مدخلهایی به حکمرانی
یاسر خوشنویس
زیستقدرت و در کنار آن زیستسیاست، مفهومی است که فوکو از آن برای تحلیل و تشریح حکمرانی مدرن در برابر حکمرانی سنتی استفاده میکند. مفهومی که بتوان در فهم چیستی چندگانه حکمرانی از آن یاری جست.
در نظر فوکو، قدرت مفهومی نیست که بتوان آن را کنار زد و یا حدود اثرگذاری آن را در میان روابط را تعیین کرد. قدرت تنها تصاحب و مالکیت اشیا و امور نیست؛ قدرت در نگاه فوکو امری است جاری و ساری در بطن زندگی روزمره ما؛ مفهومی که همانند زبان که محدودکننده و همزمان فرصتآفرین است. بر همین مبناست که فوکو بر این باور است قدرت حتی در رادیکالترین حالت خود، مولد است و مقاومت بر ضد خود را تولید میکند؛ میتواند بار دیگر با بازگشتن علیه خود، با بازتصرف قدرت برسازندهی خود که به انقیاد قدرت برساخته درآمده، به ابزاری در دست مقاومت علیه آن بدل شود. قدرت، نظامی از روابط و فعل و انفعالات در جریان است که به مثابه یک فعل فهم میشود؛ به این معنا که فعالانه در حال عمل است و چیزی نیست که صرفا وجود داشته باشد تا بتوان اراده به حذف و یا از بین بردن آن کرد.
از عصر كلاسيك به اين سو، دگرگوني بسيار عميقي در سازوكارهای قدرت در غرب رخ داده است. بر خلاف قدرت حاكمهی عصر رنسانس، كه به تعبير فوكو با برداشت، تصاحب و خراجگيري تحميلي از محصولات، اموال، كار و خون اتباع خود را نمایان میکرد، قدرت حاكمهی جديد با تحريك، تقويت، كنترل، مراقبت، بهينهسازي و سازماندهي سوژهها تعريف ميشود. قدرت حاكمهی جديد در دوران مدرن بيشتر قصد توليد، افزايش، و ساماندهي نيروها را دارد؛ نه ممانعت، مطيعسازی يا نابودی. قدرت ايجابی دوران جدید وظيفهی مديريت، بهينهسازی، و تكثير زندگی را به عهده دارد و آن را دقيق و سازمانيافته كنترل میكند؛ اگر در دوران کلاسیک حق مرگ افراد در دستان قدرت حاکمه بود، امروز حق زنده ماندن افراد است که مجالش در دستان قدرت حاکمه است. حق قديمی به مرگ رساندن يا زنده نگه داشتن جای خود را به قدرت زنده نگه داشتن يا سوق دادن به سمت مرگ داد (فوكو، 159:1384). در اینجا «حق» به «قدرت» تبديل میشود. اين قدرتِ «مديريت زندگی» همان زیستقدرت است. تفسیر فوکو از زیستقدرت بهواسطه عقیده وی مبنی بر این که این رژیم جدید قدرت «هم حیات را میپروراند و هم آن را منع مینماید» (فوکو، ۱۹۹۰: ۱۳۸) واجد ظرفیت مثبت و منفی است. علاوه بر این، رویکرد تبارشناسانه در خصوص فعلیت یافتن تاریخی زیستقدرت در آثار فوکو، این امکان را به وجود آورده که بپذیریم همه تجلیات زیستقدرت بد نیستند. به معنای دیگر، زیستقدرت لزوماً یا ذاتاً شر نیست.
مفهوم دیگر، مفهوم زیستسیاست است که فوکو آن را قدرت میداند در شکل انضباطی آن. زیستسیاست یا سیاست زیستشناختی چیزی است که زندگی ما و سازوکارهای آن را به عرصه حسابگریهای آشکار وارد میکند و قدرت و دانش تخصصی را به مثابه مفاهیمی در هم تنیده، به عامل دگرگونی و نظارت مداوم بر زندگی انسان بدل میکند و ضرورتا پدیدهای مختص به دوران مدرن است. طرح مسائلی همچون سلامت عمومی، نرخ های مربوط به موالید و طول عمر، مسکن و مهاجرت همه و همه تکنیکهایی برای به انقیاد در آوردن بدنها و کنترل جمعیتهاست.
هر چند برخی اندیشهورزان همانند نگری و هارت[1] تفاوتهایی را میان زیستسیاست و زیستقدرت قائلاند ـ برای مثال زیستقدرت را به مثابه امکانی برآمده از دل زیستسیاست میدانند و یا وجهی منفی برای زیستسیاست قائلاند ـ؛ فوکو تفاوت چندانی را میان این دو مفهوم قائل نیست و بیشتر بر خصلت نظارتگر آن بر فرایندهای باروری، زاد و ولد و مرگ تاکید دارد.
به عقیده فوکو، این مفاهیم در سده نوزدهم در سطح عینی سازوکارهای قدرت به یکدیگر پیوند خوردند و به همین دلیل است که سرمایهداری توانست نیروها، سوژهها و زندگی را به راحتی منقاد سازد. سیطره قدرت بر زندگی در دوران مدرن که با کنترل دولت بر امور زیستشناختی همراه شد، نشان میدهد که قدرت چگونه توانست به عنصری تودهساز تبدیل شود. اینکه زیستقدرت و زیستسیاست بر مبنای ایده بازتصرف خود، چگونه و به چه انحایی ضد خود را در برابر سوژه مدرن برمیسازند، محل بحث نظریات فوکو است.
[1] . negri and hardt