فصل اول از کتاب جهان چگونه رسانههای اجتماعی را تغییر داد
دانیل میلر
ترجمهی مصطفی خسروی
رسانههای اجتماعی چیست؟
بسیاری از مطالعات پیشین در ارتباط با رسانههای اجتماعی بر پلتفرمهایی مشخص، هم چون کتابهای و مقالات اختصاص داده شده بر یک پلتفرم خاص، مانند فیسبوک یا توییتر، تاکید دارند. برای مثال، درک توییتر، به عنوان یک پلتفرم، اهمیت دارد: شرکت مالک آن، روش کار و ایدهی رسانههای اجتماعی مبتنی بر پیامهایی است که باید کمتر از 140 کاراکتر باقی بمانند. با این حال، از منظری انسانشناختی، اگر بپرسیم که توییتر حقیقتا چیست، فکر کردن به میلیونها توییت، ژانرهای نمونه، تفاوتهای منطقهای و پیامدهای اجتماعی و عاطفی آن برای کاربران منطقیتر است. زمانی که از اهمیت رسانههای اجتماعی بحث میشود، این محتوا است که نسبت به پلتفرم قابل ملاحظه میگردد.
همانطور که در مردمنگاریهای جداگانهمان از رسانههای اجتماعی در سراسر جهان توضیح داده خواهد شد، ژانرهای محتوایی خوشبختانه میان پلتفرمهای متفاوت جابهجا میشوند؛ یک سال در اورکات[1] و سال دیگر در فیسبوک، یک سال در BBM و سال دیگر در توییتر دیده میشوند. پلتفرمهایی مانند فیسبوک اغلب عملکرد خود را تغییر و توسعه داده و فیچرهای جدیدی را معرفی کردهاند. از این رو، این پروژهی تحقیقاتی مطالعهی پلتفرمها نیست: این مطالعه درمورد آنچه مردم از طریق پلتفرمها پست میکنند و با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، چرایی پست کردن ما و پیامدهایی است که به همراه دارد. دریافتیم که این محتوا در 9 پایگاه میدانی که بر روی آن کار میکردیم، بسیار متفاوت است. محتوا روابط و مسائل محلی را آشکار و متحول میکند. در نتیجه مشخص شد که مطالعهی ما به همان اندازه درمورد چگونگی تغییر رسانههای اجتماعی در جهان و چگونگی تغییر جهان توسط رسانههای اجتماعی است.
واضح است که این فرایند تماماً یک طرفه نیست؛ این فناوریها ما را تغییر دادهاند. آنها به ما امکاناتی برای ارتباط و تعامل دادهاند که پیش از آن نداشتیم. ابتدا باید به وضوح مشخص کنیم که آن امکانات چیست و سپس بررسی کنیم که جهان با آن امکانات چه کرد. اگر به زمانی قبل از وجود رسانههای اجتماعی بازگردیم، درک چیستی آن آسانتر است. پس در جهت مخالف اسنپچت[2] و تیندر[3]، از فیسبوک و QQ گذشته، از MySpace و Friendster بگذرید و به زندگی قبل از تمام اینها برگردید.
پیش از تمام این فناوریها، دو راه اصلی برای ارتباط برقرار کردن مردم توسط رسانهها وجود داشت. نخست، رسانهی پخش عمومی مانند تلویزیون، رادیو و روزنامهها بود. با چنین رسانهای، هر فردی به شرط آنکه به آن دسترسی داشته باشد، میتواند مخاطب آن قرار بگیرد. پخشکننده کنترل مستقیمی بر اینکه چه کسی مخاطبان خود را تشکیل میدهند ندارد، اگر ممکن است که سعی کنند مردم را متقاعد کنند که به آنها بپیوندند. همچنین برای مدتی این امکان در دسترس بود که رسانهها ارتباط خصوصی میان دو نفر را به عنوان مکالمهی یک به یک، برای مثال یک مکالمهی تلفنی، تسهیل میکرد. به این ارتباط، ارتباط «دوتایی»[4] نیز میگویند. مردم میتوانستند به صورت گروهی و رو در رو ملاقات کنند؛ اما ایجاد تعاملات مبتنی بر گروه در رسانههایی مانند تلفن غیرمعمول بود. با توسعهی اینترنت، تیم قطببندی بین رسانههای عمومی و خصوصی شروع به تغییر کرد. یک ایمیل میتواند به یک گروه ارسال شود. تابلوهای اعلانات، انجمنهای تخصصی، اتاقهای گفتگو و وبلاگنویسی وجود داشت که برای مخاطبان وسیعتر و همچنین رسانههای گروهی دیگر مانند رادیوی باند شهروندان[5] جذاب بود. با این حال، بیشتر ارتباطات روزمره از طریق رسانههای تحت سلطه دو شکل قبلی، یعنی پخش عمومی و دوتایی خصوصی بود. توسعهی اولیهی سایتهای شبکههای اجتماعی، در واقع، کاهش مقیاس پخش عمومی برای تبدیل شدن به افرادی بود که برای گروهها پست میکردند. غالباً این گروهها بیش از چند صد نفر را شامل نمیشد. علاوه بر این، افرادی که آن گروهها را تشکیل میدادند، با یکدیگر تعامل میکردند و برای مثال در مورد نظر دیگران نظر میدادند.
در همان زمان توسعهی پیامهایی متنی و خدماتی اینترنتی مانند MSM و AOL اتفاق افتاد. با ظهور گوشیهای هوشمند، به ویژه پیامرسان بلک بری[6]، پلتفرم اختصاصی تلفنهای بلک بری، این امکانات توسعهی بیشتری یافتند. تاثیر جهانی پیامرسان بلکبری به طور کلی و قابل توجهی دست کم گرفته شده است و پیشدرآمد واتساپ[7] بوده است. چنین سرویسهایی پیامهای خصوصی را گرفتند و با گنجاندن عملکردهای گروهی مختلف، آن را توسعه دادند. این روند طی سه سال گذشته با افزایش سریع پلتفرمهایی مانند واتساپ و ویچت تثبیت شده است. این پلتفرمها غالباً برای تشکیل گروههای کوچکتر و خصوصیتر از QQ یا فیسبوک در حدود 20 نفر یا کمتر، مورد استفاده قرار میگیرند. آنها ممکن است که بر یک فرد متمرکز نباشد. به طور کلی، همهی اعضا میتوانند به طور مساوی پست بگذارند؛ اینها بیشتر گروهها هستند تا شبکههای یک فرد. این پلتفرمها به ویژه از آن جهت واجد اهمیت هستند که برای جوانان چنین ارتباط مبتنی بر متن تا حد زیادی جایگزین ارتباط مبتنی بر صدا از طریق استفاده از تلفن شده است.
واضح است که استوار بودن تعریف چیستی رسانههای اجتماعی تنها بر اساس تعریفهایی که وجود دارند، محدودکننده است. برای آنکه تعریف و رویکرد ما پایدار باشد، باید پلتفرمهای جدید رسانههای اجتماعی را نیز در نظر داشته باشیم که دائماً در حال توسعه هستند؛ و این احتمال وجود دارد که برخی از آنها در آینده بسیار موفق شوند. این مسئله کمک میکند که ما الگویی در نحوهی ظهور اشکال جدید رسانههای اجتماعی مشاهده کنیم. برخی از این پلتفرمها کوچکشدهی پخش عمومی هستند، در حالی که برخی دیگر بزرگشدهی ارتباطات خصوصیاند. با اضافه شدن پلتفرمهای جدید در آینده، احتمالاً به نتیجهای خواهیم رسید که در واقع مقیاسهایی بین امر خصوصی و امر عمومی ایجاد میکند که در امتداد آن میتوانیم این پلتفرمها را قرار دهیم.
ما میتوانیم دو مقیاس کلیدی را در نظر بگیریم. نخست، مقیاسی از خصوصیترین تا عمومیترین گروهها و دوم، مقیاسی از کوچکترین تا بزرگترین گروهها. در یک سر هر دو مقیاس مطرح شده، ما همچنان گفتگوی دوگانه خصوصی را و در انتهای دیگر، همچنان پخش کاملاً عمومی را میبینیم. چه چیزی در حال مقیاس بندی است؟ هستهی اصلی مطالعهی علوم اجتماعی روشی است که در آن افراد با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند تا روابط و جوامع اجتماعی را تشکیل دهند. به این مسئله اجتماعی بودن میگویند. بنابراین، بهترین راه برای تعریف آنچه که رسانههای اجتماعی نامیده میشود، اما شامل رسانههای قبلی نیز میشود، وضعیت جدید به عنوان «اجتماعی بودن مقیاسپذیر»[8] توصیف میگردد.
یکی از واضحترین نمونههای آنکه چگونه رسانههای اجتماعی، اجتماعی بودن مقیاسپذیر آنلاین را ایجاد کردهاند، از تحقیق بر روی دانشآموزان مدرسه در پایگاه دهکده انگلیسی پدیدار شد. بر اساس نظرسنجی از 2496 دانشآموز، میلر دریافت که بیشتر آنان از سنین جوانی از پنج یا شش رسانهی اجتماعی مختلف استفاده میکردند. (تصویر 1.2)
در کار قبلی، میلر همراه با مادیانو رویکردی به نام «چندرسانهای»[9] را توسعه داده بود که به وسیلهی آن تشخیص میدهد اگر این پلتفرمها به صورت مجزا در نظر گرفته شوند، هیچیک را نمیتوان به درستی درک کرد؛ زیرا معنا و کاربرد هر یک به پلتفرمهای دیگر وابسته است. افراد در گذشته ممکن بود تصور کنند که هزینه یا دسترسی میتواند توضیح دهد که چرا کاربران یک رسانه یا پلتفرم را به جای دیگری انتخاب میکنند. با این حال، امروزه مردم به طور فزایندهای در انتخاب میان این پلتفرمها آزاد به نظر میرسند و بنابراین ممکن است بر اساس انتخابهایشان قضاوت شوند. به عنوان مثال، کودکانی که خارج از کشور زندگی میکنند و میخواهند به آرامی به والدین خود در مورد آنچه مطلوب آنها نیست، مانند خالکوبی جدید یا نیاز به پول بیشتر، چیزی بگویند، ممکن است به همین دلیل از رسانهای که شامل عنصری بصری یا رسانهای که اجازه میدهد تا فرد فوراً و یا شاید در حالتی عصبانی پاسخ دهد، استفاده نکنند.
با رویکرد چندرسانهای، افراد همچنین میتوانند انواع مختلف اجتماعی بودن را بر روی تنوع پلتفرمهای رسانههای اجتماعی خود ترسیم کنند. در ارتباط با موضوع این دانشآموزان مدرسه، میتوانیم با تداوم ارتباط دوگانه شروع کنیم؛ زیرا پیام میدهند یا تماس میگیرند تا به صورتی خصوصی با فردی مانند بهترین دوستشان[10] چت کنند. سپس اسنپچت مطرح میگردد که به دلیل اینکه اغلب شامل مواردی همچون تصویر زشتی از چهرهی یک فرد میشود، بر اعتماد متکی است. در واقع امکان دارد که برای ایجاد و حفظ اعتماد میان یک گروه کوچک مورد استفاده قرار بگیرد. ابعاد بعدی شامل گروههایی میگردد که در واتساپ ایجاد شده است؛ به طور معمول در یک کلاس مدرسه، یک گروه واتساپ وجود دارد که شامل تمام پسرانی است که میتوانند درمورد دختران صحبت کنند؛ و یا بالعکس. ممکن است گروهی دیگر وجود داشته باشد که شامل تمام افراد کلاس است. برای رسیدن به یک گروه بزرگتر، توییتهایی هستند که به تمامی کسانی که یک فرد را در توییتر دنبال میکنند، ارسال میگردد. این محل اصلی شوخیهای مدرسه است و احتمال دارد که شامل دانشآموزان کلاسهای دیگر در آن سال باشد. فراتر از کلاس، نرمافزار فیسبوک قرار میگیرد که عمدتاً توسط دانشآموزان مدرسه به عنوان پیوند آنان با خانواده، همسایگان و سایر افراد خارج از مدرسه استفاده میگردد. در نهایت اینستاگرام را داریم که در آن حلقهی اجتماعی هر دانشآموز، اغلب از همان دانشآموزان مدرسه تشکیل شده است. با این حال، اینستاگرام تنها محلی است که آنان واقعاً از غریبهها استقبال میکنند؛ زیرا تماس نشاندهندهی آن است که شخصی که بچهها نمیشناسند از ویژگیهای زیباییشناختی تصویری که در اینستاگرام پست کردهاند، قدردانی کرده است. (تصویر 1.3)
استفاده از رسانههای اجتماعی توسط دانشآموزان انگلیسی نشاندهندهی اجتماعی بودن مقیاسپذیر است؛ زیرا هر یک از پلتفرمها با موقعیت حریم خصوصی بیشتر یا کمتر، و گروههای کوچکتر یا بزرگتر مطابقت دارند. هیچ قانونی پشت آن وجود ندارد. گروهها و پلتفرمها ممکن است همپوشانی داشته باشند، اما بیشتر ما متوجه میشویم که پلتفرمها با ژانرهای ارتباطی خاصی مرتبط میشوند که مردم آن را برای گروهی که با آن پلتفرم خاص درگیر هستند، مناسب میدانند.
در مورد دانشآموزان از تفاوتهای بین پلتفرمها برای نشان دادن این اصل استفاده شده است. با این حال، اجتماعی بودن مقیاسپذیر میتواند به همان خوبی در یک چلتفرم وجود داشته باشد. یک شخص ممکن است نظر یا تصویری را در رسانههای اجتماعی خود ارسال کند که فقط برای افرادی که به آنان نزدیک هستند و درکی از اشارات آنان دارند، معنا پیدا کند. افراد دیگری ممکن است در همان سایت باشند، اما اهمیت آن را نخواهند یافت؛ در نتیجه علیرغم حضور در این پلتفرمها، حذف میشوند.
با این مثال از اجتماعی بودن مقیاسپذیر آغاز کردیم تا به مسئلهی تعریف رسانههای اجتماعی بپردازیم. اگرچه تعاریف ممکن است مفید باشند، اما هدف اصلی این پروژه نیستند. ما از طریق ده پرسش کلیدی خود، که هر کدام فصلی از این کتاب را شکل میدهند، طیف وسیعی از زمینهها را بررسی میکنیم که رسانههای اجتماعی اکنون نقش مهمی را در آن ایفا میکنند: از اهمیت روزافزون ارتباطات بصری در مقابل ارتباطات متنی تا تأثیر رسانههای اجتماعی در مورد آموزش و اینکه آیا برابری آنلاین بر نابرابری آفلاین تأثیر میگذارد یا خیر.
پلتفرمها، برای تجزیه و تحلیل ما، موضوع مرکزی باقی خواهند ماند؛ زیرا پلتفرمها واحدهای اصلی هستند که از طریق آنان به رسانههای اجتماعی فکر میکنیم و از آنها استفاده میکنیم. با وجود این، باید مراقب آن باشیم که ویژگیهایی از پلتفرمها وجود دارند که مسئول، یا به نوعی باعث ارتباطی هستند که ما با پلتفرمها مشاهده میکنیم. همین دانشآموزان شواهدی ارائه میکنند که چرا ما نباید علت را صرفاً از پیوستگی استنتاج کنیم. نخست، نحوهی استفادهی آنان از توییتر، عمدتاً برای شوخی میان خود، با استفادهی بزرگسالان از توییتر به عنوان منبع اطلاعاتی، کاملاً در تضاد است. آیا توییتر «واقعی» آن چیزی است که برای اطلاعات استفاده میشود و یا توییتری است که برای شوخی مورد استفاده قرار میگیرد؟ علاوه بر این، این شوخی مدرسه قبلاً بر روی پیامرسان بلکبری بود. سپس به فیسبوک کوچ کرد و اکنون تقریباً به طور کامل در توییتر است. این نشان میدهد که یک ژانر تعامل ممکن است علیرغم جابجایی میان پلتفرمهای به ظاهر بسیار متفاوت، کاملاً پایدار باقی بماند. چنین مثالی، اگر توسط دیگران در مطالعات ما تأیید شود، نشان میدهد که این پلتفرم به طرز شگفتآوری برای یافتن توضیحی برای چرایی و چگونگی استفادهی مردم از رسانههای اجتماعی بیربط است. پلتفرم مکان را، و نه علت و توضیح را، ارائه میکند.
زمانی که تمام 9 پایگاه میدانی در نظر گرفته شوند، آشکار میگردد که در هر منطقه، هر پلتفرم رسانههای اجتماعی جدید به سرعت در مورد گروههای کاملاً مشخصی از کاربران استاندارد میشوند و به طور ضمنی استفادهی مناسب و نامناسب را درک میکنند؛ اگرچه این موارد در ادامه تغییر خواهند کرد. تمایز گروهها دوباره ممکن است در یک پلتفرم یا با استفاده از تضاد بین پلتفرمها رخ دهد. به عنوان مثال، در سالهای 2014 – 2015 روندی در چندین پایگاه حوزهی ما وجود داشت که پلتفرمهای عمومیتر مانند فیسبوک یا QQ را از پلتفرمهای خصوصیتر همچون واتساپ و ویچت متمایز کنند.
نحوهی ترسیم اشکال جدید رسانههای اجتماعی بر روی گروههای اجتماعی قبلی، یا در واقع ایجاد گروههای جدید، بهطور قابلتوجهی از پایگاهی به پایگاه دیگر متفاوت است. به عنوان مثال، در پایگاه میدانی جنوب هندمان، گروههایی که در اطراف رسانههای اجتماعی مرتبط هستند، عمدتاً واحدهای سنتیای مانند خانواده یا نسل هستند. در مقابل، در پایگاه صنعتی چینیمان، جمعیت شناور کارگران مهاجر عمدتاً اشکال سنتی اجتماعی بودن خود را از دست دادهاند و گروههایی اجتماعی را ایجاد میکنند که با زندگی جدیدی سازگار شدهاند که عمدتاً از شهری به شهر دیگر حرکت میکنند. زندگی اجتماعی ثابتتر آنان در واقع نه آفلاین، بلکه در رسانههای اجتماعی است. در برخی موارد، پلتفرمهای خصوصیتر زندگی مردم را بهطور اساسی تغییر داده است؛ مانند پایگاه ما در جنوب شرقی ترکیه که در آن زنان و مردان جوان میتوانند راحتتر با یکدیگر چت کنند. در همین حال، در پایگاه میدانی شیلی، اکثر مردم از پستهای عمومی برای گشتزنی در جامعهی محلی خود استفاده میکنند؛ که ارزشهای آن را با ارزشهای کلانشهریتر پایتخت در تضاد میدانند. جزئیات بیشتر برای همهی این ادعاها در این کتاب بافت خواهد شد.
دو نکتهی دیگر باید از قبل روشن شده باشد. وقتی مطالعهی اینترنت شروع شد، مردم به طور معمول در مورد دو جهان بحث میکردند: جهان مجازی و جهان واقعی. در حال حاضر، رسانههای اجتماعی به بخشی جداییناپذیر از زندگی روزمره بدل شدهاند که جدایی از آن بیمعنی است. بدین ترتیب، امروز هیچکس مکالمهای تلفنی را در دنیایی جدا از «زندگی واقعی» نمیداند. همچنین آشکار شده است که تحقیق درمورد رسانههای اجتماعی دیگر در حوزهی کاری خاص رسانهها یا ارتباطات نیست. تحقیقات ما شواهد قابل توجهی را ارائه میدهد که رسانههای اجتماعی را باید به عنوان مکانی در نظر گرفت که بسیاری از ما بخشی از زندگی خودمان را در آن میگذرانیم. در نتیجه، مطالعهی رسانههای اجتماعی به همان اندازه که در ارتباط با ارتباطات است، در مورد اجتماعی بودن نیز هست. بخش عمدهی این کتاب نه در مورد رسانهها و نه در مورد اجتماعی بودن مقیاسپذیر است. بخش عمدهی کتاب در مورد رسانههای اجتماعی به عنوان مکان دیگری است که مردم در کنار زندگی اداری، زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی، در آن زندگی میکنند.
اینجا اصطلاح رسانههای اجتماعی را تعریف کردهایم، اما «جهان»[11]چطور؟ واضح است که نمیتوانیم جهان یا «جهانی»[12] را به عنوان یک کل مطالعه کنیم. اما میتوان امیدوار بود که تعدادی مکان را به کفایت مطالعه کنیم تا بتوانیم در مورد تنوع و کلیت در سراسر جهان اظهار نظر کنیم. مطالب این کتاب مبتنی بر تحقیقات 9 انسانشناس است که هر یک از آنها 15 ماه را صرف بررسی کاربرد و پیامد رسانههای اجتماعی در یک مکان خاص کردهاند. ویژگی منحصر به فرد این کتاب آن است که تقریباً به طور کامل مقایسهای است. شرح مختصری از 9 پایگاه میدانی در پیوست قابلدسترسی است.
در نهایت، این پرسشها را بر اساس رویکردی که میلر و سینانان «نظریه دستیابی»[13] مینامند، مطرح میکنیم. همانطور که در رابطه با ده سوال/موضوع رایج در نظر گرفته شده در این جلد خواهیم دید، فناوریهای جدید اغلب با نوعی وحشت اخلاقی همراه هستند که اغلب توسط روزنامهنگاری تقویت میشود. اینها نشان میدهد که در نتیجهی این فناوری جدید، ما برخی از عناصر اساسی انسانیت اصیل خود را از دست دادهایم. به عنوان مثال، چنین وحشتهایی شامل این ایده است که ارتباط چهره به چهره غنیتر یا کمتر از ارتباطی است که از فناوری دیجیتال استفاده میکنند، یا آنکه ما در حال از دست دادن تواناییهای شناختی مانند دامنهی توجه طولانیمدت هستیم. از هنگامی که افلاطون استدلال کرد که اختراع نوشتن به ظرفیت حافظهی ما آسیب میرساند، این پاسخها به فناوری رایج بوده است. در آن واحد، دیگران دیدگاه آرمانشهری را دارند که فناوریهای جدید، ما را به نوعی پساانسان[14] میسازند. نظریه دستیابی استدلال میکند که این فناوریها هیچ تفاوتی برای انسانیت ذاتی ما ندارد. گافمن[15] جامعهشناس به طور قانعکنندهای نشان داد که چگونه همهی ارتباطات و اجتماعی بودن در ژانرهای فرهنگی، از جمله ارتباط چهره به چهره صورت میگیرد. چیزی به نام اجتماعی بودن یا ارتباط بدون واسطه، پیشافرهنگی یا غیرفرهنگی وجود ندارد. در عوض باید بدانیم که هرکاری که با فناوریهای جدید انجام میدهیم باید در انسانیت ما نهفته باشد؛ یعنی چیزی که به عنوان انسان، همیشه پتانسیل انجام دادن و بودن آن را داشته باشیم. اکنون چنین ظرفیتی در نتیجهی فناوری جدید به دست آمده است. این نظریه ادعا نمیکند که ظرفیت جدیدی برای ارسال میم یا سلفی از طریق رسانههای اجتماعی، برای مثال خوب یا بد است، را قضاوت میکند؛ این نظریه تنها تصدیق میکند که این امر اکنون به سادگی به بخشی از آنچه انسانها میتوانند انجام دهند، مانند رانندگی با ماشین بدل شده است.
[1] Orkut
[2] Snapchat
[3] Tinder
[4] dyadic
[5] CB radio
[6] BBM
[7] WhatsApp
[8] scalable sociality
[9] polymedia
[10] BFF
[11] world
[12] global
[13] theory of attainment
[14] post-human
[15] Erving Goffman