت رفت. در جزیره ولی حمل و نقل عمومیِ خیلی وسیعی وجود نداشت. فقط تاکسی وجود داشت ولی خب چون هوا خوب بود و مناظر زیبایی هم دیده میشد من نهایتا تصمیم گرفتم پیاده تا محل اقامتم بروم. چیزی حدود 5 کیلومتر پیاده روی که 1 ساعتی طول کشید تا به مقصد برسم. شب اول را گذراندم (1 مهرماه) و فردای آن ساعت 10 صبح به سمت دانشگاه رفتم. ابتدا باید مراحلِ معمولِ ثبت نام Registration را انجام دهید. معمولاً جلوی اسمتان را که پیشتر روی یک کاغذ پرینت شده امضا میکنید ، کارت گردن آویز خود را تحویل میگیرید که اسمتان روی آن نوشته شده است و احتمالا یک پکِ هدیۀ مختصر هم به شما تقدیم میکنند. در این کنفرانس یک دفتر و خودکار بامزه داخل پک بود. کنفرانس با اولین سخنرانِ کلیدی شروع شد. خانم Ariane Hanemaayer که استاد جامعه شناسی در دانشگاه Brandon کانادا بودند. برای من که ارائهی جذابی بود. در مورد اینکه چگونه مسائلِ مربوط به استفاده از هوش مصنوعی در حوزۀ پزشکی، به تدریجی در طول تاریخ تکامل پیدا کردهاند. به عبارت دیگر، برای اینکه بتوانید مسئل اخلاقیِ کاربرد هوش مصنوعی در حوزۀ پزشکی را دقیقا درک و تحلیل کنید، باید یک فهم تاریخی از این مسائل داشته باشید. باید بدانید این مسائل، چگونه در طول تاریخِ تعاملی پزشکی، تکامل یافتهاند. اینها مسائلی نیستند که ناگهان از آسمان به زمین افتاده باشند! بلکه یک تاریخ تکاملی دارند. بعد از اتمام سخنرانی، نوبت به پرسش و پاسخ حضار رسید. که البته اولین شان من بودم! مشکلی که با ارائۀ Hanemaayer داشتم این بود که او، در این تاریخ تکاملی، نقش تعاملات بدنمندانهی پزشکان با ابزارهای هوش مصنوعی را اصلا ندیده بود. خلاصه که بعد از ارئهی ایشان، پنلهای کنفرانس آغاز شد. هر روز، همزمان 2 پنل برگزار میشد و در هر پنل، 3 سخنرانی ارائه میشد. هر سخنرانی 45 دقیقه طول میکشید، 30 دقیقه خود سخنرانی و 15 دقیقه پرسش و پاسخ. البته 45 دقیقه برای یک سخنرانیِ کنفرانسی کمی زیاد است. معمولاً مدت زمان سخنرانیها به طور میانگین بین 20 الی 30 دقیقه است که شما بتوانید مهمترین مطالب (اصطلاحا رئوس مطالب) را ارائه دهید. 45 دقیقه برای ارائه رئوس مطالب زیاد است و برای ارائۀ جزئیات کامل کم! به همین علت آدم میماند که ارائهاش را چگونه سازماندهی کند. بعد از اتمام پنلها، ساعت 12 وقت استراحت آغاز میشد (همان ناهار و نماز خودمان!). 2 ساعتی وقت استراحت داشتیم که خب صرف ناهار میشد. قاعدتا شما حق انتخاب داشتید که بروید بیرون دانشگاه و یک رستوران پیدا کنید، یا اینکه در سلف دانشگاه غذا میل کنید. من سلف را انتخاب کردم. نه فقط به این علت که غذاهای خیلی ارزانتری داشت، بلکه بیشتر به این علت که بیشتر شرکت کنندههای کنفرانس هم همین را انتخاب کرده و راهی سلف شدند. خب حالا این چرا مهم است؟ راستش را بخواهید این بازههای استراحت و نهار، جزو مهمترین زمانهای کنفرانسها هستند. چرا؟ چون شما میتوانید با سایر شرکت کنندهها ارتباط برقرار کرده و وارد گفت و گو بشوید. در همین گفت و گوهاست که روابط مختلف شکل گرفته و احتمالا در آینده شما تاثیرگذار میشود. مثلا شما متوجه میشوید که در فلان دانشگاه یک پروژه در حال اجرا شدن است که خیلی به کارهای شما نزدیک است. یا میبینید فلان پژوهشگر دارد روی یک موضوع مشابه کار میکند و میتوانید با او همکاری کنید و از این قبیل مسائل.
روز اول به این منوال گذشت و رسیدیم به روز دوم. سخنرانی من هم در همین روز دوم قرار داشت. ده دوازده نفری در پنل من حضور داشتند. ارائه دادم و بعد پرسش و پاسخ مفصلی شکل گرفت. اینکه در کنفراس از شما سوال بپرسند، ولو خیلی انتقادی، نشانهی خیلی خوبی است. این یعنی شما توانستهاید ذهنشان را درگیر کنید. زیاد بودن پرسشها حس خوبی به من داد. البته این را هم بگویم که کلا یکی از تفاوتهای عمدهی ما ایرانیها با این خارجکیها همین است که آنها خیلی زیاد حرف میزنند. یعنی خیلی راحت میشود به آنها نزدیک شد (Approachable هستند!) و کافی است یک موضوعی بیندازید وسط، خودشان تا ته داستان میروند! روز سوم و آخر کنفرانس هم یک ضیافت شام برقرار بود که در کنفرانسهای خیلی رایج است.اما من میخواستم جزیره را ببینم و سیر و سیاحتی هم کرده باشم. به همین علت در ضیافت شام شرکت نکردم.
این بود گزارشی مختصر از این کنفرانس.