مدخلهایی به حکمرانی
امیرحسین بازوبندی
سیاستگذاری شواهد محور به معنی تحلیل دادههای تجربی است که از این تحلیل در طراحی، بازبینی و تثبیت سیاستهای موثر استفاده میشود. این نوع سیاستگذاری اولین بار در سیاستگذاری حوزه سلامت در کشور بریتانیا ظهور کرد. در آنجا سیاست گذاران نگران این بودند که تجویز عمومی داروها بر اساس شواهد ناشی از آزمایشهای معتبر نظیر کارآزمایی تصادفی کنترل شده نبوده است و این امر ممکن است تبعات ناگواری داشته باشد. این دغدغه منجر به ایجاد «پزشکی شواهد محور» شد. یعنی تنها داروهایی مجوز استفاده میگیرند که شواهد معتبر آزمایشگاهی برای تاثیرگذاریشان وجود داشته باشد. بعد از بریتانیا در آمریکا و استرالیا نیز از سیاستگذاری شواهد محور استفاده شد. آنها این رویکرد را در حوزههای دیگر سیاستگذاری نیز به کار بستند. نظیر عدالت کیفری، تعلیم و تربیت، محیط زیست، مسکن و رفاه اجتماعی. در بریتانیا، سیاستگذاران حزب کارگر به طور فزایندهای از سیاستگذاری شواهد محور برای بهبود سیاستهای عمومی استفاده کردند. اگرچه در عمل از سیاستگذاری شواهد محور استفاده شده و میشود و نمونههای فراوانی وجود دارد، اما به لحاظ نظری این مفهوم لاغر است و نیاز به تقویت دارد.
در سیاستگذاری شواهد محور، مفهوم شواهد با مفهوم سیاستگذاری ربط و پیوند دارد. چیزی که در این میان مهم است افزایش مطالبه برای سیاستگذاری بر مبنای شواهد و استفاده بیشتر از شواهد و پژوهش علمی در سیاستگذاری است. در سیاستگذاری شواهد محور از پژوهش علمی و تحلیل برای ارزیابی و بهبود سیاستهای فعلی استفاده میشود. دلیل و انگیزه اصلی برای استفاده از این نوع سیاستگذاری، علمی بودن آن است.
توسل به شواهد در تضاد با دیدگاههای بدیل سیاستگذاری است که یا سعی در گسترش مشارکت دموکراتیک (مانند سیاستگذاری گفتوگویی) دارند یا از نوعی به همریختگی و بینظمی (مانند افزایش گرایی) حمایت میکنند. اما با غلبه یافتن عنوان علمی بودن سیاستگذاری شواهد محور، مفهوم «شواهد» تحت نام پرهیبت علمی، مبهم باقی ماند. در نهایت گفته شد همه انواع شواهد تجربی میتوانند در فرایند سیاستگذاری به کار بسته شوند. راههای متعددی برای گردآوری اطلاعات درباره سیاستها و ارزیابی این اطلاعات وجود دارد.
به طور کلی، تعریف روشنی از شواهد وجود ندارد، همچنین دستور کار واضحی برای ارزیابی شواهد و نیز اصول واضحی برای کاربست شواهد در حوزههای مختلف سیاستگذاری نیز وجود ندارد. در آمریکا نیز وقتی این مفهوم، سروشکلی یافت که سازمان برنامه و بودجه آمریکا برای اهداف سازمانی خود مجموعهای از استانداردهای سازمانی و معیارها را تدوین کرد. البته طرفداران این ایده گاهی اوقات آن را با روشهای اولیه ارزیابی سیاستها مقایسه کرده و سیاستگذاری شواهد محور را ایدهای در تقابل با آن تعریف کردهاند. نقطه شروع آنها نقد شکلهای قبلی ارزیابی بر اساس دلایل عینی و عملی است. طرفداران ایده سیاستگذاری شواهد محور به روشهای قبلی این نقد را داشتند که نتایج یک سیاست را بلافاصله بعد از اجرای آن و در بازه زمانی محدودی ارزیابی کردند. ارزیابی بلندمدت به دلیل ضربالاجلها و تقاضای سریع نتایج معمولا انجام نمیشد.
استدلال دیگر طرفداران این ایده در نقد روشهای قبلی ارزیابی این بود که روشهای ارزیابی قبلی، اثربخشی سیاستها را بعد از اینکه اجرا شدند، ارزیابی میکند، در صورتی که لازمه روش علمی این است که شواهدی هرچند حداقلی قبل از اجرای یک سیاست باشد. زیرا در غیر این صورت جامعه محل انجام آزمون و خطای سیاستگذاران میگردد و هزینه اجرای یک سیاست بسیار بالا میرود. برای انجام این کار، آنها سیاستگذاری شواهد محور را با شواهد تجربی مبتنی بر آزمایشهایی مثل کارآزمایی تصادفی کنترل شده و مانند آن، ترکیب میکنند تا شواهد قویتری در دست باشد.
پر واضح است که سیاستگذاران در پی ارزیابی و سنجش تاثیر سیاستها هستند. همچنین این هم بدیهی است که در اکثر حوزهها ارزیابی صحیح و علمی مستلزم دانش علمی بالایی است. با این حال هنوز سیاستگذاران و سیاست پژوهان بر این باورند که برچسب شواهد علمی زدن بر سیاستها کار سختی است. مشکل اصلی این است که شواهد علمی حاکی از نوعی بیطرفی است که علوم اجتماعی به ندرت در پی آن است. همچنین توافقی بر سر چیستی شواهد وجود ندارد تا چه رسد به چگونگی ارزیابی شواهد. از نظر منتقدان ادعاها درباره مبنای علمی سیاستها، بیشتر پوششی است که از طریق آن ترجیحات و گزینههای خاص سیاستی توجیه شود و حتی با نگاه رادیکالتر رویههای دموکراتیک و مدنی تضعیف شود.
مشکل تعریف و ارزیابی شواهد همواره در حوزههای مختلف سیاستی مطرح بوده است و در بحثهای جزئیتر سیاستگذاری شواهد محور نیز مطرح میشود. یک مثال مهم درباره ارزیابی برنامههای آزمایشی یا پایلوت است. در سیاستگذاری شواهد محور تاکید عموما بر مدلها و برنامههای کوچک مقیاس برای آزمایش یک سیاست پیشنهادی است. با این وجود، منتقدان میگویند طراحان، اغلب طوری سیاستها را طراحی میکنند که به خوبی در شرایط پایلوت عمل کند و عملکرد خوب در شرایط آزمایشی، توهم عملکرد موفقیت آمیز این سیاستها را در شرایط واقعی ایجاد میکند. به بیان دیگر، اینگونه به نظر میرسد که اگرچه برنامههای پایلوت در برخی حوزههای علمی نظیر داروشناسی معتبر است، اما در خصوص حوزههای مثل سیاستگذاری این چنین نیست و شرایط واقعی ممکن است به کلی با شرایط آزمایشی متفاوت باشد چرا که ذات پدیدههای اجتماعی و سیاسی پیشبینی ناپذیر است. علاوه بر این، اگر برنامههای پایلوت عمدا دستکاری شوند، به سختی میتوان فهمید چقدر سیاستگذاری شواهد محور با تلاشهای قبلی در زمینه ارزیابی سیاستها متفاوت بوده است. از نظر منتقدان این ایده که سیاستگذاران روایتهایی درباره عملکرد خوب یا بد یک سیاست بیان کنند و بر اساس معقولیت و معنادار بودن این روایتها تصمیمگیری کنند، نکته جدیدی ندارد و همواره تصمیم گیریها اینگونه بوده است.
این نوع سیاستگذاری با شواهد سرو کار دارد و شواهد عموما از جنس آمار و ارقام و امور کمی هستند. بنابراین در حوزههای سیاستی که مبنای آن به علوم تجربی برمیگردد، این نوع سیاستگذاری کارآمدی بیشتری دارد. نظیر مثالی که در ابتدای متن زده شد؛ سیاست دارویی در حوزه سیاست پزشکی و سلامت. در حوزه سیاست سلامت برای تجویز فلان دارو یا فلان واکسن باید به شواهد تجربی و آزمایشی آزمایشگاهها اتکا کرد و این نمونهای مناسب از سیاستگذاری شواهد محور است. همچنین در حوزههایی که خروجی مشخص قابل اندازهگیری و کمی دارد نیز این رویکرد موفق است نظیر سیاستهای رفاه اجتماعی که بر وضعیت فقر، و درآمد و شاخص جینی مبتنی است که همه شواهد کمی و قابل اندازهگیری هستند. اما در حوزههایی که خروجیهای کمی نداشته یا کمی و کیفی توامان است، این رویکرد موفقیت چندانی نداشته است. نظیر آموزش و پرورش.
به طور کلی باید گفت سیاستگذاری شواهد محور جای کار زیادی دارد. هم اکنون این سیاستگذاری در مقام نظر دچار ابهام است و در مقام عمل دچار عدم قطعیت است. هم حامیان این ایده و هم منتقدان آن موافقند که باید چارچوب صحیح استاندارهای ارزیابی ایجاد شود.