فصل دوازدهم از کتاب جهان چگونه رسانههای اجتماعی را تغییر داد
دانیل میلر
ترجمهی مصطفی خسروی
فردگرایی و شبکهها
توجه به ماهیت فردگرایی دست کم از عصر رمانتیسیسم، تعادلی میان ترس از اینکه امکان دارد که بهای مشارکت روزافزون اجتماعی ما گسترش یابد و به عنوان پروژهای در زندگی میل به پرورش آن وجود داشته باشد، یک محور اصلی در تفکر غربی بوده است. تقریباً تمام شخصیتهای بنیانگذار علوم اجتماعی حرکت عمومی به سمت فردگرایی در جهان غرب را مسلم میدانستند. به شکلی متفاوت این امر شامل موس، مارکس، زیمل، تونیس و وبر میگردد. این روایت عظیم داستانی در ارتباط با این موضوع است که چگونه در روزگاری مردم در سیستمهایی از روابط اجتماعی شدید درون جوامعی زندگی میکردند که به طور معمول زیربنای برخی سیستمهای خویشاوندی بود. در طول دو قرن اخیر، ترکیبی از نیروهایی که ممکن است شامل سرمایهداری، صنعتی شدن و شهرنشینی باشد، باعث کاهش ساختار این نیروهای اجتماعی شده است. این افول منجر به توسعهی متناسب اشکال جدیدی از خودمختاری شخصی و فردگرایی از یک سو و تنهایی، انزوا و چندپارگی اجتماعی از سوی دیگر شد. هر یک از نظریهپردازان اجتماعی در ارتباط با این موضوع، بحث متفاوتی را پیش کشیدند. برای مثال، دوتوکویل در ارتباط با دوسوگرایی فردگرایی به عنوان شکلی از تفکر سیاسی و اجتماعی بحث کرد. دورکیم جمعگرایی را در مقابل فردگرایی قرار داد، در حالی که مارکس در این عقبنشینی نیروهای محافظهکاری نوعی پتانسیل مترقی را میدید. اخیراً، جامعهشناسانی مانند گیدنز با جزئیات در مورد ماهیت خاص این فردگرایی مدرن بحث میکنند؛ برای مثال، زمانی مردم به سوی خود حرکت میکنند که بر اساس روایتی خودآگاهتر شوند.
این پیشفرض دانشگاهی به طور کامل توسط نگرانیهای غالب ژورنالیسم عامهپسند مدرن پشتیبانی میشود. این ایده که رسانههای اجتماعی به کاهش مداوم ارزشهای اجتماعی و اجتماع و همچنین به افزایش افراد خودشیفتهی خودمحور کمک میکنند، به احتمال زیاد رایجترین مضمون مقالات روزنامهها است که به وضوح برای پاسخگویی و در واقع ایجاد اضطرابی مردمی طراحی شده است. علاوه بر این، اینکه رسانههای اجتماعی یا حرکتی بیشتر به سوی ابراز وجود فردی یا کنارهگیری از زندگی اجتماعی هستند، اظهارات بسیار رایجی در میان مطلعان ما در چندین پایگاه میدانی بود. این امر شاید به ویژه در انگلستان صادق باشد، اگرچه در این پایگاه میدانی اغلب با ترس بیشتر برای از دست دادن حریم خصوصی همراه بود. در فصل 2، مکاتب اصلی جامعهشناسی را که به نظر میرسید در ارتباط با ظهور رسانههای اجتماعی هستند، مورد بحث قرار دادیم. هیچکدام از این مکاتب به راحتی در این مسیر قرار نمیگیرند. کاستلز بیشتر به موضوعاتی به طور کامل در ارتباط با ظهور عصر جدیدی از «سرمایهداری اطلاعاتی» میپردازد. نظریهای که بیشتر به ما مربوط باشد، کار راینی و ولمن است. آنها در ارتباط با توالی سه انقلاب که توسط پیشرفتهای خیرهکننده در فناوری و ارتباطات هدایت میشوند، یعنی شبکههای اجتماعی، انقلاب اینترنت و انقلاب موبایل، بحث کردهاند. راینی و ولمن کارهای مهمی در رقابت با داستانی ساده که در روزنامهها به تصویر میکشند انجام دادهاند و افزایش شبکههای فردی را به عنوان کنارهگیری از زندگی اجتماعی نمیدانند. این امر بهتر است به عنوان پیشرفتی در نظر گرفته شود که اغلب با افزایش اجتماعی بودن آفلاین همراه است.
در عین حال، آنان استدلال میکنند که کاهشی در انجمنهای سنتی پیرامون گروهها وجود داشته است، و با پدیدهای که به عنوان «فردگرایی شبکهای» توصیف میکنند، جایگزین شده است. مؤلفان جهان اجتماعی را مجموعهای از شبکههای خودمحور میدانند که در آن «رسانههای جدید بدل به محلههای جدیدی میشوند». در اینجا «مردم تصور میکنند که فرد هستند، اما درون شبکهها قرار داند.». با این حال، آنان پیشنهاد میکنند که این امر نشاندهندهی تغییری به سمت انزوای اجتماعی نیست، بلکه به تغییری به سوی خودمختاری انعطافپذیر است. هم کاستلز و هم ولمن به روشهایی متفاوت سعی میکنند تا از ارائهی سادهتر این دوگانگی فردی و اجتماعی، از طریق تمرکز بر شبکهها فراتر روند.
برای خلاصه کردن شواهد شرح داده شده در این فصل، مواردی را ارائه خواهیم داد که به نظر میرسد به خوبی با استدلالهای راینی و ولمن تطابق دارد. با این حال یافتهها و تعمیمهای رایجتر ما در تضاد شدید با موضع آنان است. جای آنکه رسانههای اجتماعی را به عنوان ادامهی روندهایی که حول رشد اینترنت توسعه یافتهاند مشاهده کنیم، موارد بسیاری را میبینیم که به نظر میرسد که این امر واژگون میشود. تعریف کلی اصلی ما از رسانههای اجتماعی حول اجتماعی بودن مقیاسپذیر نشان میدهد که رسانههای اجتماعی ممکن است نشاندهندهی جهتگیری افزایشیافته، هر چند انعطافپذیرتر، به سمت گروهها باشند؛ برخلاف آنچه در اینترنت پیشین و افزایش مداوم شبکههای خودمحور ظاهر شد. این گروهها ممکن است سنتی، مانند کاست هندی و خانواده و یا جدید، مانند کارگران کارخانهای در چین باشند. با این حال، یکی از ویژگیهای کلیدی رسانههای اجتماعی توانایی آن در ترمیم گسستهایی است که زندگی مدرن برای گروههایی سنتی مانند خانواده و برای تسهیل بازگشت به جهتگیری گروه ایجاد کرده است. سوال این است که چرا و چه زمانی به نظر میرسد روندها به نفع مسیری است که راینی و ولمن توصیف میکنند، و چرا و چه زمانی روندها در جهت مخالف پیش میروند. همراه با آنان، ما این ایده را به چالش میکشیم که رسانههای اجتماعی ما را کم و بیش اجتماعی میکنند، هرچند گاهی اینگونه میشود. در عوض، ما تاثیرات خاصتر رسانههای اجتماعی را بر نحوهی معاشرتمان و راههایی که افراد و گروهها از طریق این رسانه با یکدیگر برقرار میکنند، را بررسی میکنیم.
همچنین شایان ذکر است که مفهوم گروه به خودی خود با مفهوم شبکهی مبتنی بر فرد مخالف نیست. در واقع تضادی سنتی با فردگرایی پراکندهی جامعهی معاصر، تمرکزی انسانشناختی به عنوان شکل اولیهی سازمان اجتماعی برای جوامع قبیلهای و دیگر جوامع کوچک بود. با این حال، تمامی جوامع از افراد تشکیل شدهاند و یکی از رایجترین راههای نمایش روابط خویشاوندی، شبکهای از روابط فردی مبتنی بر خود است. یکی از تعریفهای انسانشناسی، برخلاف روانشناسی یا اقتصاد، این امر است که ما با مردم به عنوان فرد رفتار نمیکنیم: در عوض با فرد به عنوان یک سایت شبکهی اجتماعی رفتار میکنیم. اجتماعی سنتی که از طریق همسویی با گروههایی مانند قبیله سازماندهی میشود، بنابراین همیشه شکلی از شبکههای اجتماعی مبتنی بر فرد بوده است. تفاوت به حدی بوده است که به نوبهی خود موقعیت و هویت آن فرد و درجهای که این امر از نظر فرهنگی تجویز میشد را مشخص میکرد. در نظامهای سنتی خویشاوندی، تعهدات اجتماعی افراد از این واقعیت ناشی میشود که آنها داییزادههای ما هستند؛ به جای اینکه ناشی از سطح تعهد متقابل میان شبکهای از دوستان منتخب فرد باشند.
رسانههای اجتماعی چه تفاوتی ایجاد میکنند؟
با توجه به شواهد ما، در پایگاه میدانی ایتالیایی، به طور کلی، تا زمانی که زندگی آفلاین افراد تا حد بسیاری رضایتبخش بود، از رسانههای اجتماعی استفادهی چندانی نمیکردند. تنها زمانی که آنان نارضایتی یا مشکلاتی را در زندگی خود تجربه کردند، رسانههای اجتماعی را راه ممکنی برای رسیدگی به این موارد دیدند. به عنوان مثال، مادران مجرد تمایل دارند در فیسبوک بسیار فعالتر از همسالان خود باشند و از حمایت مداوم و قابل اعتماد دوستان آنلاین خود بهرهمند شوند. خانوادههای جدا شده از یکدیگر اغلب ترکیبی از فیسبوک، اسکایپ و واتساپ را برای بازسازی فضاهای خانگی استفاده میکنند. بنابراین در این پایگاه میدانی ایتالیایی، رسانههای اجتماعی به طور عمده به عنوان مکمل، یا در واقع اغلب به عنوان ترمیمکنندهی زندگی اجتماعی آفلاین هستند.
ترمیم مضمون رایجی است؛ از آنجایی که در بیشتر مکانها اغلب مردم احساس میکنند شدت ارتباطات اجتماعی که به واسطه آن با ایدهآل جامعهی گذشته مرتبط میشدند، در زندگی مدرن از بین رفته است. تصور میشود که این امر نتیجهی رشد فردیت است؛ فردیتی که به نوبهی خود بازتاب تغییرات در اقتصاد سیاسی مدرن، از جمله افزایش مهاجرت، رفت و آمد طولانیتر به محل کار و بسیار موارد دیگری از جدایی اجتماعی است. در نتیجه ترسی گسترده در برخی جوامع وجود دارد که خود «اجتماعی بودن» چیزی است که ما در حال از دست دادن هستیم، یا در واقع به طور کامل از دست دادهایم؛ و اینکه فردگرایی مدرن به شکلی کمتر سخاوتمند است و کمتر به نهادهایی مانند خانواده یا ملت توجه میکند؛ که نشانهای از تغییر به سوی منفعت شخصی فرد است. پس عجیب نیست که رسانههای اجتماعی به عنوان پتانسیلی برای اثبات اتصال مجدد اجتماعی دیده میشوند.
در پایگاه میدانی انگلیسیمان، یکی از دلایل اصلی استفادهی بزرگسالان از رسانههای اجتماعی، مانند فیسبوک و پیش از آن پلتفرمهایی مانند Friends Reunited، جبرانی برای این کاهش «اجتماعی بودن» بود. رسانههای اجتماعی نیز نقش مهمی برای افرادی که به تازگی مادر شدند نیز ایفا میکنند. این افراد از رسانههای اجتماعی برای ایجاد شبکههای اجتماعی جدید با مادران دیگر، در زمانی نیاز به حمایت دارند و در غیر این صورت در خانه منزوی میشوند، استفاده میکنند. جوانان در پایگاه میدانی برزیلیمان نیز با این ایده که رسانههای اجتماعی به آنها امکان میدهد که پیوندهای خود را با همسالان خود حفظ کنند و در عین حال به فرصتهای جدید در دنیای آموزش، کار یا جاهای دیگر دست یابند، احساس آرامش میکنند. مضمون مشابه ترمیم در استفادهی خانوادههای فراملیتی ترینیدادی از رسانههای اجتماعی، مضمونی مرکزی است.
اما وضعیت در پایگاه میدانی جنوب شرقی ترکیهمان، جایی که رسانههای اجتماعی تاثیر عمیقی بر نحوهی معاشرت مردم دارند پیچیدهتر است. به عنوان مثال، جایی که خانوادهها به طور سنتی جنبش و شبکههای اجتماعی زنان را محدود میکردند، رسانههای اجتماعی به اصلیترین روشی بدل شده است که این افراد میتوانند روابط اجتماعی جدید و همچنین روابط فردی را خارج از خانواده ایجاد کنند. برخی از دانشآموزان دختر دبیرستانی ممکن است صدها دوست فیسبوکی داشته باشند. این افراد در برخی از موارد از حسابهای کاربری جعلی استفاده میکنند تا توسط بستگان یا دوستان خانوادگی خود شناسایی نشوند. همانطور که در فصل 8 اشاره شد، در جوامع مسلمان، احترام و ارزش برای مردان به طور سنتی به کنترل شبکهها و جنبشهای اجتماعی زنان بستگی دارد. اکنون رسانههای اجتماعی به زنان این فرصت را میدهند که از چنین کنترلهایی دور شوند. توانایی برقراری ارتباط مداوم آنلاین میان زنان و مردان جوان، از جمله عاشق شدن، در گذشته برای شرکای پیش از ازدواج بسیار محدود بود.
بنابراین این شواهد از افزایش استفاده از شبکههای فردی بر اساس خطوط توصیف شده توسط راینی و ولمن حمایت میکند، اما حتی در اینجا نیز ممکن است این امر به قیمت وفاداری گروهی تمام نشود. این امر به ویژه در ارتباط با جمعیت کُرد، تاثیر اولیهی بازتولید اشکال سازماندهی خویشاوندی سنتی است. کردها به طور گسترده از فیسبوک و واتساپ برای حفظ ارتباط با اقوام دور ساکن در شهرهای دیگر ترکیه و خارج از کشور استفاده میکنند. جوانان کرد اغلب چند صد نفر از اقوام خود را در فیسبوک دارند. این افراد به طور معمول، افرادی همجنس هستند که به همراه خواهر و برادرهای جنس دیگر و بستگان بزرگترشان که به اینترنت متصل نیستند، اصل و نسبی کامل را تشکیل میدهند. سپس تعدادی از این نسب، قبیلهای را تشکیل میدهند که از نظر تاریخی، واحد اجتماعی اولیهای برای جامعهی کردی است. برخی از این اقوام هرگز یکدیگر را چهره به چهره ملاقات نکردهاند. رسانههای اجتماعی به فضایی آنلاین بدل شده است که در آن مردان و زنان میتوانند با صرف زمان، تصاویر و اطلاعاتی مربوط به بستگان خود دریابند و احساس کنند که بخشی از خانواده، دودمان یا قبیلهای بزرگ هستند. رسانههای اجتماعی به این ترتیب شکلهای جدید و مدرن وفاداری قبیلهای را شکل دادهاند. تا حدودی این به عنوان جبران مهاجرت و مهاجرت اجباری است که به این معنی است که مردم دیگر نزدیک به یکدیگر زندگی نمیکنند، بنابراین هنوز عنصری از ترمیم وجود دارد.
به طور مشابهی در پایگاه میدانی جنوب هندمان، جامعه به شدت بر اساس برخی طبقهبندی اجتماعی از جمله خویشاوندی، سن، جنسیت، طبقه و کاست سازماندهی شده است. بیشتر این دستهبندیهای سنتی به نوبهی خود در رسانههای اجتماعی یافت میشوند؛ تا حدی که حداقل برای طبقات و کاستهای پایینتر، رسانههای اجتماعی را میتوان «رسانههای خویشاوندی» نامید. استفادهی بسیار اجتماعی از رسانههای اجتماعی به استفاده از پلتفرمها برای نظارت بیشتر سایر اعضای همان خانواده و کاست گسترش مییابد. بدین ترتیب، برای افراد سخت است که از رسانههای اجتماعی برای توسعهی خود به عنوان افراد مستقل آنلاین استفاده کنند، مگر آنکه از پروفایلهایی جعلی استفاده کنند که در ارتباط با برخی صادق اما استثناست و هنجار نیست. رسانههای اجتماعی برای مهار گرایشهای پیشین به سمت فردگرایی و دوری از گروه میروند. گاهی این احساس از عرف و سنت اجتماعی به طور کاملی صریح است. این امر به ویژه در منطقهی روستایی چینی ما صادق است، زیرا این مکان در نزدیکی زادگاه کنفوسیوس قرار دارد و مردم محلی همچنان با فلسفهای که بر ایدهآل انطباق اجتماعی و ارزشهای فداکاری متمرکز است، با توجه به این عوامل و عوامل دیگر، با فلسفهای مبتنی بر آرمان انطباق اجتماعی و ارزشهای فداکاری به والدین و بزرگترها، تمایل دارند.
وجه اشتراک هر سه مورد این است روشهایی که رسانههای اجتماعی، اجتماعی بودن را تقویت میکنند، نسبت به شرایط اجتماعی آفلاین پیشینی است. در ایتالیا مردم اغلب نیازی به استفاده از وسایل آنلاین برای ایجاد این اجتماعی بودن ندارند. از سوی دیگر، در جنوب شرقی ترکیه، جوانان به ویژه از امکانات جدیدی که رسانههای اجتماعی ارائه میکنند، هم برای ترمیم گسست جدایی و هم ایجاد اشکال جدیدی از شبکههای فردی، که آنان را در نتیجه بسیار تغییر داده است، استفاده کردهاند.
مشکل آن است که نمیتوانیم پسزمینهی اصلی این بحث را نادیده بگیریم که ما را در موقعیتی قرار میدهد که نیاز به مقاومت در برابر ادعاهای مربوط به گرایش عمومی به فردگرایی داشته باشیم؛ صرفاً به این دلیل که این روایت بر روزنامهنگاری و درک عمومی از تاثیر رسانههای اجتماعی تسلط دارد. بنابراین، ژانری جدید در رسانههای اجتماعی، مانند سلفی به طور خودکار، به عنوان نمونهی دیگری از فردگرایی شایع در نظر گرفته میشود. در کارهای آکادمیک نیز اشارهای وجود دارد که سلفی باید به معنای خودبیانگری فزاینده، اگر نگوییم خودشیفتگی، باشد. با این حال، همانطور که در فصل 11 متوجه شدیم با مطالعهی سلفی در مردمنگاریهایمان، دوباره تداوم بیشتری با تداعیهای سنتی در میان گروهها، تا آنکه صرفاً خودنگاری باشند، میبینیم. در درکی وسیعتر، هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد سلفیها به طور خاص با جوامع فردگرا مرتبط هستند. سلفیها اغلب وسیلهای برای نشان دادن ارتباط فرد با خانواده یا کلیسا (مانند فیلیپین) هستند. واضح است که سلفی در بیان خود نوجوانان و جذب در ظاهر آنان نقش دارد، اما این امر لزوماً به این معنی نیست که سلفی این نگرانی را ایجاد کرده و یا حتی بر آن تاکید کرده است.
در شمال شیلی، قابلیت رویتپذیری افزایش یافته که توسط رسانههای اجتماعی ممکن شده است، رسانههای اجتماعی به عنوان وسیلهای عمل کرد که اعضای جامعه یکدیگر را شبیه خود، قابل اعتماد و بخشی مشروع از جامعه بازشناختند. در رویتپذیر ساختن روابط، افراد خانواده و دوستی را برجسته میکردند و در واقع این ارتباطات استحکام میبخشیدند و گسترش میدادند. سلفیهای روزمره همراه با تمسخر خود، دوستان و اظهار نظر شدید به عنوان بخشی جداییناپذیر از این اجتماعی بود تلقی میشدند. چنین شواهدی به طور صرف معناشناسی رسانههای اجتماعی را به عنوان امری همواره «اجتماعی» تقویت میکند.
انطباق و جمع: «زیرا دیگران نیز این کار را انجام میدهند.»
پروژهی مشترک ما شواهد قابلتوجهی را جمعآوری کرده است که نشان میدهد رسانههای اجتماعی تمایل دارند امور را بیشتر نمایان کنند و در نتیجه بدل به روشی قدرتمند برای ایجاد و حفظ انطباق اجتماعی میشوند. والدین در پایگاه میدانی ایتالیایی، فرزندان خود را تشویق میکنند تا به شبکههای اجتماعی بپیوندند و بیشتر شبیه به همسالان خود شوند. افراد در هر دو پایگاه میدانی چینی، افکار ایدهآلگرایانهی خود را در ارتباط با ویچت و QQ به اشتراک میگذارند؛ زیرا تمام افراد دیگر نیز همین کار را انجام میدهند. به طور تقریبی در همه جا، مردن از طریق «لایک» و کامنت حمایت متقابل خود را نشان میدهند؛ زیرا خواهان آنند که با افرادی مشابه خود ارتباط برقرار کنند و یا آنان را بیشتر شبیه خود کنند.
این امر به ویژه در پایگاه میدانی شیلی آشکار میگردد. افراد در آنجا اغلب در پروفایل رسانههای اجتماعی خود در گفتگویی نیمهعمومی شرکت میکنند، گفتگوهایی که برای دوستان دوستانی که به این محبوبترین تبادلات جوکها میپیوندند، قابل مشاهده است. در حالیکه این امر شامل تمسخر و توهینهای بازیگوشانه است، مخاطبان همچنین گستردهتری را به دانشی فرهنگی و مشترک متصل میکند. این تبادلات طنزآمیز تقریباً همواره از قراردادهای زبان شیلیایی، مانند زبان عامیانه، استفادهی گستردهای میکند؛ زبانی که به مردم راهی میدهد تا اصالت خود را به عنوان عضوی از جامعهای با زبان مشترک مشخص کنند. در نتیجه افرادی که همدیگر را نمیشناسند از طریق این تبادلات با یکدیگر آشنا و گاهی دوست میشوند. تبدیل شدن افراد به دوستان فیسبوکی، به نوبهی خود، باعث آن میشود که افراد در فعالیتهایی که در وقت آزاد دارند به صورتی چهره به چهره، به عنوان مثال به اشتراک گذاشتن وعدههای غذایی با یکدیگر، ورزش کردن و بیرون رفتن، شرکت کنند. داشتن آشنایان محلی بیشتر برای یافتن شغل جدید، خرید و فروش وسایل کارکرده به صورت آنلاین و جستجوی شرکای عاشقانهی بالقوه کمک میکند.
استدلالهای فصول قبلی پیرامون تاثیر محافظهکارانهی رسانههای اجتماعی با توجه به جنسیت و سیاست نیز نمونههایی از این استفادهی رسانههای اجتماعی برای اطمینان از انطباق است. چنین حس انطباقی در پایگاه جنوب ایتالیا مشهود است، جایی که مردم تا حد زیادی پلتفرمهایی را که آنان را به سوی دیدی فردگرایانه میکشاند، مانند توییتر و اینستاگرام، رد کردهاند. آنچه مردم خواهان بیان آن هستند نه آزادی فردی، بلکه تمایزی جمعی است؛ مانند معنای اجتماعی زیبایی، که ممکن است در منظرهای محلی یافت شود، اما همچنین در پذیرش جمعی سبکها و لوازم جانبی ترویج شده توسط متخصصان محلی و ملی، مانند طراحان مد لباسها و آرایشگران نیز یافت میشود.
برای مثال، روبرتا زنی متاهل و دارای دو فرزند در اوایل دههی چهارم زندگی خود است. مانند بسیاری از زنان همسن خود، او نیز تلاش قابلتوجهی را برای خوشپوشی و شیکپوشی شخصی خود و همچنین مرتب بودن خانهی خود میکند. او حداقل ماهی یک بار آرایشگری مخصوص را که سالهاست او را میشناسد و مدل موی محبوب این فصل را به او توصیه میکند، میبیند. بدین ترتیب روبرتا همواره عینکی آفتابی و عینک مطالعهای، که توسط عینکسازش به او توصیه شده است، را میخرد و اینگونه میداند که چه چیز در حال حاضر مد است. همگامی با مد تلاشی است برای برجسته نشدن او به عنوان یک فرد، بلکه برای انطباق با سبک سایر زنان شهر که موقعیت اجتماعی مشابهی دارند. با وضعیت تاهلی که آنان دارند، این زنان ممکن است از ارسال عکسهای خود در فیسبوک خودداری کنند. در عوض آنان از واتساپ برای به اشتراک گذاشتن تصاویر لباس، مدل مو یا لوازم جانبی با خانواده و همسالان همجنس خود استفاده میکنند.
در حالیکه این حالتهای مصرف در پایگاه ایتالیایی ما شکلی پایدار دارد، آنان به شکلهای پویاتری از آرمان در پایگاهی میدانی در برزیل بدل میشوند که با طبقهای نوظهور مشخص میگردد. کبابپزیها، ماشینها، لباسهای مارکدار و پخشکنندههای موسیقی گرانقیمت در برزیل همواره با ثروت و قدرت همراه بودهاند و پستهایی که این موارد را نشان میدهند اغلب تلاشهایی برای ادعای تحرک رو به بالا هستند، مضمونی که در فصل 12 مورد بحث قرار گرفت. با این حال، شواهد به دست آمده از ترینیداد نشان میدهد که این امر باید تعدیل شود. در حالیکه ظاهر خوب در ترینیداد اهمیت دارد، پستهای فیسبوک نشان میدهد که یک فرد سعی میکند بهتر از هرکس دیگری به نظر برسد و یا بیش از حد برجسته باشد، توهین و کنایه را به خود جلب میکند، که باری دیگر گرایش به فردگرایی را محدود میسازد. آنچه این بخش نشان میدهد، این امر است که رسانههای اجتماعی ممکن است برای تمایز و تحرک به کار گرفته شوند، این امر ممکن است دلالتی بر فردگرایی نداشته باشد، زیرا تمام آنان با انتقادی اخلاقی از مطابقت اجتماعی انجام میگردد. نکتهی مشترک آن است که رسانههای اجتماعی ایجاد و حفظ انطباق را بسیار آسانتر میکند.
حریم خصوصی و اجتماعی بودن
به نظر میرسد از میان تمام بحثهایی که در ارتباط با تاثیر رسانههای اجتماعی شکل میگیرد، بحث در مورد حریم خصوصی و رسانههای اجتماعی به بهترین وجه نشان میدهد که مردم مناطق مختلف نظراتی بسیار متفاوت در ارتباط با آنچه ما از دیگر جهات به عنوان مفهومی مشترک میدانیم دارند. بحثی بسیار داغ در مورد حریم خصوصی ابعاد متفاوتی را در بر میگیرد. یکی از این نگرانیها آن است که تمام این دادههای شخصی توسط شرکتها استخراج شده و برای مقاصد تجاری یا به طور جایگزین برای نظارت دولتی استفاده میشوند. در عمل، این اضطراب در پایگاههای میدانی ما بسیار کمتر از آنچه پیشبینی میشد، آشکار بود. مردم در پایگاه میدانی جنوب شرقی ترکیهمان به اطمینان در مورد از دست دادن بالقوهی عمومی حریم خصوصی بحث کردهاند. آنان همچنین نگران آن بودند که در شرایطی که درگیریهای سیاسی شدیداً تحمیل میشود، چه اتفاقی ممکن است برای اطلاعات شخصیشان بیفتد. در فصل 5 نشان دادیم که مردم در پایگاه میدانی انگلیسی ما چگونه نگران استفادهی تجاری از دادههای خود برای تبلیغات هدفمند هستند. با این حال، با در نظر گرفتن پروژهی ما به عنوان یک کل، چنین نگرانیهایی خاموش شد.
محور این بحث مفروضات پشت بحثهای اولیه در اروپا و آمریکای شمالی است: این باور که حریم خصوصی نوعی شرایط طبیعی است که اکنون توسط رویت شدن آنان به صورت آنلاین تهدید شده است. در پایگاه میدانی انگلیسی به طور دائم نگرانیای در مورد اینکه چه کسی ممکن است از رسانههای اجتماعی برای دانستن بیشتر در مورد زندگی خصوصی خود استفاده کند، تکرار میشد. در چین وضعیت بسیار متفاوت است. از منظری تاریخی، درک محلی از چنین موضوعاتی با مفهوم غربی «حریم خصوصی» در زندگی اجتماعی سنتی متفاوت است. حتی امروزه، در حالیکه مردم در چین شهری ممکن است با مفهوم «یینسی»[1] (حریم خصوصی) آشنا شده باشند، برای کسانی که در مناطق روستایی هستند، «حریم خصوصی» به عنوان کلمهای مد روز یا غربی در نظر گرفته میشود. خانوادهی روستایی واحدی جمعیتر بود که در آن هیچ انتظاری وجود نداشت که مردم نیازی به فضای خصوصی داشته باشند و یا خواهان آن باشند. آنان انتظار این «چارچوب» حریم خصوصی را نداشتند.
حتی در زمینهای صنعتی چینی، کارگران کارخانه یا با یکدیگر در خوابگاههای کارخانهای جمعی، جایی که شش یا هشت نفر در یک اتاق مشترک ساکن هستند، و یا با کل خانواده در اتاقهایی اجارهای زندگی میکنند. مردم در فضای عمومی آشپزی میکنند و بدون در زدن از اتاق یکدیگر بازدید میکنند. زندگی روزمره همچنان به شدت جمعی است. باور عمومی بر این است که یک راز بد تنها چیزی است که یک شخص سعی میکند از دید عموم پنهان نگه دارد. در چنین زمینهای، استفاده از رسانههای اجتماعی به ویژه با توجه به آنکه بیشتر چنین استفادههایی در چین مبتنی بر ناشناس بودن است، یکی از نخستین بارهایی است که حریم خصوصی تا حدی مشروعیت پیدا کرده است و مردم تجربهای از حریم خصوصی دارند. در رسانههای اجتماعی، کارگران مهاجر کارخانه میتوانند افکار و اسرار خود را در محیطی نسبتاً خصوصی ثبت کنند، بدون آنکه نگران قضاوتهای فوری افرادی باشند که در فضای آفلاین و مشترکی با آنها زندگی میکنند. واضح است که در این مورد، ظهور فناوری دیجیتال تاثیر قابلتوجهی بر زندگی روزمرهی کارگران کارخانههای چینی داشته است؛ اما به شیوهای که دقیقاً مخالف بحثهایی است که رسانههای اجتماعی را تخریب حریم خصوصی فرض میکنند.
بُعد نسبتاً متفاوت این بحثها در مورد حریم خصوصی، از بحثی رایج در روزهای اولیهی اینترنت ناشی میشود، اینکه آنلاین شدن از برخی جنبهها توسعهای ضداجتماعی بوده است. این نکته به طور موثر توسط همپتون و ولمن مورد انتقاد قرار گرفت؛ آنان دریافتند که اجتماعی بودن آنلاین میتواند به خوبی اجتماعی بودن آفلاین را نیز افزایش دهد. این امر سوالی گستردهتر را نیز پیش میکشد: این اجتماعی بودن آنلاین چگونه اجتماعی بودن آفلاین پیشین را بازتاب میدهد؟ برای مثال، در پایگاه جنوب ایتالیا، افراد با تحصیلات پایین به طور معمول از رسانههای اجتماعی برای اجتماعیتر بودن استفاده نمیکنند، در حالیکه کسانی که دارای تحصیلاتی عالی هستند و زمانی را در شهرهای مختلفی مانند میلان، رم و بولونیا گذراندهاند، در واقع از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند. دلیل این امر آن است که گروه اول هیچ ادعایی برای جهانی شدن ندارند. برای آنان منطقیتر آن است که بر روابط اجتماعی آفلاین خود بسیار بیشتر از روابط آنلاین خود تاکید کنند. با این حال، همسایگان جهانیتر میخواهند از رسانههای اجتماعی استفاده کنند تا ارتباطات گستردهتر خود را با مردم سایر فضاهای شهری حفظ کنند؛ در صورتی که چنین کاربرانی بخواهند ارتباط خود را با آنچه که به عنوان ارتباط ظالمانهی جامعهی محلی تصور میکنند، کاهش دهند. وجه مشترک آنان این است که هر دو میخواهند از رسانههای اجتماعی برای معنادارتر کردن روابط اجتماعی خود، چه در زمینهی آفلاین و چه آنلاین، استفاده کنند.
همواره تناقضی ذاتی با این ادعای رایج وجود داشت که دلبستگی فزایندهی به نمایشگرها، ما را ضداجتماعی کرده است. برای مثال در روزهایی که بازیهای رایانهای عمدتاً توسط افراد مستقل انجام میشد، این امر منطقیتر بود. با این حال، وقتی مردم در حال حاضر به طور عمده از دستگاههای دارای صفحهی نمایش دقیقاً برای معاشرت با افراد دیگر از طریق رسانههای اجتماعی یا در واقع از طریق بازیهای گروهی استفاده میکنند، این انتقاد بسیار مشکوکتر به نظر میرسد. این واقعیت که مردم در پایگاههای میدانی ترکی، ترینیدادی و برزیلیمان زمان زیادی را صرف تماشای پروفایلهای رسانههای اجتماعی دیگران میکنند، بدین معنا نیست که آنان در واقع کمتر در تعاملات رودررو صحبت میکنند. بلکه برعکس: آنان به واسطهی رسانههای اجتماعی مسائل مشترک بیشتری را پیدا میکنند و میتوانند در گفتگوهای مستقیم به آن بپردازند. به علاوه، با وبکمها، تمایز میان مکالمهی آنلاین و آفلاین به خودی خود مبهم شده است، به ویژه زمانی که مردم از آنچه ما وبکم «همیشه روشن» مینامیم استفاده میکنند که در پسزمینه باقی میمانند، بدون آنکه کسی نیازی به مکالمه از طریق آن داشته باشد. این امر یکی از واضحترین نمونههایی است که در آن فکر کردن به زندگی واقعی با یکدیگر، اما به شکلی آنلاین، منطقیتر است.
بدین ترتیب این واقعیت که در پایگاه میدانی ایتالیایی ما اکثر افراد اغلب به طور مستقیم پروفایلهای فیسبوک یکدیگر را بررسی نمیکنند به این معنا نیست که آنان به همتایان خود علاقهای ندارند یا سعی نمیکنند درک خود را از همتایان خود گسترش دهند. سطوح بالایی از بیکاری و استراحت طولانی در جنوب ایتالیا باعث استفادهی بیشتر آنان از رسانههای اجتماعی نشده است. در مکانهایی دیگر ممکن است زمان دوری از کار، زمانی مناسب برای شبکهسازی آنلاین در نظر گرفته شود. اما استراحت بدینگونه درک نمیشود. مردم جامعهپذیری آنلاین را با سنتهای اجتماعی آفلاین خود مرتبط میدانند؛ سنتهایی که همواره به دورههای زمانی و صحنههایی خاص، مانند نوشیدن یک فنجان قهوه در محل کار یا عصر و در میادین شهر مربوط میشد. بنابراین افرادی که زمان بیشتری را صرف جستجوی پروفایلهای فیسبوک دیگران میکنند عمدتاً دستیاران فروشگاه یا کارمندان دولتی هستند که این کار را در زمان بیکاری خود و در محل کار انجام میدهند، همانطور که از این دورههای زمانی برای چت کردن نیز استفاده میکنند.
تاکنون استدلال کردهایم که استفاده از رسانههای اجتماعی منعکسکنندهی شیوهای است که مردم از جامعه و روابط اجتماعی در زمینههای مربوطه و محلی خود، برای مثال در برخی موارد از طریق منشور مفاهیم مختلف حریم خصوصی به عنوان ترویج همنوایی اجتماعی میبینند. اکنون یکی از یافتههای اصلی خود را بررسی میکنیم و آن روشی است که مردم از رسانههای اجتماعی برای تنظیم روابط واقعی خود، به عنوان مثال با ایجاد کم و بیش رویت شدن آنان و با هدف اصلی ایجاد حس تعادلی در اجتماعی بودنشان استفاده میکنند.
در جستجوی تعادل: استفاده از رسانههای اجتماعی برای تنظیم روابط
برخلاف فهم رسانههای اجتماعی به عنوان حالتی برای اجتماعیتر شدن یا فردی شدن بیشتر، ساکنین پایگاه میدانی روستایی انگلیسیمان از پلتفرمهای رسانههای اجتماعی، مانند فیسبوک، به طور عمده برای نگه داشتن مردم در فاصلهای «مناسب» استفاده میکنند. آنان میتوانند روابط خود را به عنوان شکلی از اجتماعی بودن مقیاسپذیر به روشهایی مختلف مورد سنجش قرار دهند. این امر ممکن است از کامنت گذاشتنهای مداوم تا «لایک» گاه به گاه پستهای یک شخص دیگر، از ترکیب آنان در یک گروه کوچک واتساپ تا تایید آنان به عنوان دنبالکنندهای در توییتر را شامل شود. از آن نقطه میتوانند به سوی روابطی شخصیتر، از طریق پیامهای خصوصی و تماسهای تلفنی، یا روابطی حرفهای، از طریق لینکدین و ایمیل، حرکت کنند. این امر مفهومی کلیتر از جامعهپذیری مقیاسپذیر را مثال میزند.
از امکانات رسانههای اجتماعی مانند نا همزمانی میتوان برای اهدافی مانند مواقعی که افراد تصمیم میگیرند به سرعت به دوستان نزدیک پاسخ دهند و برعکس، فاصلهی زمانی بیشتر و آرامتری را برای افرادی که نمیخواهند آنان را تشویق به برقراری ارتباط کنند، اختصاص دهند. از آنجایی که تاخیر قابلتوجهی میان پیامهای ارسال شده در رسانههای اجتماعی قابل قبول است، افراد زمانی کافی را برای مدیریت استراتژیکتر ارائهی خود دارند. در مکانهایی مانند چین صنعتی، مهاجران تمایل دارند موضوعات تماسهای تلفنی روزانه از راه دور با خانوادهها و دوستان در شهر خود را به طور عمده به نگرانی در مورد پول، حل مسائل مالی و شایعات محدود کنند. افکاری در مورد آرزوهای شخصی و به طور کلی زندگی در مکالمات تلفنی، «ناگفتنی» در نظر گرفته میشوند و بنابراین در مکانی مثل QQ که مناسبتر به نظر میرسند، منتقل میشوند.
افراد همچنین ممکن است از رسانههای اجتماعی برای ایجاد تعادل میان افرادی که میشناسند و نقش بالقوهی غریبهها استفاده کنند. با توجه به تاکید قابلتوجهی که بر احترام به سنت در پایگاه میدانی منطقهی روستایی چینی ما وجود دارد، مردم اغلب در تلاش بودند که ادعا کنند از صفحات رسانههای اجتماعی خود تنها برای برقراری ارتباط با افرادی استفاده میکنند که از شهر یا شبکههای دیگری مانند خانواده، محل کار یا مدرسه میشناسند. با این حال مکدونالد دریافت که این امر با استفاده از کارکردهای تعبیه شده در محبوبترین پلتفرمهای رسانههای اجتماعی، که به آنان اجازه میدهد با کسانی که به طور کامل غریبه هستند ارتباط برقرار کنند، تناقض دارد. بدین وسیله آنان درگیر نوع کاملاً جدیدی از اجتماعی بودن هستند که پیش از این غیرقابل تصور بود. اغلب این امر همان چیزی است که افراد را نسبت به چنین برخوردهایی کنجکاو میکند. از آنجایی که آنان همچنین میتوانند درجهای از ناشناس ماندن را ارائه میدهند که پیش از این در دسترس نبود، این نمونه دیگری از روشی است که چینیها از رسانههای اجتماعی برای تجربهی آنچه برای آنان ایدهای بیسابقه از حریم خصوصی است استفاده میکنند. علاوه بر اجتماعی بودن مقیاسپذیر، مردم حسی مقیاسی از سنتیترین تا مدرنترین اشکال اجتماعی بودن را نیز دارا میباشند. به طور مجدد آنان ممکن است در این جا به دنبال تعادل باشند و از رسانههای اجتماعی برای اشکال کاملاً نوآورانه و همچنین سنتیای از اجتماعی شدن استفاده کنند. مثالی دیگر استفاده از رسانههای اجتماعی در جنوب شرقی ترکیه است که پیش از این توضیح داده شد، هم برای انواع جدیدی از معاشقه و چت فردی، و هم برای همسویی مجدد با گروههایی سنتی مانند قبیله است.
این مفهوم تعادل همچنین به نکتهای که پیش از این در مورد مطالعهی خرده فرهنگهای جوانان مشهود است باز میگردد: فردی شدن عموماً پروژهای اجتماعی است. همانطور که پانکها یا گاثها[2] جوانان خود را در برابر جامعهی تثبیتشدهی مسلط ابزار فردیت میدانند، افراد خارجی آنان را اکنون با زیباییشناسی خردهفرهنگ انتخابی خود مطابقت میدهند. ممکن است آنها به مد و تغییر علاقهمند باشند، اما میخواهند به عنوان بخشی از یک گروه خود را با این پویاییها وفق دهند. رسانههای اجتماعی به آنان کمک میکنند تا این کار را تا حدی انجام دهند که پیش از این به سادگی امکانپذیر نبوده است؛ زیرا افزایش دید به این معنی است که اکنون با وضوح بیشتری میتوان دید که افراد چه میکنند و چگونه به نظر میرسند. این امر حتی سادهتر است که به یک پانک و یا گاث فردی، که ظاهری شبیه به دیگر پانکها و گاثها دارد، بدل شود. بسیاری از مشاهدات این فصل در این نقطه جمع میشوند. اگر بیان بسیاری از نسخههای فردگرایی را در واقع نشاندهندهی روشی بدانیم که در آن رسانههای اجتماعی میتوانند برای توسعهی همنوایی اجتماعی استفاده شوند، از تقابل سادهی اولیهی خود میان فرد و جامعه فاصلهی بسیاری گرفتهایم.
بنابراین سه نتیجهی مقدماتی برای این فصل وجود دارد. دیدیم که چگونه رویتپذیر شدن رسانههای اجتماعی به پروژهی انطباق اجتماعی کمک میکند، حتی زمانی که برای بیان فردیت از آن استفاده میشود. همچنین مشاهده کردنی که رسانههای اجتماعی به عنوان اجتماعی بودن مقیاسپذیر، مجموعهای از مکانیسمها را فراهم میسازد که توسط آن افراد میتوانند تعادلی، برای مثال، میان نزدیک نگه داشتن افراد یا دور نگه داشتن دیگر افراد و یا میان استفاده از رسانهها برای شکلهای جدید و سنتی اجتماعی بودن پیدا کنند. با این حال، تعمیم سومی وجود دارد که از تحلیلی تطبیقی بیرون میآید. در شرایطی که مردم انحطاطی را در جامعهی اجتماعی احساس میکنند، آنگاه مؤلفهی گروهی رسانههای اجتماعی امکان دارد به عنوان راهی برای حفظ یا تقویت آن اجتماعی بودن گروه مانند خانواده، کاست یا قبیله در نظر گرفته شود. در بسیاری از موارد، این تلاش کاملاً عمدی برای جلوگیری از آنچه به عنوان کاهش جهتگیریهای سنتی در جامعه و گروههایی مانند خانواده تلقی میگردد است. برخلاف جایی که مردم انطباق اجتماعی یا جامعه را ظالمانه میدانند، برای مثال با محدودیتهایی که بر رفتار زنان در چندین جامعه وجود دارد، رسانههای اجتماعی اجازهی حرکت به سوی شبکههای فردی را ممکن میسازند.
[1] Yinsi
[2] Goth