نابرابری

فهرست مطالب

فصل نهم از کتاب جهان چگونه رسانه‌های اجتماعی را تغییر داد

دانیل میلر

ترجمه‌ی مصطفی خسروی

همان‌طور که می‌توان انتظار داشت، علاقه‌ی قابل‌توجهی به ظرفیت اینترنت و رسانه‌های اجتماعی برای ایجاد تغییرات اجتماعی در مقیاس گسترده وجود دارد. با این حال، این پرسش که آیا دسترسی به اینترنت و رسانه‌های اجتماعی وضعیت بد محروم‌ترین مناطق جهان را بهبود بخشیده‌اند یا نابرابری‌ها را تشدید کرده‌اند و همچنان ادامه دارد و برطرف نشده است. همان‌طور که در فصول پیش اشاره شد، رسانه‌های اجتماعی تاثیر به‌سزایی بر تحصیل، شغل و روابط جنسیتی داشته‌اند؛ مسائلی که همگی اجزای اصلی این پرسش گسترده‌تر هستند. تعدادی از پایگاه‌های میدانی ما نشان‌دهنده‌ی جمعیت کم‌درآمد و محروم هستند. در این‌جا، روش‌هایی را مورد بررسی قرار می‌دهیم که از طریق آن رسانه‌های اجتماعی ممکن است بر افرادی که دسترسی آسان به منابع دیجیتالی ندارند، تاثیرگذار باشند و همچنین این مسئله که استفاده از آن‌ها ممکن است نوعی تغییر در نظر گرفته شود و یا بالعکس، چگونه می‌تواند موقعیت‌های فعلی آنان را حفظ کند.

از زمان راه‌اندازی دسترسی تجاری به اینترنت در اواسط 1990، تعداد افرادی که از ارتباطات دیجیتال استفاده می‌کنند به طور چشم‌گیری افزایش یافته است. و تنها مخاطبان آن ثروتمندان، افراد شهری و تحصیل کرده نیستند. ترکیب کنونی فناوری موبایل و رسانه‌های اجتماعی، علاقه‌ی شدیدی را در میان جمعیت‌های مختلف محروم اجتماعی، از جمله افراد بی‌سواد یا کسانی که از سواد بسیاری بهره نمی‌برند، کارگران یدی مهاجر با دستمزد پایین و مهاجران در مکان‌هایی مانند چین، هند و برزیل ایجاد کرده است.

مانند تمامی فصول این کتاب، شواهدی از تعامل طولانی مدت مردم‌نگاری‌مان با ۹ جمعیت متفاوت ارائه خواهد شد. مشاهده می‌کنیم که نابرابری در هر مکانی وجود دارد و بسته به فرآیندهای تاریخی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی کنونی، این نابرابری به اشکال متفاوت بیان می‌گردد. در نتیجه، مقایسه همواره ساده نیست. در هر پایگاهی، تفاوت درآمد و ثروت، همچنین موقعیت‌های اجتماعی، با اشکال دیگر تفاوت‌هایی اجتماعی از جمله جنسیت، سن، تحصیلات، مذهب و نابرابری‌های نژادی همراه است. گروه‌ها در هر پایگاه میدانی، به جای آن‌که بر اساس مقیاسی انتزاعی تنظیم شوند، تصوری از موقعیت اجتماعی خود دارند که به طور عمده با سایرین در همان جامعه مرتبط است.

نابرابری چیست؟

اگر ادعا کنیم که نابرابری به اشکال مختلفی وجود دارد، زمانی که پرسش می‌کنیم که رسانه‌های اجتماعی بر نابرابری اثر می‌گذارد، به طور دقیق منظورمان چیست؟ بی‌شک یکی از اشکال نابرابری، عدم توازن در توزیع ثروت و فقر است. اغلب، در ارتباط با محروم‌ترین افراد، تصور می‌کنیم که در محله‌های فقیرنشین، بدون هیچ فرصتی برای کار و بدون امید به آینده‌ای روشن‌تر، زندگی می‌کنند. با این حال، نابرابری‌های اقتصادی اغلب با پدیده‌هایی مانند نژادپرستی، فقدان نمایندگی سیاسی و دسترسی ضعیف به منابع فیزیکی، مانند آب آشامیدنی و یا برق، و منابعی انتزاعی‌تر مانند آموزش همراه است. در برخی از پایگاه‌های میدانی‌مان، مردم لزوماً فقیر نیستند، امّا فاقد قدرت سیاسی هستند. در برخی دیگر از پایگاه‌های میدانی، مطالعه‌ای گذرا از دارایی‌های‌شان، که امکان دارد شامل تلویزیون‌های صفحه نمایش تخت و تلفن‌های همراه جدید سامسونگ باشد، این واقعیت را تار می‌کند که گاهی اوقات نمی‌توانند قبض برق خود را پرداخت کنند. در موارد دیگر، نابرابری به طور صرف بدین معناست که بخش‌های خاصی از جمعیت از نظر دسترسی به منابع، بر اساس ویژگی‌هایی مانند نژاد یا مذهب، مورد تبعیض قرار می‌گیرند.

بوردیو سه نوع متفاوت از نابرابری را که مرتبط با انواع مختلف «سرمایه»[1] هستند، ترسیم کرد. سرمایه‌ی اقتصادی[2] به طور کلی به دسترسی به پول اشاره دارد. سرمایه‌ی اجتماعی[3] روابط اجتماعی و شبکه‌های نهادینه‌شده‌ای را توصیف می‌کنند که فرد بخشی از آن است. سرمایه‌ی فرهنگی[4] شامل دانش یا مهارت‌هایی است که از طریق آموزش، کالاهای فرهنگی و شایستگی‌ها به دست می‌آید. هر یک از این نوع سرمایه‌ها، تحت تاثیر انواع دیگر قرار دارند و مسئله‌ی اصلی بوردیو  آن است که چگونه توسط گروه‌های نخبه برای بازتولید امتیاز استفاده می‌شود.

در ارتباط با نابرابری، مفهوم تحرک اجتماعی[5] به توانایی فرد یا گروه برای بهبود موقعیت اجتماعی خود اشاره دارد. این مفهوم نیز ممکن است اشکال مختلفی را، از فرصت‌های کاری بهتر گرفته تا منابع آموزشی به شکلی که کودکان در آینده چشم‌اندازهای بهتری داشته باشند. تحرک اجتماعی تنها به معنای داشتن ثروت بیشتر نیست، بلکه نشان دادن آن به روش‌های صحیح است؛ به طور خلاصه به عنوان بخشی از یک طبقه‌ی اجتماعی خاص عمل می‌کند. این امر ممکن است به معنای خرید مارک‌های «مناسب»، داشتن لوازم «مناسب»، فرستادن کودکان به مدارسی «درست» و یا حتی لباس پوشیدن به‌گونه‌ای باشد که با هنجارهای آن طبقه‌ی اجتماعی مطابقت داشته باشد. آن چه «مناسب» است از طریق گفتمان‌های مربوط به سلیقه و «تمایز»، که اغلب ارزش اخلاقی به آن داده می‌شود، تایید می‌شود. این امر اغلب مستلزم تبدیل سرمایه‌ی اقتصادی به سرمایه‌ی اجتماعی و فرهنگی یا در واقع یافتن راه‌هایی برای به دست آوردن سرمایه‌ی فرهنگی در غیاب سرمایه‌ی اقتصادی است. فناوری رسانه به یکی از راه‌های اصلی بدل شده است که در آن برخی از افراد دارای امتیاز کمتر ممکن است بتوانند به منابعی، مانند اطلاعاتی که پیش از این تنها در دسترس افرادی بوده است که امتیاز بیشتری برخوردار بوده‌اند، دسترسی پیدا کنند. بنابراین جای تعجب نیست که اینترنت به عنوان ابزاری برای تحرک اجتماعی در نظر گرفته شود.

در نتیجه‌ی تسهیل دسترسی به رسانه‌های جدید به عنوان امری اساسی برای توسعه‌ی مدرن و کمک به مردم برای یافتن «صدا» شناخته شده است. افرادی که دسترسی به اینترنت ندارند، منابع احتمالی را که می‌توانند به صورت آنلاین به آن‌ها دسترسی داشته باشند از دست می‌دهند. بدون اینترنت، آنان ممکن است موانع جدید و بیشتری را برای بهبود دسترسی خود به سرمایه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تجربه کنند؛ در حالی که بقیه‌ی جوامع می‌توانند منابع بیشتری را از طریق دسترسی به فناوری‌های جدید به دست آورند. در نتیجه این عدم دسترسی به عنوان نیرویی ظاهر می‌گردد که می‌تواند اشکال قبلی نابرابری را گسترش دهد و یا تشدید کند. با این حال، دسترسی به اینترنت به طور خودکار به دسترسی بیشتر به اطلاعات و منابع تعبیر نمی‌گردد. در حقیقت پایگاه‌های میدانی ما نشان داده‌اند که گفتمان‌های پیشین تمایز و تفاوت همچنان تا حد بسیاری بر روش‌های خاصی که مردم از اینترنت و رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، که اغلب بازتابی از طبقه‌ی اجتماعی است، تاثیر می‌گذارد. علاوه بر این، به طور کامل ممکن است که گسترش فوق‌العاده‌ی گوشی‌های هوشمند و رسانه‌های اجتماعی به خودی خود نوعی برابری بیشتر را نشان دهد، اما بدون آن‌که لزوماً تاثیری بر نابرابری آفلاین داشته باشد.

رویکردهای رسانه‌های اجتماعی و نابرابری: امور مثبت، منفی و زمینه‌ای

ادبیات مربوطه را می‌توان تا حدی به دو دسته‌ی کاملاً متضاد تقسیم کرد. دسته‌ی نخست استدلال می‌کند که رسانه‌های اجتماعی نابرابری بیشتری را در جامعه، از طریق تمرکز منابع آموزشی و شبکه‌ای در میان افرادی که پیش از این دارای امتیاز هستند، معرفی می‌کنند. رویکرد دیگر، رویکرد «تکنوـ‌اتوپیایی»[6] است که رسانه‌های اجتماعی را نوش‌دارویی برای مشکلات نابرابری می‌داند که به افراد محروم این امکان را می‌دهد که از طریق اینترنت به منابع بیشتری دسترسی پیدا کنند.

ادبیاتی که در رده‌ی «شکاف دیجیتالی»[7] قرار می‌گیرند، اغلب با این تصور که فناوری‌های اطلاعات و ارتباطات جدید نابرابری‌های از پیش موجود در جامعه را تشدید می‌کنند بیان می‌شوند: افراد فقیرتر کنار گذاشته می‌شوند، در حالی که افراد ثروتمندتر دسترسی بهتری دارند. مطالعات اولیه‌ای که به جای رسانه‌های اجتماعی بر دسترسی به خود اینترنت تمرکز داشت، به طور عمده در کشورهای توسعه‌یافته انجام شد. آن‌ها تاکید کردند که اگرچه اکثریت قریب به اتفاق مردم به اینترنت دسترسی داشتند، اقلیت مهمی یا طور کامل فاقد آن بودند و یا دارای اتصالاتی غیراستاندارد بودند. اغلب محدودیت‌هایی که افراد را از بهره‌مندی از ارتباطات آنلاین باز می‌دارد، توسط عواملی مانند سن، درآمد خانواده، پیشرفت تحصیلی، سطح زبان انگلیسی، ناتوانی و موقعیت روستایی/ شهری دیکته می‌شوند.

همان‌طور که دسترسی به اینترنت بهبود یافته است و رسانه‌های اجتماعی و سایر منابع آنلاین به طور فزاینده‌ای در دسترس هستند، محققان پیشنهاد می‌کنند که انواع دیگری از شکاف‌ها در حال ظهور هستند. به اشکال مختلف دسترسی و ویژگی‌های بافت محلی بسیار بستگی دارد که بر نحوه‌ی استفاده‌ی مردم از این فناوری‌ها تاثیر می‌گذارد. پیشنهاد شده است که «شکاف شبکه» تاثیر بیشتری نسبت به «شکاف دیجیتال» دارد؛ و آن‌که در حال حاضر تمایز اصلی آن است که آیا افراد می‌توانند مهارت‌های مورد نیاز برای پرورش شبکه‌های اجتماعی خود را با موفقیت کسب کنند یا خیر. این دگرگونی با تاکید بر این امر که تسلط بر استفاده از این شبکه‌ها به اندازه‌ی دسترسی به آنان اهمیت پیدا کرده است، (همان‌طور در فصل 5 مطرح شد) بر «سوادهای دیجیتال» تاکید شده است. در نهایت رویکردهایی وجود دارند که بیشتر بر نابرابری‌های ساختاری جهانی تاکید می‌کنند. حتی اگر افراد دسترسی و نیز مهارت داشته باشند، وجود عدم تعادل زیادی میان میزان محتوای موجود به زبان‌های متفاوت یا تولیدشده‌ی آن در مناطقی از جهان مانند آمریکای لاتین، آفریقا و هند وجود دارد.

با وجود چنین مسائلی مربوط به نابرابریِ دسترسی که بالا ذکر شد، گفتمان‌های تکنوـ‌اتوپیایی ادعا دارند که اینترنت نمایان‌گر برابری‌خواهی، آزادی بیان و دموکراسی است. این آثار رسانه‌های اجتماعی را به عنوان ابزاری به تصویر  می‌کشند که می‌تواند برای تحکیم قدرت جمعی در برابر نهادهای قدرتمند استفاده گردد، امری که اغلب از طریق دوگانگی «فرد در برابر قدرت» و یا «مصرف‌کننده در برابر شرکت» نشان داده می‌شود. بنابراین، این گفتمان‌ها نشان می‌دهند که شبکه‌های اجتماعی به عنوان نوعی توانمندسازی عمل می‌کنند و شخصیت مدنی را ترویج می‌دهند که سیستم‌هایی را که نابرابری ایجاد می‌کنند، به چالش می‌کشند.

همان‌طور که در فصل گذشته در مورد جنسیت بیان شد، مفسران اولیه‌ی اینترنتی به این امر فکر می‌کردند که آیا جوامع مجازی آنلاین که در دهه‌ی 1990 پدیدار شدند، برابری را با اجازه دادن به مردم برای ایجاد هویت‌های آنلاین تصوری مستقل از بدن خود، برانگیخت. چنین مفهومی به همان اندازه پیامدهایی برای نابرابری‌های مبتنی بر سایر جنبه‌های هویت، مانند سن، نژاد، ثروت و یا طبقه دارد. یک پرسش مرتبط آن است که آیا با توجه به پتانسیل ناشناس ماندن آنلاین، روابط اجتماعی می‌تواند جدا از تفاوت‌های مبتنی بر بدن یا سایر شرایط «آفلاین» وجود داشته باشد؛ در عوض دامنه‌ی آنلاین را به عنوان فضایی جدید و مستقل که در آن به ذهن اجازه داده شود بدون این محدودیت‌های پیشین، در آن پرسه بزنید. این پرسش کلیدی فصل پیش در ارتباط با جنسیت است.

در هر دوی این مقوله‌های علمی شیوه‌ای که خود نابرابری امکان دارد تا برای افراد متفاوت معانی متفاوتی داشته باشد کمتر مشهود است، امری که برای پروژه‌ی ما اهمیت بیشتری دارد. تعداد فزاینده‌ای از محققین خواستار کناره‌گیری از کارهایی شده‌اند که فرض می‌کنند رسانه‌های اجتماعی باید تاثیر خوب و یا بدی بر نابرابری داشته باشند، در عوض رویکردهایی را فرا می‌خوانند که طیفی پیچیده، ظریف و اغلب متناقضی را از تاثیرات رسانه‌های اجتماعی بر «واقعیت آشفته» زندگی مردم در نظر می‌گیرند. رویکردهای قوم‌نگارانه‌تر به استفاده از اینترنت توسط نوجوانان در ایالات متحده نشان می‌دهد که بسیاری از مشکلاتی که جوانان آنلاین با آن مواجه هستند، ریشه در نابرابری اجتماعی و نژادی طولانی‌مدت دارند. به عنوان مثال، مطالعه‌ای که مهاجرت نوجوانان آمریکایی تحصیل‌کرده، سفیدپوست و طبقه‌ی متوسط را از مای‌اسپیس[8] به فیس‌بوک مدنظر قرار می‌دهد، درک رو به رشد فیس‌بوک را به عنوان ارائه‌ی امنیت بیشتر نسبت به مای اسپیس با «پرواز سفید» (پدیده‌ای که در آن سفیدپوستان مرفه به حومه‌ی شهرها و به دور از جمعیت سفیدپوست ساکن در مراکز شهری می‌روند) مقایسه کرد. مطالعه‌ی دیگری که در ایالات متحده انجام شده است به این موضوع می‌پردازد که چگونه استفاده از رسانه‌های اجتماعی ممکن است تفاوت‌های طبقاتی را تشدید کند، زیرا والدین کم‌برخوردار کنترل بیشتری بر استفاده‌ی فرزندان خود از رسانه‌های اجتماعی اعمال می‌کنند تا خطراتی را که این جوانان با زندگی در محله‌های کمتر مرفه با آن روبرو هستند، متعادل کنند. پروژه‌ی خودمان در کنار پروژه‌های دیگر تلاش کرده است تا دامنه‌ی این تحقیقات را گسترش دهد و به ویژه از مقایسه‌ی نابرابری موجود در هر یک از پایگاه‌های میدانی‌مان با نابرابری موجود در میان این پایگاه‌های میدانی متفاوت استفاده کند.

تنوع در تفاوت

 در پایگاه‌های میدانی‌مان در برزیل و روستایی چینی، بسیاری از افراد آرزوهای زیادی برای تحرک اجتماعی مرتبط با آموزش دارند. به ویژه در پایگاه میدانی روستایی چینی ما، آموزش کلید تحرک اجتماعی آینده است. با این حال، کار ما همچنین به عنوان یک احتیاط در تعمیم این مشاهدات آشنا در ارتباط با آموزش در چین عمل می‌کند؛ زیرا شواهدی از پایگاه صنعتی چینی ما نشان می‌دهد که چگونه مهاجرت کارگران روستایی مشابه به بخش کارخانه باعث ایجاد طبقه‌ای متشکل از صدها میلیون نفر شده است که اکنون ممکن است آموزش را کم‌ارزش بدانند، با درک این موضوع که مقدر شده است در سنین جوانی وارد نیروی کار کارخانه شوند. با این حال، رسانه‌های اجتماعی برای به اشتراک گذاشتن نکات خودیاری در QQ، به ویژه نکات مربوط به موفقیت مالی، که اغلب به اشتراک گذاشته می‌شد، استفاده می‌شود. به طور کلی رسانه‌های اجتماعی به عنوان مکانی برای افزایش همکاری، فراهم کردن مکانی برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات مربوط به فرصت‌های کاری یا تحصیلات غیرسنتی دیده می‌شود.

در برزیل کارگران یدی با دستمزد کم آرزو دارند که از آموزش به عنوان پایه‌ای برای تحرک اجتماعی استفاده کنند، اما کیفیت واقعی آموزش محلی موجود در شهر به طور عمومی بسیار ضعیف بوده است. این جمعیت کم‌درآمد جوانان از رسانه‌های اجتماعی به عنوان یک منبع آموزشی جایگزین ارزشمند استفاده می‌کنند. ویدیوهای آموزشی موجود در یوتیوب که مهارت‌های شغلی را، مانند مایکروسافت ورد[9]، آموزش می‌دادند محبوب بودند و اغلب به عنوان منبعی برای جوانانی که امیدوار بودند شغلی را پیدا کنند که به آنان امکان تحرک اجتماعی مورد نظر خود را بدهد، بسیار موثر بودند. اگرچه این موضوع هدف اصلی تحقیق ما نیست، اما در چندین پایگاه خود دریافتیم که اغراق در اهمیت فزاینده‌ی یوتیوب، به ویژه، به عنوان حالتی برای آموزش غیررسمی دشوار است.

در برزیل و در هر دو پایگاه میدانی چینی‌مان، امکان دسترسی به این منابع نیز به مردم احساس عزت نفس می‌دهد، زیرا این فناوری احساس حرکت از سبک زندگی «عقب‌افتاده» به سوی «مدرنیته» را برانگیخته است. در هر سه پایگاه، اطلاع‌رسانان حوزه‌ی دیجیتال را به عنوان درجه‌ای از رهایی در نظر گرفته‌اند، که نه تنها به آنان امکان می‌داد که گوشی‌های هوشمند مشابه اعضای طبقات ثروتمندتر را داشته باشند، بلکه به آن‌ها درجه‌ای از کنترل بر ارائه‌های خود را نیز می‌دادند. چنین کنترلی به آنان این امکان را می‌داد تا ظاهری مشابه به آن چه که اکنون خود را می‌دانستند، ایجاد کنند.

با این حال، فرصت‌ها برای ارائه‌ی خود همواره مفید تلقی نمی‌شوند. در پایگاه میدانی ایتالیایی، جایی که بیکاری در میان تمام گروه‌ها بالاست، در فصل 6 مشاهده کردیم که چگونه جوانان با مدرک دانشگاه‌های برجسته از رسانه‌های اجتماعی برای نشان دادن مهارت‌هایی استفاده می‌کنند که می‌تواند به آنان برای یافتن شغل کمک کند. با این حال، برای جوانان با پیشینه‌های کمتر مرفه، رسانه‌های اجتماعی اغلب می‌توانند فشارهای ناخواسته‌ای را برای ایجاد یک تصویر عمومی از خود ارائه دهند. این جوانان اغلب در مدارسی شرکت می‌کنند که بر مهارت‌های حرفه‌ای تمرکز می‌کنند؛ به عنوان مثال، به مهارت‌های لوله‌کشی، مکانیکی یا منشی‌گری تشویق می‌شوند تا در اسرع وقت شروع به کار و به درآمد خانواده کمک کنند. برای آنان حضور در رسانه‌های اجتماعی می‌تواند باری شبیه به یک تعهد اجتماعی باشد؛ برای مثال رفتن به یک عروسی شیک که باید لباس بپوشند، بنابراین آنان را نسبت به موقعیت اجتماعی پایین‌تر خود آگاه‌تر می‌سازد. در این‌جا، این والدین هستند که فرزندان خود را تشویق می‌کنند تا حساب‌های کاربری فیس‌بوک ایجاد کنند؛ زیرا نگران هستند که فقدان چنین حضوری موقعیت نابرابر آنان را آشکار سازد. بنابراین، برای این ایتالیایی محروم، حضور در رسانه‌های اجتماعی اغلب الزامی است که ترجیح می‌دهند از آن اجتناب کنند. بنابراین، در حال حاضر، ما می‌توانیم تفاوت‌های کاملاً عمیقی را میان روابط اساسی بین رسانه‌های اجتماعی و آرزو برای تحرک اجتماعی ببینیم.

ایجاد تحرک اجتماعی مشاهده‌پذیر

کنترل بر ارائه‌ای که برای برزیلی‌ها و کارگران کارخانه‌ها اهمیت داشت این حس را منعکس می‌کند که در زندگی مدرن چه کسی می‌تواند باشد به طور فزاینده‌ای به این امر بستگی دارد که فرد «به نظر می‌رسد» چه کسی باشد. بدین منظور فرد نیاز به شناخت خوبی از نگرش‌های رایج نسبت به ذائقه‌ی خوب دارد و به اظهار نظر پیشین در ارتباط با چگونگی تلاش مردم برای تبدیل سرمایه‌ی اقتصادی به سرمایه‌ی اجتماعی و فرهنگی باز می‌گردد. در برزیل، دست‌یابی به دید اجتماعی برای ثروت مادی به تازگی افزایش یافته و سایر نشانه‌های موفقیت، به گروه‌های محروم این امکان را می‌دهد تا ادعای ورود به جوامع جدید را داشته باشند. این مفهوم بدین معناست که رسانه‌های اجتماعی موقعیت اجتماعی را همچنان در جهت دیده‌شدن تغییر داده‌اند. امروزه دیدن افراد، حداقل به صورتی آنلاین، ساده‌تر و رایج‌تر است.

عروسی ساندرا به عنوان نمونه‌ای از این روند است. ساندرا، یک برزیلی آفریقایی‌تبار، در سن پنج سالگی توسط والدینش به عنوان خدمتکار خانه گماشته شد. عمل او به عنوان «دادن فرزندان‌شان»[10] در میان خانواده‌های فقیرتر منطقه، به ویژه خانواده‌های آفریقایی تبار رایج بود. در حال انجام این عمل، والدین اطمینان حاصل می‌کنند که کودک درحالی که تمرینات و مهارت‌هایی کاری مانند تخصص در کار خانگی برای دختران را کسب می‌کند، از تغذیه‌ و لباس و گاهی مدرسه بهره‌مند می‌شود. متاسفانه همان‌طور که در چنین شرایطی معمول بود، ساندرا و خواهرانش در معرض آزارهای جسمی، عاطفی و جنسی قرار گرفتند. با این حال، ساندرا یکی از نتایج این تجربه را، آشنا شدن با مسیحیت انجیلی، مثبت می‌داند.

مسیحیت به ساندرا انگیزه داد تا خواندن را آموخته و بتواند کتاب مقدس را درک کند. سپس از طریق ارتباط با کلیسا، او به شغلی به عنوان فروشنده‌ای پاره‌وقت در کتاب‌فروشی محلی مسیحی در روستا دست یافت. این شغل غیررسمی تنها نیمی از حداقل دستمزد را پرداخت می‌کند و شامل مزایا نمی‌گردد، اما ساندرا می‌تواند در ساعات خلوت‌تر، از رایانه‌های فروشگاه برای بازی آنلاین و همچنین فیلم‌های مسیحی در یوتیوب استفاده کند. نگرانی اصلی ساندرا در این مرحله، با توجه به این مسئله که احساس می‌کند سهم خود را از کار سخت در زندگی انجام داده است، سرمایه‌ی اقتصادی بیشتر نیست؛ بلکه او خواهان نوعی سرمایه‌ی فرهنگی است که در جامعه‌ی کلیسایی خاص او دارای ارزش باشد.

هنگامی که ساندرا در حال برنامه‌ریزی عروسی خود بود، آن را راهی مهم برای به دست آوردن عضویت کامل در جامعه‌ی انجیلی می‌دانست. مسیحیان انجیلی در پایگاه میدانی برزیل اغلب از مرفه‌ترین خانواده‌های محلی به حساب می‌آیند. با کمک مالی دوستان و خانواده، مراسم عروسی او شامل تزئیناتی بود که با آن‌چه در برنامه‌های عروسی در تلویزیون دیده می‌شود، برابری می‌کرد: گل، میوه، پارچه‌های رنگارنگ و تزئینات فانتزی، لباس عروسی مناسب و غذای مهمانی برای بیش از 300 مهمان. با چنین هیاهویی، او با موفقیت خود را به عنوان فردی که دارای تحرک اجتماعی بوده است و بخشی از جامعه‌ی انجیلی نشان داد.

علاوه بر این، خانواده‌ی او با انتخاب بسیاری از عکس‌های رسمی عروسی برای نمایش در حساب فیسبوک خواهرش، شکل خاص خود از تحرک اجتماعی را ابراز کردند. این امر فرصتی یک هفته‌ای را برای تمام مهمانان فراهم کرد تا خودشان را روی تصاویر بیابند و به شکلی شیوا درباره‌ی شگفت‌انگیز بودن این رویداد نظر دهند. به طور کلی، هم ساندرا و هم مهمانان عروسی‌اش توانستند از طریق برنامه‌ریزی، حضور و سپس یادآوری و بازنمایی رویداد، از طریق عکس‌ها در رسانه‌های اجتماعی، به نوعی از سرمایه‌ی فرهنگی دسترسی داشته باشند. همان‌طور که جوانان در پایگاه میدانی برزیل ترجیح می‌دهند در ورزشگاه یا استخر، تا در مقابل یک دیوار آجری ساده، عکسی سلفی بگیرند، ساندرا و مهمانان‌اش نیز می‌دانستند که به تصویر کشیدن خود به عنوان فردی دارای تحرک اجتماعی به همان اندازه اهمیت دارد که بتوانند از پس هزینه‌های تزیین یک عروسی فانتزی یا عضویت باشگاهی برآیند. این امر به دلیل نحوه‌ی کارکرد اشکال متفاوت سرمایه، مانند منابع اقتصادی، سلیقه و ارتباطات اجتماعی است که به این واقعیت که برخی افراد از امتیازات بیشتری نسبت به دیگران برخوردارند، ظاهری طبیعی می‌بخشد.

درسی کلیدی از مثال ساندرا این است که نمی‌توانیم فرض کنیم که تاکید بر دیده شدن به عنوان شکل جدیدی از سطحی‌نگری است که همراه با رسانه‌های اجتماعی و تمرکز آن بر ظاهر است. در این مورد نیروی محرکه‌ی کلیدی، اصول اساسی مسیحیت پروتستان است، که قرن‌ها پیش از رسانه‌های اجتماعی استدلال می‌کردند که تنها از طریق ظاهر بیرونی است که یک فرد می‌تواند تشخیص دهد که آیا در میان «نجات‌یافتگان» است یا خیر، امری که یکی از اصلی‌ترین آرزوهای این شاخه از مسیحیت است. چنین اصولی همچنین در پس حرکت اجتماعی رو به ‌بالا از طریق کار سخت و ثروت بود. هرچند زاکربرگ ممکن است که ابزارها را فراهم کرده باشد، اما کالوین [11]علت را ابداع کرد.

محدودیت‌های تاثیر رسانه‌های اجتماعی بر تحرک اجتماعی

در حالی که به تصویر کشیدن حرکت رو به ‌بالا در پایگاه میدانی برزیل اهمیت دارد، صرفاً عکاسی از کالاهایی که به نظر لوکس می‌آیند دسترسی به عضویت طبقه‌ی نخبه را در تمامی زمینه‌ها فراهم نمی‌کند. انسان‌شناسان با استراتژی‌های زیادی برای تحرک اجتماعی مواجه می‌شوند که شکست می‌خورند؛ در حالی که تفاوت‌های طبقاتی از طریق اقدامات روزمره، و اغلب ناآگاهانه، بازتولید می‌شوند. از همین گفتمان‌های سلیقه‌ای روزمره و یکسان برای حفظ نابرابری در میان گروه‌هایی با سطوح مشابه ثروت استفاده می‌شود: برخی از سلیقه‌ها در سخت‌گیری‌هایی که اغلب با نژاد، مذهب، منطقه، شکاف‌های شهری/روستایی و یا حتی احساس هویت‌های طبقاتی «قدیم» در مقابل «جدید» (به معنی طبقه‌ی متوسط جدید در برابر طبقه‌ی متوسط قدیم) مرتبط هستند، تحقیر می‌شوند. به همان اندازه که مردم ترینیداد بیشتر از دید فیسبوک برای ادعای ثروت استفاده می‌کنند، دیگران راه‌های خلاقانه‌ و طنزآمیزی را برای تمسخر تلاش‌های خود به عنوان ساده و مبتذل پیدا می‌کنند. تحقیر سلیقه هنگام مرور حساب‌های فیس‌بوک دیگران، بخش مهمی از سرگرمی‌های ترینیدادی امروز است.

می‌توانیم این محدودیت‌ها را با بازگشت به پرونده‌ی ساندرا مشاهده کنیم. توانایی در استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای ایجاد یک هویت بصری جدید، که مشخص می‌کند چه چیزی به دست آورده است، با توجه به بخش اصلی این پایگاه میدانی که از جمعیتی کم درآمد تشکیل شده است،  کار می‌کند. با این حال، بخشی جدید و شیک از دهکده نیز وجود دارد، منطقه‌ای تفریحی توریستی در مقابل اقیانوس، که تنها حدود یک کیلومتر با مرکز دهکده فاصله دارد، جایی که کارگران یدی کم‌دستمزدی مانند ساندرا در آن زندگی می‌کنند. با وجود این نزدیکی، تماس روزانه میان این دو جهان به طور منحصر و تقریبی در نتیجه‌ی روابط کاری اتفاق می‌افتد: گروهی برای گروه دیگر کار می‌کنند. کارفرمایان ثروتمندتر، چه آنلاین و چه آفلاین، تمایل دارند که تنها با کسانی در تماس باشند که دارای پیشینه‌ی طبقاتی مشابه و در نتیجه دارای سلیقه‌ی مشابه آن‌ها هستند. آن‌ها ارزش‌های خود را در تضاد با ارزش‌های روستاییان شاغل می‌دانند که آنان را پرسروصدا، بی‌فرهنگ، بیش از حد جنسی و یا بیش از حد مذهبی توصیف می‌کنند.

این فاصله‌های اجتماعی که از قرن‌ها کار بردگی در آن منطقه ایجاد شده است، طبیعی و بدون تردید باقی می‌مانند. اخیراً این ساکنان ثروتمند حتی متوجه شده‌اند که رسانه‌های اجتماعی در میان خانواده‌های کم‌دستمزد در منطقه‌ به همان اندازه محبوب  هستند، اما تمایلی به دوستی با کارگران خانگی که استخدام می‌کنند ندارند. این افراد محلی ثروتمند ممکن است به صورت آنلاین دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی مترقی را در میان خود به اشتراک بگذارند، اما این امر به ندرت منجر به فراتر رفتن از مرزهای اجتماعی میان آنان و همسایگان کمتر ثروتمندشان می‌گردد. در عوض، آن‌ها نگرانی‌های خود را در مورد محیط‌زیست ابراز می‌کنند، و اغلب از این که سکونت‌گاه‌های مشکل‌ساز کم‌درآمد بر محیط زیست تاثیر منفی می‌گذارند و یا برای جلوگیری از جرم و جنایت نیاز به پلیس بیشتر دارند، شکایت دارند. بنابراین رسانه‌های اجتماعی ممکن است موقعیت اجتماعی ساندرا را نسبت به همسالان‌اش تغییر داده باشند، اما تاثیری بر این شکاف اجتماعی گسترده‌تر میان بخشی از دهکده‌ی او و محل سکونت کارفرمایان نخواهد داشت.

به طور مشابه در ایتالیا، بسیاری از کاربران نخبه‌ی رسانه‌های اجتماعی از طریق توییتر یا فیس‌بوک درگیر فعالیت‌های سیاسی مترقی می‌شوند و هم‌دردی خود را با مواضع چپ نشان می‌دهند. با این حال، مانند برزیل، این امر به ندرت به اقدامات عملی می‌شود که نابرابری را در روستای خود کاهش می‌دهد. در ایتالیا، «اهمیت دادن به فقرا» به خودی خود فرهنگی است که به راحتی در رسانه‌های اجتماعی بیان می‌گردد، اما ممکن است ارتباط بسیار کمی با افراد فقیر واقعی داشته باشد. رفاه آنان به سازمان‌های دولتی و کلیسا واگذار شده است.

به همان ترتیبی که «اهمیت دادن به فقرا» نشان‌دهنده‌ی موقعیت طبقاتی خاصی در ایتالیا و برزیل است، نشان دادن خود به صورت جهانی و یا بین‌المللی به هدفی مشابه در سایر پایگاه‌‌های میدانی دست می‌یابد. در پایگاه میدانی جنوب هند، تقسیمات اجتماعی سنتی به شدت حفظ شده و به صورت آنلاین، به ویژه از طریق محتوایی که مردم به اشتراک می‌گذاشتند، کنترل می‌شد. در فیسبوک افراد محلی ثروتمندتر مقالاتی را به اشتراک می‌گذارند که اغلب به زبان انگلیسی و توسط رسانه‌های بین‌المللی مانند گاردین یا نیویورکتایمز تهیه شده است. هم مدیران IT تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهی و هم اهالی روستای سنتی از طبقات پایین‌تر علاقه‌ی شدیدی به سینمای محلی، سیاست و کریکت دارند. با این حال، تنها محتوای مربوط به کریکت به همان اندازه در جدول زمانی افراد کم و بیش مرفه یافت می‌شود. اخبار مربوط به سیاست و سینما بر اساس کاست و طبقه متفاوت است، به طوری که پست‌های افراد مرفه در مورد فیلم‌های هنری بین‌المللی و هالیوود است، در حالی که افراد کم‌درآمد کلیپ فیلم‌های تامیل[12] را منتشر می‌کنند. تاثیر اصلی رسانه‌های اجتماعی استفاده‌ی گسترده از ادعاهای جهان‌وطنی است که تفاوت‌های اجتماعی پیشین را تشدید می‌کند.

در پایگاه میدانی ترینیداد، زنان متخصص جوان در اوایل دهه‌ی 20 با مدرک دانشگاهی نیز تصاویری را در رسانه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارند که تاثیرات جهانی را نشان می‌دهد. این تصاویر شامل غذاهای فانتزی، که در رستوران‌های درجه یک سرو می‌شوند و عکس‌هایی از تعطیلات بین‌المللی است. منابع دیگر شامل محتوای وبلاگ‌نویسان مد و «ولاگر»های یوتیوب در ایالات متحده، بریتانیا و سنگاپور است. این منابع آنلاین به آن‌ها کمک می‌کند تا براساس تبادل ارجاعات به روندهای جهانی در زیبایی، مصرف و سبک زندگی، حسی از جهان‌وطنی را ممکن سازند. پست‌های رسانه‌های اجتماعی دسترسی متفاوتی را که این افراد به چنین تجربیات بین‌المللی دارند، آشکارتر می‌کند. همین طبقه‌ی بالاتر تلاش می‌کند تا از انجمن‌های آنلاینی که در مورد روابط جنسی و عاطفی بحث می‌کنند، که علاقه‌ و تمرینی کلیدی برای مردم ترینیدادی کم‌درآمد است، اجتناب کند. در عوض، مطالبی را در مورد نزدیک بودن به خانواده، حفظ ازدواجی طولانی‌مدت و رفاقتی که می‌توان از یک شریک زندگی به دست آورد، پست می‌کنند. مرزهای اجتماعی نیز با استفاده آنلاین از عبارات تحقیرآمیز نمایان می‌گردند، به عنوان مثال «گتو» به افرادی اطلاق می‌شود که ویژگی‌هایی مانند صدا، بی‌ذوقی و تحصیلات رسمی محدود را نشان می‌دهند که همگی با درآمد کم‌تر آفریقایی ترینیدادی‌ها مرتبط است. با این حال، در مورد ترینیداد، ما همچنین شواهد قابل توجهی پیدا می‌کنیم که نشان می‌دهد چگونه گروه‌هایی با درآمد پایین‌تر با این تلاش‌ها برای حفظ جدایی از طریق دست‌کاری سلیقه مخالفت می‌کنند. بسیاری از عبارات و ژست‌های طنز و کنایه‌آمیز در رسانه‌های اجتماعی به صراحت با هدف خنثی کردن ادعاها و ادعاهای مطرح شده توسط کسانی است که فکر می‌کنند پیچیده‌تر هستند.

همواره ترینیداد دارای جریان زیرزمینی قدرتمندی از فشار برابری‌طلبانه بوده است که سلاح‌های خاص خود را در این مبارزه دارد. اگر رسانه‌های اجتماعی از دیدی حمایت می‌کنند که به ثروتمندان اجازه می‌دهد پیچیدگی‌هایشان را به تصویر بکشند، به یک پایگاه کلیدی برای طنز، میم و سرگرمی بدل شده‌اند. یکی از رایج‌ترین نسخه‌های این موارد، مجموعه‌ی وسیعی از مطالب سرگرم‌کننده است که با حذف تحقیر ادعاهای همین جهان‌وطنی‌ها و تمسخر «خودبینی» کسانی است که به نظر می‌رسد «فکر می‌کنند از همه بهتر هستند». این روی دیگر سرگرمی ذکر شده‌ی پیشین است که نخبه‌ها از تحقیر ابتذال افراد فرودست اجتماعی خود به دست می‌آورند.

پایگاه میدانی شیلی، واقع در شمال کشور، با نوعی نابرابری مشخص می‌شود. این منطقه از نظر منابع معدنی به طور کامل غنی است، که به ثروت بسیاری برای طبقات نخبه در کل کشور تبدیل شده است. با این حال، اکثر مردم در شهر پایگاه میدانی، کارگران کم‌درآمدی هستند که از معادن استخراج‌کننده‌ی مواد معدنی سود مالی بسیاری دریافت نمی‌کنند. در حالی که کار ثابت به راحتی در معادن در دسترس است و بیش از سایر گزینه‌های کاری پرداخت می‌شود، مردم محلی همچنان خود را به حاشیه رانده شده و استثمار شده توسط شرکت‌های بین‌المللی و دولت ملی؛ که بیشتر مزایا را استخراج می‌کنند، می‌دانند.

پایگاه میدانی شیلی، پایگاه دیگری بود که در آن برخی از مردم تصاویری از کالاهای لوکس، لباس‌هایی با برندهای نامی و یا تعطیلات را در رسانه‌های اجتماعی به نمایش می‌گذاشتند تا ثروت جدید خود را رویت‌پذیر کنند. با این حال، این همبستگی گسترده‌تر منطقه‌ی محلی را که در ارتباط با کشور به عنوان یک کل تعریف می‌شود، مختل می‌کند. در نتیجه، چنین افرادی خودخواه، به دلیل به اشتراک گذاشتن ثروت خود، و احمق، به دلیل خرج کردن نابخردانه‌ی پول‌شان و یا حتی به دلیل داشتن ارتباط احتمالی با تجارت مواد مخدر، فرض می‌شدند و مورد غیبت قرار می‌گرفتند. پیشنهاد شده است که افرادی که بسیار سریع ثروت را به نمایش می‌گذارند، واقعاً در یک شهر بزرگتر وضعیت بهتری خواهند داشت، جایی که اطرافیان آن‌ها به کالاهای مادی بیش از ارزش جامعه اهمیت می‌دهند. بنابراین، آن‌ها می‌توانند از طریق مرزهای اجتماعی ساخته شده حول ایدئولوژی سود متقابل و همبستگی طرد شوند.

استفاده‌ی موفق‌تر از رسانه‌های اجتماعی نسبت به خودنمایی ثروت فردی؛ روشی است برای برقراری ارتباط با دیگران از طریق طنز. از محرومیت در سیاست گرفته تا ناامیدی از ناتوانی از پرداخت قبض تلفن و یا خرید وعده‌ی غذایی خاصی مانند سوشی، میم، عکس و متن در فیسبوک اغلب در ژانر «میزان فقیر بودن من خنده‌دار است» قرار می‌گیرند. حتی ساکنین نسبتاً مرفه آلتو هوسپیسیو[13] این سبک از میم‌های کمیک و متن‌هایی را درباره‌ی خنده‌دار بودن فقیر بودن پست می‌کنند و این همبستگی گسترده‌تر را بر اساس این ایده که هیچ‌کس در نمای کلی چیزها ممتاز نیست، تشخیص می‌دهند. این امر به نوبه‌ی خود به معنای پرورش نوع خاصی از غرور در حاشیه بودن جمعی آنان است.

اگرچه این شکایات به طور معمول صرفاً با هدف خنده بینندگان محلی است، در آوریل 2014 زلزله‌ای به بزرگی 8.2 ریشتر منطقه را لرزاند و مخاطبان مورد نظر تغییر کردند. در طول هفته‌ها و حتی ماه‌های پس از زلزله، رسانه‌های اجتماعی و در وهله‌ی اول فیسبوک و اینستاگرام، به فضاهایی برای جلب توجه به وضعیت اسفبار آسیب‌دیدگان و برجسته کردن کمبود کمک‌های دولت ملی بدل شدند. به ویژه بیش از 4 هزار خانوار بی‌خانمان باقی ماندند؛ آن‌ها حدود دو ماه در چادرها زندگی کردند تا آن‌که آژانس دولتی امداد در بلایای طبیعی به آن‌ها مسکن موقت داد. در طی این مدت، پست‌های رسانه‌های اجتماعی از شکل معمول اجتماعی بودن در جامعه به منظور جلب توجه به وضعیت اسفناک قربانیان و در نتیجه فشار بر دولت ملی برای تامین منابع، خارج شد.

نتیجه‌گیری

همان‌طور که در بررسی ما از منابع نشان داده شد، باید توجه کنیم که منظورمان از نابرابری چیست و چگونه تعمیم می‌یابد. ما همچنین باید دو پیامد بالقوه‌ی دسترسی به رسانه‌های اجتماعی را از یک‌دیگر متمایز کنیم: برابری که به خودی خود نشان‌دهنده‌ی حقوق آن است و تاثیر بالقوه‌ی بعدی آن بر اشکال گسترده‌تر نابرابری. به یک معنا شواهد ما آن است که رسانه‌های اجتماعی شکلی از برابری را ایجاد کرده‌اند. داشتن تلفن هوشمند و دسترسی به رسانه‌های اجتماعی توسط جمعیت گسترده‌ای از افراد کم‌درآمد در مکان‌هایی مانند برزیل، چین و هند نشان‌دهنده‌ی تغییری عمیق در زندگی آنان است. آن‌ها اکنون دستگاه‌هایی با پیچیدگی خارق‌العاده دارند که اغلب مشابه همانی است که توسط ثروتمندان استفاده می‌شود. مثال‌های زیادی در این کتاب شرح داده شده است که نشان می‌دهد که این افراد چگونه قادر هستند تا کارهایی را انجام دهند که پیش از این ممکن نبود. بنابراین انکار یا نادیده گرفتن این شکل از برابری به طور کامل اشتباه خواهد بود. با این حال، نگرانی اصلی این فصل پرسشی دشوارتر بوده است: پیامد این برابری آنلاین برای نابرابری آفلاین چیست؟ آن‌چه بیشتر نمونه‌ها نشان داده‌اند آن است که داشتن تلفن هوشمند و دسترسی و یا حتی مهارت در رسانه‌های اجتماعی به هیچ عنوان تضمینی برای تغییر در نابرابری آفلاین نیست. هرچند این نابرابری آفلاین ممکن است کاهش یابد اما به همان اندازه امکان دارد که افزایش یابد.

این فصل یکی از فصل‌هایی است که به وضوح انتخاب عنوان ما را برای این جلد توجیه می‌کند. به جای در نظر گرفتن روشی که رسانه‌های اجتماعی جهان را تغییر می‌دهند، تاکید ما بر روشی است که جهان رسانه‌های اجتماعی را متنوع کرده است. همان‌طور که به طور فزاینده‌ای در زندگی ما گنجانده شده است، منعکس‌کننده‌ی تنوع فرهنگی جهان ما است. به طور خاص، ما می‌بینیم که رابطه‌ی میان رسانه‌های اجتماعی و تحرک اجتماعی زمانی که در تمام 9 پایگاه میدانی مشاهده شود، بسیار متفاوت است. این امر به طور کامل انعکاس‌دهنده‌ی متون پیشین در ارتباط با این موضوع است، که همچنین مشخص شد که حاوی انواع متفاوتی از مواضع بسیار خوش‌بینانه تا بسیار بدبینانه است. بنابراین، به نوعی نتیجه‌گیری ما آن است که از این طیف گسترده در متون حمایت کنیم، اما بهتر است بدانیم که در عوض مواجه شدن با آن به عنوان مبارزه‌ای میان تعمیم‌های جهانی، به عنوان تاثیر کلی مفروض، اکثر این موضع‌گیری‌ها در ارتباط با تاثیر رسانه‌های اجتماعی بر برابری ممکن است مناسب باشد، اما برای مناطق و جمعیت‌هایی متفاوت از یکدیگر.

یکی از ساده‌ترین نمونه‌هایی که جهان چگونه رسانه‌های اجتماعی را تغییر داده است در جنوب هند رخ می‌دهد. در این جا ساختارهای اجتماعی بسیار سفت و سخت و سلسله‌مراتبی که در طول قرن‌های متمادی توسعه یافته‌اند، به نوبه‌ی خود این رسانه‌های جدید را استعمار کرده و آن‌ها را منعکس‌کننده‌ی چنین تمایزاتی قرار داده‌اند. رسانه‌های اجتماعی به طور عمده با تاکید بیشتر بر ادعاهای متفاوت جهان‌وطنی تاثیرگذار است، که می‌تواند با اعمال اشتراک‌گذاری مطالب بین‌المللی موجود در اینترنت پشتیبانی شود. این تاکید فزاینده بر جهان‌وطن‌گرایی در بیشتر پایگاه‌های میدانی ما یافت می‌شود، جایی که عموماً نابرابری‌های پیشین را تشدید می‌کند. مشکل مشابهی در پایگاه میدانی ایتالیایی ما ایجاد می‌شود. در این جا رسانه‌های اجتماعی به عنوان یک تعهد ظالمانه برای شرکت در چیزی تلقی می‌شود که فرد را نسبت به موقعیت پایین‌تر خود در جامعه آگاه‌تر می‌سازد. در تمامی این موارد رسانه‌های اجتماعی نابرابری را بیشتر نمایان و ریشه‌دار می‌کنند.

با این حال، زمانی که به روابط میان رسانه‌های اجتماعی، آموزش و تحرک اجتماعی روی آوردیم، موارد بسیار متفاوتی را دریافتیم. همان‌طور که در فصل 5 اشاره شد، توجه به نقش رسانه‌های اجتماعی با توجه به تعهد بالا به آموزش رسمی در روستاهای چین بسیار متفاوت از استفاده از رسانه‌های اجتماعی در آموزش غیررسمی است. این امر ممکن است به این علت باشد که مردم چندان به آموزش رسمی اهمیت نمی‌دهند، همان‌طور که در چین صنعتی وجود دارد، یا به این دلیل که نمی‌توانند به کیفیت مناسبی از آموزش رسمی مانند پایگاه برزیلی دسترسی پیدا کنند. استفاده از رسانه‌های اجتماعی به عنوان منبعی در آموزش غیررسمی به طور احتمالی مهم‌ترین جزء اضافی ذکر شده در بخش نخست است که به مردم در مبارزه با نابرابری کمک می‌کند.

در بیشتر بخش‌های فصل شاهد تنشی میان دو مورد از رایج‌ترین ویژگی‌های رسانه‌های اجتماعی بودیم. مورد نخست افزایش رویت شدن است، اما دومین مورد، که به طور مسلم به همان اندازه اهمیت دارد، استفاده از رسانه‌های اجتماعی به عنوان پایگاهی برای طنز و تحقیر کنایه‌آمیز است. در ارتباط با ساندرا در برزیل متوجه شدیم که دیده شدن می‌تواند موقعیت اجتماعی فرد را با نشان دادن احترام خود تغییر دهد و در نتیجه ابزار تحرک اجتماعی باشد. با این حال، به همان اندازه، محدودیت‌های این فرایند را کشف کردیم، زیرا هیچ یک از این اهداف با توجه به تمایز اجتماعی بزرگ‌تری که شامل کارفرمایان و همچنین کارمندان می‌شود، محقق نمی‌گردد. در واقع استفاده از رسانه‌های اجتماعی برای ابراز نگرانی در ارتباط با فقرا یکی از مرزهای کلیدی است که ثروتمند را از فقیر جدا می‌سازد.

هم در ترینیداد و هم در شیلی، شاهد استفاده‌ی مردم از رویت شدن برای به تصویر کشیدن جهان‌وطن‌گرایی و ثروت بودیم که با استفاده از طنز برای خنثی کردن این حباب‌های پرمدعا و پیشبرد برنامه‌ای برابرخواهانه‌تر مقابله کرد. با این حال، در مورد آخر شیلی، همچنین مشاهده کردیم که همان‌طور که پیش از این در مورد برزیلی ما وجود داشت، این امر بسیار بستگی دارد که آیا تمرکز فرد روی نمای کلی‌تر زوم می‌کند و یا زاویه دید وسیع‌تری به آن می‌گیرد. هنگامی‌که مردم این محل خود را نسبت به کشور بزرگ‌تر می‌دانند، همان‌طور که در اثر زلزله مجبور به انجام آن شدند، اختلافات داخلی اهمیت کمتری نسبت به روابط بزرگ‌تر آنان با ملت یا زمینه‌هایی بین‌المللی که تمام آنان در آن زندگی می‌کنند می‌شود.

برای نتیجه‌گیری، این فصل دشواری در ادعای در ارتباط با تاثیر رسانه‌های اجتماعی بر نابرابری را نشان می‌دهد. ما به وضوح نمی‌خواهیم با رعایت نکردن روش‌های متفاوتی که افراد در هر پایگاه تفاوت‌های اجتماعی را درک و تجربه می‌کنند، به این نابرابری‌ بیفزاییم. در عین حال، حساسیت به همان اندازه مهم دیگری وجود دارد که شامل عدم تلفیق برابری دسترسی با هیچ عواقب مفروضی است، زیرا یکی از کلی‌ترین مشاهدات ما آن است که افزایش گسترده‌ی دسترسی به رسانه‌های اجتماعی به خودی خود تضمینی برای تغییر در سایر اشکال نابرابری اجتماعی نیست.


[1] Capital

[2] Economic capital

[3] Social capital

[4] Cultural capital

[5] Social mobility

[6] techno-utopian

[7] digital divide

[8] MySpace

[9] Microsoft Word

[10] dar os filhos

[11] .رهبر مسیحیان پروتستان

[12] Tamil movies

[13] Alto Hospicio