مدخلهایی به حکمرانی
امیرحسین بازوبندی
حکمرانی تعاملی نوعی مدل حکمرانی است که در آن طراحی و اجرای سیاستها با مشارکت همه بازیگران، اعم از بازیگران غیردولتی و کمتر شناخته شده انجام میشود. به طور معمول بازیگران دولتی و بازیگران قدیمی و شناخته شده در فرایند سیاستگذاری نقش دارند. هنر حکمرانی تعاملی این است که بازیگرانی که نقش کمرنگی دارند یا دیده نمیشوند، مشارکت داده شوند.
گاهی منظور از حکمرانی تعاملی، گفتوگوی چهره به چهره ذینفعان در جلسهها و بحثهایی است که طی آن سیاستها تدوین میشوند. بازیگرانی که در سیاستی خاص منافعی داشته باشند، در مراحل مختلف سیاستگذاری از طراحی و تدوین سیاست گرفته تا اجرای آن نقش فعالی خواهند داشت. مثالهای بازیگران صرفا محدود به اتحادیههای مشاغل و تشکلهای صنوف نیست، بلکه گروههای شهروندان از قبیل ساکنان محلی و گروههای کنشگر مردمی هم هست. حکمرانی تعاملی فرایندی است که در آن بازیگران فراوان با علایق، دیدگاهها و دانش مختلف گرد هم جمع میشوند. در حکمرانی تعاملی نسبت به سیاستهایی که پشت درهای بسته تصویب میشوند، امید این میرود که سیاستهایی کارآمدتر، مناسبتر و سازگارتر با جامعه محلی حاصل شود.
به موازات حکمرانی تعاملی، ایدههای دیگری مانند بازاری سازی و دولت متشکل نیز مطرح شده است که این سه شباهتهایی در اهداف و رویکردها با یکدیگر دارند. اما مزیت اصلی حکمرانی تعاملی در این است که بر گفتوگو، تعامل و توافق بین ذینفعان تاکید دارد. حکمرانی تعاملی برخلاف رویکرد بازاری سازی، برای حصول بهترین نتایج، بر مذاکره مبتنی است نه بر رقابت. همچنین بر خلاف دولت متشکل، حاکمیت تعاملی تاکید بر همکاری گروههای شهروندان در فرایند سیاست گذاری دارد و نه صرفا گرد هم آوردن ذی نفعان و بازیگران دولتی مختلف برای حل یک مساله.
تصور مشهور این است که فرایند سیاستگذاری عمدتا شامل بازیگران غیردولتی است که منافعشان با سیاستهای موجود متاثر میشود. ولی واقعیت این است که این طور نیست و بازیگران غیردولتی هم تاثیر گذارند و از راههای مختلف بر فرایند سیاستگذاری تاثیر میگذارند. سیاستگذاری به وسیله طیفی از بازیگران دولتی و غیردولتی انجام میشود. بازیگران دولتی از قبیل قانونگذاران و تکنوکراتها و بازیگران غیردولتی؛ گروههایی که منافع درون گروهی دارند مانند کسب وکارها و اتحادیهها. اما اکثریت جامعه و مردم عادی که نه در زمره بازیگران دولتیاند و نه غیردولتی معمولا در سیاستگذاری جایگاهی ندارند. اما مزیت حکمرانی تعاملی در این است که اصرار و تاکید بر مشارکت شهروندان و مردم عادی دارد. به عبارتی حکمرانی تعاملی سعی دارد صدای کسانی باشد که در فرایندهای رسمی سیاست گذاری شنیده نمیشود.
مزایایی که برای حکمرانی تعاملی میتوان برشمرد شامل موارد زیر است: اول اینکه باعث تسریع فرایند سیاستگذاری میشود. چراکه بازیگران بیشتری در مراحل اولیه حضور دارند، از این رو حمایت بیشتری از سیاست پیشنهادی و اجرا شده میشود. دوم، مشارکت بازیگران مختلف باعث بررسی دقیقتر ابعاد هر سیاست پیشنهادی میشود چراکه در این صورت احتمال کمتری وجود دارد که زوایای آن سیاست مغفول بماند. سوم اینکه باعث میشود مهارتها، تخصصها و دیدگاههای جدیدی به فرایند سیاستگذاری وارد شوند. طبیعتا حضور بیشتر افراد در فرایند سیاستگذاری منجر به سیاستهای نوآورانهتری میشود. چهارم اینکه مشارکت بیشینه مردم در فرایند سیاستگذاری خود باعث مشروعیت بیشتر آن میشود.
حکمرانی تعاملی روند سیاست گذاری را شفاف کرده و باعث شفافیت، مسئولیت پذیری و اعتماد میشود. بدیهی است وقتی کنشگران غیردولتی در فرایند سیاست گذاری دخیل باشند احساس نقش داشتن و مالکیت بیشتری نسبت به سیاستها دارند. حکمرانی تعاملی به طور کلی مزایای زیادی برای جامعه دارد. اصل مشارکت مردم باعث احساس قدرت آنها و احساس عضوی از جامعه بودن و شهروند بودن در آنها میشود. احساس همبستگی اجتماعی را تقویت کرده و احساس مشارکت مردم در سرنوشت خود را بالا میبرد. با وجود حکمرانی تعاملی، شهروندان به دولت به مثابه نیرویی که صرفا به آنها نظارت کرده و تلاش دارد آنها را محدود کند نگاه نمیکنند، بلکه آن را نیرویی فعال در ایجاد جامعهای بهتر میدانند.
اما در این میان سوالی مهم مطرح است و آن اینکه آیا واقعا این مدل حکمرانی موثرتر از سبک تصمیمگیری بالا به پایین است. منتقدان میگویند که مشارکت بیشتر بازیگران به طور جدی هزینههای گرفتن یک تصمیم را بالا می برد. معمولا افراد و گروهها منافع متنوع و گاه متضادی دارند و ایجاد تفاهم و تلائم میان آنها سخت و گاه غیرممکن است.
منتقدان بر این ادعا که حکمرانی تعاملی موجب افزایش مشروعیت میشود نیز نقد دارند. چرا که در فرایند تصمیمسازی تنها گروههایی خاص مشارکت داده میشوند و تصمیمات غالبا منعکس کننده مطالبات آنهاست نه همه. برخی مطالبات آنقدر مبهم و کلیاند که به سختی شنیده شده و به صورت مشخص در میآیند. صدای برخی گروههای اجتماعی ضعیف و در حاشیه مانده همچنان شنیده نمیشود.
البته بحث اصلی در حکمرانی تعاملی، چگونگی پیاده شدن آن در عمل است. مساله اصلی این است که زیرساختهای چنین مدل حکمرانی هنوز وجود ندارد. به طور دقیق مشخص نیست چگونه باید گروههای مختلف در فرایند سیاست گذاری مشارکت کنند؟ آیا باید نماینده داشته باشند یا از طریق رایگیری باشد؟ در چه مرحلهای از سیاستگذاری مشارکت کنند؟ در تدوین یا صرفا در اجرا؟ تا چه حد ملاکهای سیاسی در انتخاب گروههای دخیل موثر است؟ اینها همه ابهاماتی است که باید روشن شود. همچنین امکان تغییر موضع بازیگران نیز امری جدی است. ممکن است برخی احساس کنند از راههای دیگری غیر از سیاستگذاری نظیر شرکت در انتخابات بهتر به مقاصد خود میرسند. اگرچه میتوان برای جلوگیری از این مشکلها با مکانیسمهای سفت و سخت، این مدل حکمرانی را اجرا کرد. اما این باعث کاهش انعطاف پذیری آن میشود. در این صورت مشارکت افراد و گروهها کاهش پیدا میکند و این نقض غرض است.