دیزاین به مثابۀ آینده پژوهی

فهرست مطالب

یاسمن حاجیان / پژوهشگر حوزه دیزاین

مقدمه

به هنگامی‌ که با بحث نظری در مورد پارادایم‌های آینده‌پژوهی آشنا می‌شویم، به نظر می‌رسد که اکتشاف تحولات آینده اغلب شامل قالب‌های مشارکتی هنجاری برای کشف تصاویر و مفاهیم مختلف ذینفعان است (Candy, 2010; Candy & Dunagan, 2017; Hines & Zindato, 2016; Kelliher & Byrne, 2015; Ollenburg, 2018). آینده‌پژوهی مطالعه علمی پیشرفت‌ها و محدوده‌های ممکن، مطلوب و محتمل آینده و همچنین شرایط این موارد درگذشته و حال است. آینده‌پژوهی‌های مدرن فرض می‌کنند که آینده به‌ طور کامل قابل ‌تعیین نیست و زمینه‌ای برای طراحیِ پیشرفت‌های آینده به طرق مختلف وجود دارد.(Kreibich 2011, p. 1) به ‌طور کلی تصور از آینده، با توجه به بینش‌های رقابتی‌ای که توصیف می‌کنند جهان باید چگونه باشد یا چگونه می‌تواند باشد، کار مشکلی است. امر مذکور کلیه‌ی متخصصانی را که ارتباطی ناگسستنی با این مقوله دارند، باوجود توانایی منحصربه‌فرد آن‌ها در شکل دادن به برنامه‌ها و گزاره‌ها، در شرایط خاصی قرار می‌دهد. می‌توان از آینده‌پژوهی با عنوان «دانش طراحی آینده» یاد کرد؛ محققان و متخصصان  این حوزه برای تصور امکان تحولات و چگونگی شکل‌گیری آینده، مؤلفه‌های متعدد را مورد بررسی قرار می‌دهند و فعالیت‌های آن‌ها بخشی از شکل دادن به آینده و طراحی آن را در برمی‌گیرد. در آینده‌نگری استراتژیک، «چارچوب پیش‌بینی عمومی» پیشنهاد می‌کند که به ‌عنوان ساختاری شفاف و خطی، می‌توان گفت که دارای استانداردهای تحقیقات علمی است – جایی که فرآیند، روش متمایز و همچنین هدف هر مرحله، از ارزیابی نتایج پشتیبانی می‌کند و به تعیین نقش محقق کمک می‌کند. چارچوب وروس شامل مراحل زیر است: ورودی: نگاه کنید و ببینید چه اتفاقی می‌افتد؛ تجزیه‌وتحلیل: به نظر می‌رسد چه اتفاقی می‌افتد؟ تفسیر: واقعاً چه اتفاقی می‌افتد؟ پیش‌بینی: چه اتفاقی ممکن است بیفتد؟ خروجی‌ها: چه‌کارهایی باید انجام دهیم؟ و سرانجام، استراتژی: ما چه خواهیم کرد؟ / چگونه آن را انجام دهیم؟  (Voros, 2003, p. 11)؛ اما فعالیت‌های آینده پژوهانه و روش‌شناسی‌های آن تنها منحصر به محققان و متخصصان آینده پژوهی نیست، بلکه فعالیتِ دست اندرکاران همه‌ی حوزه‌هایی که به‌گونه‌ای با امر شکل دادن به آینده مواجه‌اند و شناخت موقعیت مسئله و اقدام برای حل آن در قالب راهبرد و راهکار دغدغه‌ی آن‌هاست، خواه‌ناخواه با این دسته از فعالیت‌ها گره می‌خورد؛ بنابراین به نظر می‌رسد داشتن نگرشی منسجم جهت شناخت مسئله و شکل‌گیری مفاهیمی نظیر تصمیم سازی و حل مسئله برای شکل دادن به آینده، دغدغه‌ی مشترک حوزه‌هایی باشد که با مفاهیم ذکر شده دست‌وپنجه نرم می‌کنند. حوزه‌های یاد شده را می‌توان در زمره‌ی حکمت‌های عملی به شمار آورد چراکه هدف در آن‌ها شناخت برای دگرگونی است، در واقع هدف از مسئله شناخت در این معارف، ایجاد تغییر در دنیا در قالب یک اقدام عملی است، که همین امر حوزه‌های مذکور را از حوزه‌هایی از دانش که بر شناخت محض (شناخت برای شناخت) تأکید دارند، منفک می‌سازد.

هدف غایی آینده پژوهی حفظ و توسعه رفاه بشری و گسترش ظرفیت‌های ادامه حیات بر روی کره زمین است این هدف از طریق تفکر معطوف به آینده و با تمرکز بر سه دسته‌بندی از مفهوم آن انجام می‌پذیرد: آینده‌های ممکن، آینده‌های محتمل و آینده‌های مرجح (حاجیانی،1390، ص. 42).

دیسیپلین دیزاین از حوزه‌های نام‌ برده شده است که فعالیت‌های آینده پژوهانه و امر شکل دادن به آینده‌ی مرجح در آن‌ نقش اساسی ایفا می‌کند، دیزاین در مقام یک فعل و کنشی مفهومی و ذهنی برای تعیین راهکار و راهبرد در مواجهه با یک مسئله اقدام می‌کند و با فرض تعلق داشتن دیسیپلین دیزاین به حوزه‌ی تکنولوژی و با توجه به مفهوم «تخنه[1]» ریشه‌ی اصلی واژه تکنولوژی- که امر شکل دادن به آینده را نیز در بطن خود حمل می‌کند و همچنین  ترجمه‌ی آن در فرهنگ ایرانی- اسلامی با عنوان صناعت، باید توجه داشت که تنها تفاوت غایت (کارکرد)‌های تخنه‌هاست که سبب تمایز در نوع آن‌ها و ابزار به‌کاررفته در آن‌ها می‌شود (مهرنیا؛ ذاکری و لطیفی، 1396، ص. 84).

مرور مطالب مطرح‌ شده، پرسش ذیل را به همراه دارد:

– چرا دیزاین آینده‌پژوهی است؟

مبانی نظری

گفتمان حل مسئله

واژه‌ی دیزاین[2] در دیسیپلین دیزاین را نیز می‌توان با توجه به ریشه لاتین آن[3] در معنای دلالت کردن یا تعیین کردن شناخت (مونو، 1397، ص. 18). دیزاین را نمی‌توان محدود به کنشی فیزیکی برای ساختن و احداث دانست، بلکه دیزاین در مقام یک فعل و به ‌مثابه‌ی یک کنش ذهنی یا مفهومی، جهت تعیین و پیشنهاد راهبردها و به ‌تبع آن راهکارهای ممکن برای حل مسئله‌ی مورد مواجهه تلاش می‌کند و با رویکردی تجویزی پیشنهاد‌های خود را در این زمینه ارائه می‌دهد؛ یعنی در فرآیند دیزاین صرفاً تولید طرح برای ساخت چیزی جدید مطرح نیست، بلکه تولید آن از طریق یافتن راه‌حلی بالقوه برای مسئله مورد نظر است (پارسونز، 1399، ص. 217). سایمون ادعا دارد هرکس که مسیر عملی را برای تغییر موقعیت‌های موجود و تبدیل آن‌ها به موقعیت‌های بهتر ایجاد می‌کند، دیزاین می‌کند (Simon, 1996, p. 111). کراس نیز بیان می‌دارد که همه‌ی ما وقتی برای وقوع چیز جدیدی برنامه‌ریزی می‌کنیم، دیزاین می‌کنیم (Cross, 2011, p. 3).  هکست، ماهیت دیزاین را به ‌عنوان توانایی انسان برای شکل دادن و ساختن محیط خویش تعریف می‌کند به‌گونه‌ای که به شیوه‌هایی انجام پذیرد که در طبیعت سابقه نداشته است و در خدمت رفع نیازهای ما قرار گیرد و به زندگی‌مان معنا بخشد (Heskett, 2005, p. 5). مفهوم آینده‌نگری پیوند تنگاتنگی با مفهوم دیزاین دارد زیرا به ساخت واقعیت‌های آینده مربوط می‌شود. دیزاین همچنین از نظر تاریخی به‌ عنوان یک فعالیت یا فرآیند هدفمند که شامل انجام فعلی به ‌منظور ساختن واقعیت مورد نظر آینده می‌شود، درک و تعریف‌شده است (Buchanan, 2001; Krippendorff, 2005; Simon, 1970) Zamenopoulos, 2012) ,).

بنابراین در حوزه تکنولوژی، مفاهیمی نظیر خواست و اراده نقشی محوری دارد که همین امر رسالت مهمی را بر دوش این حوزه قرار می‌دهد. هایدگر جهت درک ذات تکنیک، تفاسیری را برای درک آن پیشنهاد می‌کند، یکی از این تفاسیر بیانگر شیوه‌ی مرسوم در تعریف تکنیک، یعنی تفسیر ابزارگرایانه است که تحت آن تکنیک وسیله و کار بشر برای دنبال کردن اهدافش است؛ و دیگری تفسیر عمیق‌تر ذاتی است که در آن به تکنیک به‌عنوان یک روش مولد و زاینده‌ی کشف و برگشودگی اشاره می‌کند به‌گونه‌ای که بر مبنای آن، تولید و ایجاد از عدم حضور به حضور با اشاره به علل اربعه‌ی ارسطویی، محقق می‌شود (Heidegger, 1977, pp. 3-36)؛ بنابراین می‌توان حل مسئله‌های عملی را دغدغه‌ی دیسیپلین‌ دیزاین، به‌عنوان دیسیپلینی متعلق به حوزه‌ی تکنولوژی دانست.

نقش منبع معرفتی شهود در ترسیم آینده مرجح

معرفت‌شناسی، به‌ عنوان دانشی مربوط به دامنه‌ی شناخت بشر، به دنبال این است که چگونه و تا چه میزان ممکن است نسبت به واقعیت معرفت پیدا کرد؛ باورهای صادق و موجه از چه فرآیند و منابعی دست‌یافتنی است و بر همین مبنا معرفت معتبر چیست. در واقع بر اساس تعریف از واقعیت، می‌توان موضوعات متفاوت معرفت‌شناختی را ارائه کرد. برای مثال زمانی که واقعیت مربوط به امور عینی در نظر گرفته می‌شود، منابع معرفتی لازم برای دستیابی به آن حواس مشهود است و زمانی که واقعیت امری سیال و قابل تفسیر دانسته شود، تفسیر، تأویل و تجربه، به ‌ویژه تجارب زیسته مورد توجه است و منبع معرفتی شهود برای دستیابی به آن نقش اساسی را ایفا می‌کند. شکل شماره 1 بیانگر منابع معرفتی و معرفت‌های حاصل از آن است.

شکل 1: منابع معرفتی و معرفت‌های حاصل از آن، برگرفته از (ایمان و کلاته ساداتی،1397).

اما منابع معرفتی مقبول در دیسیپلین‌ دیزاین کدام است؟ طراحی پژوهان پس از مورد مطالعه قرار دادن انواع تحقیقات طراحی در مطالعات طراحی، اتفاق ‌نظر دارند که این پژوهش‌ها یکی از فازهای تولید دانش هستند و فراتر رفتن دامنه‌ی روش‌شناسی آن‌ها در مقابل آنچه در پژوهش‌های علمی رخ می‌دهد، مبتني برکنشی شهودي و خلاقانه است كه طبق آن حل مسئله با ایجاد راه‌حل‌های خلاقانه هدف قرار می‌گیرد. در واقع در این حوزه مسئله‌ی رسیدن به شناخت و فهم از یک موقعیت تحدید شده و سپس فراتر رفتن از آن یعنی تصمیم سازی برای آن مطرح است؛ به‌گونه‌ای که ثمره‌ی این پژوهش‌ها ایجاد یک تعادل بین تئوری و عمل باشد (Baskerville et al., 2018, p.p 368- 9)؛ بنابراین می‌توان از رويكرد شهودي-منطقي در معرفت طراحي (كه ويژگي ذاتي كنش در آن است) سود برد و روش‌شناسی در این دسته از معارف را بر خلاقيت (به ‌عنوان مهم‌ترین موتور محرك كنش خلق) بنا نهاد (توحیدی فر، 1395 ،ص. 37).

باید در نظر داشت اساساً نمي‌توان تفكيكي ميان سوژه و ابژه قائل شد. فاعل شناسا نمي‌تواند خود را به ‌مثابه امري شناساگر به موضوع شناسايي تحميل كند و آن را مورد شناخت قرار دهد. در واقع فاصله ميان سوژه و ابژه در معرفت‌شناسي شهودي از ميان مي‌رود و شناخت درگرو پيوند این دو است. از طرفي انسان در مقام فاعل، شناساي نهايي نيست بلكه در مرتبه‌اي بالاتر از وي، عقلي وجود دارد كه منبع افاضه فيض به او است. در اینجا باید خاطرنشان کرد که معرفت شهودی را فرد با تلاش و خودسازی می‌تواند به دست آورد اما حد و اندازه آن نیز به مقدار تلاش و ظرفیت فرد است.

بنابراین در دیسیپلین دیزاین هر سه منبع معرفتی عقل، حس و شهود قابل ‌اتکایند، این در حالی است که در بسیاری از دیسیپلین‌های علمی، معرفت‌شناسي شهودي مقبول نیست و تنها بر دو منبع معرفتی دیگر ارج نهاده می‌شود؛ همین امر منجر به توصیفی بودن نتایج مطرح در دیسیپلین‌های یادشده است، اما در دیسیپلین‌های حوزه تکنولوژی (نظیر دیزاین) تکیه بر معرفت‌شناسی شهودی، منجر به نتایج تجویزی خواهد شد که خلق آینده‌های مرجح را ممکن خواهد ساخت.

نقش استدلال منطقی ربایشی در ترسیم آینده‌های مرجح

در جهان جدید امروز و در عرصه‌ی واقعیت‌های برساخته اجتماع، افزایش ظهور ظرفیت‌های بالقوه و اغلب متعارض، صحنه زندگی روزمره را به میدان ظهور پدیدارهای پیچیده تبدیل کرده است که تعارض و تناقض را می‌توان هم درون خود آن‌ها و هم در ارتباط با پدیدارهای دیگر شاهد بود، به ‌گونه‌ای که میتروف از تعامل با پدیدارهای مدرن با عنوان «مدیریت امور متناقض نما» یادکرده است Mitroff, 1989, p.5) ). از سویی دیگر ذهن ما در نگهداری و برخورد با بیش از 5 تا 7 مورد نامرتبط به‌طور هم‌زمان ضعیف است. هرکدام از این عددها یک مشکل شناختی برای ذهن ما ایجاد می‌کند؛ ما در دنیایی زندگی نمی‌کنیم که استفاده از پنج یا هفت متغیر نامرتبط برای توصیف کلیت آنچه در هر لحظه با آن سروکار داریم کافی باشد. ما در دنیای پیچیده‌ای زندگی می‌کنیم که برای آن مجهز نیستیم و باید از طریق لنزهایی که این 5 تا 7 متغیر ارائه می‌دهند، با دنیای پیچیده کنار بیاییم. ما به‌کل دسترسی نداریم، در عوض، ما فقط محدود به آنچه لنزها ارائه می‌کنند، هستیم. این لنزها تصور ما از خود جهان را تغییر می‌دهند. وقتی دنیا را منسجم می‌دانیم، این توانایی را داریم که موقعیت خود را در نظر بگیریم و کارها را ادامه دهیم. لنزها عمل می‌کنند تا دنیا را به چیزی تقلیل دهند که ما قادر به رسیدگی به آن هستیم؛ بنابراین ما از ذهن خود استفاده می‌کنیم تا روابط متقابل چندگانه پیچیدگی را به ساده‌انگاری نسبی پیچیدگی کاهش دهیمLissack, 2019, p.328) )؛ اما چه ابزاری در این راستا یاری‌رسان ما خواهد بود؟

علم منطق که مربوط به نظریه استدلال است و به طرق مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرد می‌تواند از ابزارهای مذکور باشد؛ زمانی که در دیسیپلین دیزاین از تفکرهای استقرائی (رویکرد جزء به‌کل) و قیاسی (آنالوژی، آنالوطیقا) (رویکرد کل به جزء) برای آینده و آینده‌نگری استفاده می‌شود، در نهایت قرار است تدوین راهبرد برای حل مسئله به ‌عنوان یک پاسخ برای مسئله طراحی توسعه یابد، اما به‌کارگیری تفکرهای مذکور برای تدوین راهبرد معمولاً بسیار زمان‌بر خواهد بود (ماه‌ها یا یک سال) (Kishita et al., 2021, p. 2 ). فرآیند طراحی، به ‌طورکلی، فرآیندی است که نحوه (فرآیند) تشکیلِ داده طراحی‌شده (به‌عنوان مثال راهبرد) را توصیف می‌کند. این فرآیند شامل منطق یا روند استدلال طراح در زمان ساخت داده طراحی‌شده است. در زمان تمرکز بر آینده و آینده‌نگری،  باید به این نکته توجه شود که در بسیاری از مواقع افکار و تصمیمات طراح در داده طراحی‌شده توصیف شده‌اند که به این معنا است که داده طراحی‌شده و فرآیند طراحی کم‌وبیش به یکدیگر گره‌خورده‌اند. بخشی از دلیل آن این است که خلاقیت و ابتکار افراد در زمان ارائه اطلاعات درباره آینده نشان داده می‌شود، است. پرسش اساسی این است که چگونه منطق یا روند استدلال می‌تواند به‌گونه‌ای مطرح شود و توسعه یابد که اولاً زمان‌بر نباشد و ثانیاً همگان بتوانند آن را به‌ راحتی بفهمند؛ اینجاست که به‌کارگیری دسته سوم استدلال (استدلال ربایشی-ربایش بهترین تبیین) یک‌راه امیدبخش برای حل موضوع مطرح‌شده خواهد بود. رویکرد ربایشی  از اهمیت بالایی برای توصیف آینده‌های خلاقانه که ممکن است با زمان حال اختلافات بسیاری داشته باشد برخوردار است زیرا به ما کمک می‌کند تا اطلاعات جدیدی بسازیم و افکار طراح را گسترش می‌دهد (Takeda et al., 1990, p.44)؛ بنابراین در تفکر طراحی منطقی ربایشی نقشی اساسی ایفا  می‌کند و از هر موقعیتی برای درک بیشتر موضوع استفاده می‌کند، به این معنا که ویژگی‌هایی دارد که آن را از روش‌های تفکر استدلالی مرسوم (استقرایی و قیاسی) متمایز می‌کند. طراح در برخورد با مسائل، تنها  به روش‌های استقرایی به دنبال پیدا کردن قوانین و اصول حاکم بر مسئله است و نه از روش تفکر قیاسی به دنبال پیروی از اصول از پیش مشخص‌شده برای برخورد با مسائل است بلکه به شیوهای خلاقانه و با توجه به الهامات و تجربیات خود، با مسئله درگیر می‌شود و با سعی و خطا با آن ارتباط برقرار می‌کند؛ به‌گونه‌ای که هر لحظه در حال کشف، درک و فهم مسئله است (حاجی عباسی، 1399، ص.90 ).

در شکل 2 به نقش استراتژی منطقی ربایشی در خلق آینده‌های مرجح اشاره‌شده است و به‌کارگیری آن در کنار استراتژی‌های منطقی مرسوم در دیسیپلین‌های دیزاین با هدف شکل دادن به آینده پیشنهاد می‌شود.

شکل 2: گونه شناسی استراتژی های منطقی، مأخذ: نگارندگان

پژوهش از طریق طراحی به‌مثابه‌ی روش‌شناسی در خلق آینده‌های مرجح

در دیسیپلین دیزاین، پژوهش از طریق طراحی برای طراحی راهبرد و حل مسئله به‌ واسطه آن به کار گرفته می‌شود، تکاپوی معرفتی مذکور دارای روندی نظام‌مند در عین توجه به جایگاه معرفت شهودی و تفکر به شیوه واگراست که برمبنای یاد شده، به‌کارگیری آن قابل‌تعمیم به دیسیپلین فقه نیز خواهد بود؛ پژوهش از طریق طراحی، فرآیند طراحی را به ‌عنوان فعالیتی تحقیقاتی و قاعده‌مند به رسمیت می‌شناسد، ابزارها و فرآیندهای تفکر طراحی و ساخت را در پروژه‌های طراحی بررسی می‌کند و نظریه‌ها و دانش مورد نیاز از یک‌سو و فرآیند عملی طراحی را از سوی دیگر به هم پیوند می‌دهد(Burdick, 2003, p.12). پژوهش از طریق طراحی، مدل‌ها و نظریه‌ها را با دانش فنی در فرآیند طراحی ادغام می‌کند (Zimmerman et al., 2007, p.493 )، به این صورت که طراحان در ابتدا پژوهش‌های طراحی ثانویه را بررسی می‌کنند و سپس آن را با تحقیقات اکتشافی پیشین خود و با استفاده از روش‌هایی چون مردم‌نگاری، پژوهش زمینه‌گرا، مشاهده، مصاحبه، روش نمونه‌برداری تجربه‌ها، خاطره نگاری و مطالعات تصویری ترکیب می‌کنند و در ادامه طراحان از طریق یک فرآیند ایده‌پردازی، آزمایش و نقد، مسئله را برای دستیابی به یک راه‌حل درست باز تعریف می‌کنند (هنینگتون و مارتین، 1397، ص. 150). رویکرد «طراحی به‌مثابه پژوهش» پیشنهاد می‌کند که فعالیت‌ها و اجزای طراحی و ساخت، فراتر از مشاهده یا مصاحبه، به ‌عنوان یک ابزار پژوهش و به ‌منظور تولید دانش جدید استفاده شوند (Burdick, 2003, p. 12). در قلمرو فعالیت‌های دیزاین، پژوهش در حوزه‌ای صورت می‌گیرد كه لزوماً در دامنه روش‌هاي علمي نمی‌گنجد و از آن فراتر می‌رود. پژوهشگران حوزة طراحي بر همین اساس دامنه‌ی پژوهش‌های علمي را از پژوهش‌های طراحي تفكيك نموده‌اند (توحیدی فر، 1395، ص. 33). گرچه اين حوزه نوپا و متأخر است، اما گام‌های ابتدایی در شناسایی تمایزات پژوهش تا این دو حوزه را می‌توان در بحث‌های پیرامون «روش‌شناسی پژوهش طراحی[4]» و در نظريات صاحب‌نظرانی همچون لاو،  بلسینگ و چاكرابارتي، کالینز و دیگران و فريدمن دنبال کرد (Fridman, 2000), (Fridman, 2003), (Love, 2000), (Blessing & Chakrabarti, 2009), (Collins, Diana , & Katerine , 2004).  از سوی دیگر در قلمرو فعالیت‌های آینده‌پژوهانه و در مطالعات آینده (که از آن با عنوان دانش طراحی آینده یاد می‌شود) به ویژگی‌ها و اهداف خاص شکل‌دهنده‌ی معرفت در آن‌ها اشاره می‌شود, (Jovenel, 2018), (Ollenburg, 2019), (Poli, 2018).

 بنابراین امروزه آنچه را که با عنوان رویکرد تفکر طراحی می‌شناسیم و کاربست آن را در پژوهش از طریق طراحی می‌بینیم، تنها به مرزهای حوزه‌ی طراحی محدود نمی‌شود، بلکه رویکرد مذکور به‌عنوان رویکردی برای حل مسائلی که پیچیدگی بالایی دارند، معرفی می‌شود؛ مسائلی که نه ‌تنها ابعاد فنی دارند بلکه ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را نیز در برمی‌گیرند. در واقع تفکر طراحی با داشتن دیدگاه غیرخطی، انسان‌محور، مشارکتی و یادگیری از شکست برای شناخت و حل این‌گونه مسائل، کارگشاست. این در حالی است که سیاست‌گذاری و رویارویی با حل مسئله به شیوه‌ی سنتی، پاسخ‌گوی مسائل تعریف‌ نشده، نامشخص و بسیار پیچیده نیست؛ می‌توان گفت با وجود اینکه در ابتدا از روش طراحی در حوزه‌های معماری و طراحی محصول استفاده می‌شد، اما گذشت زمان و اثبات اثربخشی آن منجر به ورود این روش به حوزه‌های دیگر ازجمله مهندسی، مدیریت و سیاست‌های خدماتی دولت‌ها، شد که این امر نتیجه‌ی ماهیت بینا رشته‌ای دیزاین در تعریف مسئله، وارد کردن مشارکت ذی‌نفعان و تلاش برای درک موقعیت مسئله از وجوه مختلف است؛ بنابراین تفکر طراحی می‌تواند در جهت شناخت بهتر مسائل با پیچیدگی بالا و اتخاذ راه‌حل‌های موقتی، کارگشا باشد (حاجی عباسی،1399، ص. 83).

نتیجه گیری

نزدیک شدن به فضایی بینا رشته‌ای در دیسیپلین‌های آینده‌پژوهی و دیزاین و امکان تحقق گفتمان سازی مشترک میان آن دو، از اهداف پژوهش حاضر بوده است که با در نظر داشتن موضوع و محمول مشترک میان آن‌ها (امر شکل دادن به آینده‌ی مرجح)، امکان‌پذیر شده است؛ چراکه هم دیسیپلین دیزاین و هم دیسیپلین آینده‌پژوهی بر روی ایجاد استراتژی برای حل مسئله متمرکزند و با جنبه‌های مختلف آینده کار می‌کنند. پژوهش حاضر با به کار بستن روش توصیفی- تحلیلی، در باب موضوع مطرح‌ شده، چهار ترمینولوژی و مفهوم مشترک در دیسیپلین‌ دیزاین را که نقشی اساسی در ترسیم آینده‌های مرجح دارند، شناسایی کرده و به آن‌ها پرداخته است که عبارت‌اند از: گفتمان حل مسئله، نقش منبع معرفتی شهود، استراتژی منطقی ربایشی و پژوهش از طریق طراحی به ‌مثابه روش‌شناسی که همه با هدف ترسیم آینده‌ی مرجح در این دیسیپلین‌ها ارتباط مستقیم دارند؛ بیراه نیست که انتظار رود که در ادامه‌ی این مسیر پژوهشی، جستجو راه‌هایی برای ترکیب زمینه و روش‌های دیسیپلین‌های مذکور، سرعت گیرد.

انتظار همکاری فزاینده میان چارچوب‌های دیسیپلین‌های فقه و آینده‌پژوهی منطقی است، چرا که هر دو رشته، فرآیندهای خود را از طریق تجزیه‌وتحلیل قوی چارچوب فعلی برای شناسایی ورودی‌ها و عناصر کلیدی برای توسعه آینده احتمالی آغاز می‌کنند؛ فرایندهای کلی مشابه هستند و همپوشانی زیادی دارند، اما متخصصان این حوزه‌ها به روش‌های مختلف کار می‌کنند. این در حالی است که امکان همگرایی میان آن‌ها وجود دارد؛ بنابراین توسعه‌ی نظریه‌ی مشترک در رشته‌های یاد شده و بحث در مورد چالش‌ها و فرصت‌های برخاسته از این امر، از آن ‌جهت ارزشمند است که می‌تواند موجب ایجاد درکِ مشترک از آینده و مسائل آن در میان پژوهشگران هر دو حوزه، درون یک جامعه و همچنین بین جوامع مختلف شود تا بدین واسطه آن‌ها بتوانند در طی این هم‌افزایی، برای اجرای پروژه مورد نظر خود، مناسب‌ترین روش‌ها را برای خلق آینده‌های مرجح برگزینند؛ اما امر مذکور مستلزم شناخت بیشتر مشترکات این دو حوزه است. پرسش‌هایی که در ذیل آمده‌اند، در جهت شفافیت هرچه بیشتر موضوع می‌تواند چراغ راه پژوهشگرانی باشد که دغدغه‌هایی دارند از جنس آنچه در این گفتار مطرح شد.

الف. چگونه محققان و متخصصان دیسیپلین‌های آینده‌پژوهی و دیزاین با استفاده از روش‌های آینده و آینده‌نگری، دانشی در مورد آینده را مطرح می‌کنند؟ (فرآیندگرایی)

ب.روش‌ها، مداخلات و توانایی‌های در زمینه‌های مشترک حوزه‌های یاد شده چگونه بر نتایج در سطح سازمانی و فردی تأثیر می‌گذارند؟ (نتیجه‌گرایی)

منابع

ایمان، محمدتقی؛ کلاته ساداتی، احمد (1397). فلسفه تحقیق در علوم اجتماعی؛ تهران: انتشارات سمت.

پارسونز، گلن(1398). فلسفه ی دیزاین (افشین خاکباز، مترجم). تهران: نشر مشکی.

توحیدی فر، مصطفی(1395). « ارائه یک روش‌شناسی پژوهش طراحی (DRM) مبتنی بر فلسفه اسلامی-ایرانی». شباک، 4، 33-43.

حاجی عباسی، حمزه(1399). «معرفی تفکر طراحی در سیاست گذاری: سیاست های ایران در مقابله با کرونا». شباک، 2(10)، 75-90.

حاجیانی، ابراهیم (1390). مبانی، اصول و روش‌های آینده پژوهی. تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(ع).

مونو، رون(1398). طراحی برای فهم محصول (حمید نقدبیشی و سامیار راشد، مترجم). تهران: نشر وارش.

هنینگتون، ب.، مارتین ، ب. (1397). روش‌های فراگیر طراحی. تهران: کتاب وارش

Blessing, L., & Chakrabarti, A. (2009). A Design Reseach Methodology. Springer.

Buchanan, R. (2001). Design research and the new learning. Design issues, 17(4), 3-23.

Burdick, A. (2003). Design (as) research. Design research: Methods and perspectives, 82.

Candy, S. (2010). The futures of everyday life: Politics and the design of experiential scenarios. University of.

Candy, S., & Dunagan, J. (2017). Designing an experiential scenario: The people who vanished. Futures, 86, 136-153.

Collins, A., Diana , J., & Katerine , B. (2004). Design research: Theoretical and methodological issues. The Journal of the learning sciences, 13(1), 15-42.

Coulson, N, J. (1964). A History of Islamic Law. Edinburgh: Edinburgh University Press, 5(3), 10-21.

Cross, Nigel (2011) Design Thinking, Oxford: Berg.

Fridman, K. (2000). Creating design knowledge: from research into practice .

Fridman, K. (2003). Theory construction in design research: criteria: approaches and methods. Design Studies, 24(6), 507-522.

Heskett, John (2005) Design: A very Short Introduction, Oxford: Oxford University Press.

Heidegger, M. (1977) The question concerning technology.

Hines, A., & Zindato, D. (2016). Designing Foresight and Foresighting Design: Opportunities for Learning and Collaboration via Scenarios. World Future Review, 8(4), 180-192.

Jovenel, H. (2018). Futuribles: Origins,Philosophy and practice- Anticipation for Action. World Futures Review.

Kelliher, A., & Byrne, D. (2015). Design futures in action: Documenting experiential futures for participatory audiences. Futures, 70, 36-47.

Kishita, Y., Kusaka, T., Mizuno, Y., & Umeda, Y. (2021). Toward theory development in futures and foresight by drawing on design theory: A commentary on Fergnani and Chermack 2021. Futures & Foresight Science, e91.

Kreibich, R., Oertel, B., & Wölk, M. (2011). Futures studies and future-oriented technology analysis principles, methodology and research questions. HIIG Discussion Paper Series No. 2012-05. doi:10.2139/ssrn.2094215

Krippendorff, K. (2005). The semantic turn: A new foundation for design. crc Press.

Lissack, M. (2019). Understanding Is a Design Problem: Cognizing from a Designerly Thinking Perspective. Part 2. She Ji: The Journal of Design, Economics, and Innovation, 5(4), 327-342.

Love, T. (2000). Philosophy of design: a meta-theoretical structure for design theory. Design Studies, 21(3), 293-313.

Ollenburg, S. (2018). Beyond futures: Designing futures by educating future designers. World Futures Review, 10(4), 279-293.

Ollenburg, S. A. (2019). A futures-design-process model for participatory futures. Journal of futures studies, 23(4), 51-62.

Mitroff, I. I., Pauchant, T. C., & Shrivastava, P. (1989). Crisis, disaster, catastrophe: Are you ready. National Emergency Training Center.

Poli, R. (2018). A note on the classification of future related methods. European Journal of Futures Research.

Simon, H. A. (1970). The Sciences of the Artificial. Taiwan: Tun Huang Book Company.

Simon, Herbert A (1996) The Science of the Artificial (3rd ed.), Cambridge: MIT Press.

Takeda, H., Veerkamp, P., & Yoshikawa, H. (1990). Modeling design process. AI Magazine, 11(4), 37–48

Voros, J. (2003). A generic foresight process framework. Foresight, 5(3), 10-21.

Zamenopoulos, T. (2012). A complexity theory of design intentionality. AI EDAM, 26(1), 63-83.

Zimmerman, J., Forlizzi, J., & Evenson, S. (2007, April). Research through design as a method for interaction design research in HCI. In Proceedings of the SIGCHI conference on Human factors in computing systems (pp. 493-502).


[1] Techne

[2] Design

[3] disignare

[4]Design Research Methodology/DRM