یاسر خوشنویس
حدود 120 سال پیش، در زمان جنگ داخلی میان مشروطهخواهان از یک سو و محمدعلی شاه قاجار و طرفدارانش از سوی دیگر، ستارخان و یارانش در تبریز همزمان با قوای دولتی و با ارتش روسیه تزاری درگیر جنگ بودند. تلگراف ملی ایران «فیلتر» میشد؛ به این معنی که همه تلگرافها خوانده میشد و اگر به هر دلیل، ضد سلطنت مطلقه تلقی میشد، ارسال نمیگشت. تلگرافخانه تبریز چند بار دست به دست شد و مشروطهخواهان سعی میکردند به پیامهای ارسالشده از تهران به قوای دولت مرکزی دست پیدا کنند. اما برای ارسال پیام از تبریز، حتی تسلط بر تلگرافخانه شهر هم کافی نبود، چراکه تلگرافها در ادامه مسیر خوانده میشدند. مشروطهخواهان تبریزی راهحل دیگری را پیدا و دنبال کردند: پیک انسانی با اسب از تبریزِ در محاصره به بادکوبه یا باکو در روسیه تزاری میرفت؛ سپس، پیام از طریق تلگراف روسیه و عثمانی، به نجف میرسید؛ علمای مشروطهخواه در نجف به بادکوبه یا باکو پاسخ میدادند؛ پیک پاسخ را به تبریزِ در محاصره باز میگرداند: قوای مسلح مشروطهخواه با علمای نجف که قلم و فتوا داشتند، هماهنگ میشدند. پیامی که باید منتقل میشد، به هر حال منتقل میشد.
از اوایل دهه 1380، دولت ایران تصمیم به فیلترینگ اینترنت گرفت. یک بازی موش و گربه جدید آغاز شد: فیلتر در برابر فیلترشکن؛ فیلترگر در برابر فیلترگریز. نسلهای پیاپیِ ابزارهای فیلترینگ و نسلهای پیاپیِ ابزارهای فیلترشکن به کار گرفته شدند. آخرین نسخه این بازیِ تکراری استارلینک است.
سال 1398، در حال نگارش کتابی با نام «نبرد سیمها» بودم که به تاریخ رسانههای جدید در ایران میپردازد: تلگراف در دوره قاجار، رادیو و تلویزیون در دوره پهلوی و شبکههای اجتماعی در دوره جمهوری اسلامی. بخش آخر کتاب به کلی سانسور شد. اما محتوای سانسورشده به صورت فایل پیدیاف در بخش فیلترشده فضای مجازی شناور است. باز هم پیامی که باید منتقل شود، منتقل میشود. آن زمان استارلینک یک وعده بود و در کتابم نوشتم که وعده دادهاند که روزی اینترنت ماهوارهای غیرمتمرکز در دسترس همگان خواهد بود.
چند ماهی است که این وعده محقق شده و دیشهای استارلینک روی پشت بامهای متعددی به شکلی استتارشده فعالاند. دوباره و صدباره، پیامی که باید منتقل شود، منتقل میشود. حالا، لابد نیروهای نظامی و انتظامی به سبک دهه 80، از دیوارها بالا خواهند رفت و دیشهای استارلینک را جمعآوری خواهند کرد. خوب، چه خواهد شد؟ دیشها به داخل خانهها میروند، با ملحفه پوشانده میشوند و باز هم پیامی که باید منتقل شود، منتقل میشود.
جرمانگاریِ استفاده از استارلینک کار سادهای است؛ همچنانکه استفاده از ماهواره و تلگرام و مانند آنها جرم انگاشته شد. اما هنگامی که 70 یا 80 درصد از مردم یک جامعه مجرم انگاشته شوند و هنگامی که حکام و وزرای کشور خود در شبکههای اجتماعی فیلترشده صفحه رسمی دارند و پست میگذارند، جرمانگاری چنین کاری به کلی مضحک خواهد بود.
حاکمیت در ایران داده را خطر میداند: هر دادهای یا باید از مراجع رسمی صادر شود یا باید تحت نظر مراجع رسمی، صادر و واصل شود؛ جز این خطر و جرم است. اما موشها میدانند که چگونه باید از دست گربهها بگریزند. راهحل اصلی این است که جرمانگار دست از جرمانگاری و فیلترینگ بردارد. اینترنت یک بازار پیام و عرصهای برای یک رویاروییِ گفتمانی است. هر کس که از خویش مطئمن است و همواره میگوید نماینده دینی فراگیر و پیامی الهامبخش برای همگان است، فاعدتا باید از پیروزی خود در رویارویی گفتمانی هم اطمینان داشته باشد. حامیان چنین دیدگاهی قاعدتا باید از هر عرصه جدیدی برای گفتوگو استقبال کنند و به همه اجازه دهند حرفشان را بزنند. آن کس که جریان داده و اطلاعات را مسدود و محدود میکند، بیش و پیش از هر چیز ترسش را از شکست در نبرد گفتمانی عیان میکند. تاریخی مملو از ممنوعیت و سانسور و فیلترینگ از کتاب و روزنامهها گرفته تا رادیو و تلویزیون تا ماهواره تا وبلاگ و اینترنت و شبکههای اجتماعی مختلف نشانگر این ترس تثبیتشده است.
استارلینک پایان بازی موش و گربه نخواهد بود؛ اما مانند همیشه، پیامی که باید منتقل شود، منتقل میشود.