فصل سیزدهم از کتاب جهان چگونه رسانههای اجتماعی را تغییر داد
دانیل میلر
ترجمهی مصطفی خسروی
برای انسانشناسان، در نظر گرفتن این مسئله که آیا چیزی مردم را خوشحال میکند یا نه، اگر ناممکن نباشد کاری طاقتفرسا است. افراد مفهوم خوشبختی را به شیوههایی بسیار متفاوت تصور میکنند؛ شیوههایی که اغلب با آرمانهای فرهنگی گستردهتر و نظامهای ارزشی مرتبط با طبقه، مذهب، جنسیت، سن، دیدگاه فلسفی، سطح تحصیلات و هر تعدادی از ویژگیهای جمعی همسو هستند. فراتر از این جهتگیریهای فرهنگی به مفهوم «خوشبختی»، افراد حواس متفاوت نسبت به آنچه آنان را خوشحال میکنند دارند و حتی این حواس نیز به طور قطع در طول زمان تغییر میکند. همچنین به طور کامل مشخص نیست که تا چه اندازه باید ادعای شادی افراد را به عنوان شاهدی بر میزان خوشحالی آنان در نظر بگیریم. بنابراین، برای طرح پرسشی در ارتباط با شادی و رسانههای اجتماعی از منظری انسانشناختی، نه تنها باید عواملی فرهنگی که شادی را شکل میدهند در نظر بگیریم، بلکه باید در نظر بگیریم که چگونه افراد سوالات مربوط با شادی را تفسیر میکنند و چه گفتمانهایی از شادی برای عموم قابلقبول است. برای مثال باید برای هر زمینهی فرهنگی در نظر بگیریم که آیا شادی به رضایت آنی اشاره دارد یا رضایتی مادامالعمر، بهبودی جزئی در خلقوخو است یا احساس عمیقتر خودشکوفایی را شامل میشود؟ آیا مردم خوشبختی را چیزی در نظر میگیرند که از مفهومی متافیزیکی مانند دین یا طبیعت، روابط انسانی یا حتی کالاهایی مادی ناشی میشود؟ آیا ادعای خوشبختی توسط مردم امری گستاخانه تلقی خواهد شد یا اینکه ادعای هیچ چیزی غیر از شاد بودن، گستاخی و ناسپاسی است؟ تمام این مسئلهها به غایت بر پاسخهایی فردی به هر سوالی در ارتباط با شادی اثر میگذارد.
نسبیت فرهنگی ضمنی در اصطلاح شادی ممکن است توضیح دهد که چرا انسانشناسان از لحاظ تاریخی تمایلی به انجام آنچه میتوان «پژوهش شادی» نامید، نداشتند. این فصل، یکی از فصلهایی است ما در کتاب گنجاندهایم زیرا نسبت به سوالاتی که به طور معمول مردم از ما میپرسند و ما علاقه داریم جواب دهیم، احساس وظیفه میکنیم. با این حال، حتی از دیدگاه ما، برخی از ارزشها در رویکرد به این موضوع، به ویژه در زمینهی تغییرات تکنولوژیک، باقی میماند.
بحث در مورد این مسئله که آیا مدرنیته امکان آن را دارد که کم و بیش حسی از شادی را به ارمغان بیاورد، دست کم به بحثهای روسو بازمیگردد که استدلال میکرد تمدن باعث از دست دادن شادی واقعی شده است. مفهوم شادی در آثار دورکیم، جیمز، وبر، لاک و کنت نیز که همگی به شیوههایی متفاوت تاثیرگذاری مدرنیته بر مفاهیم شادی و فردیت اندیشیدهاند، برجسته است. با این حال همانگونه که تین[1] استدلال میکند، انسانشناسی قرن بیستم و اکنون قرن بیست و یکم تا حد بسیاری در مورد این موضوع سکوت کرده است، تا حدی به این دلیل که نسبیتگرایی فرهنگی از مقایسههای میانفرهنگی جلوگیری کرده است.
در عوض ارزیابیهای میانفرهنگی شادی، حوزهی اقتصاددانانی مانند سن[2] بوده است که پیشنهاد میکنند معیارهای رفاه مبتنی بر تولید ناخالص داخلی باید با نشانههایی مانند شاخص شادی ناخالص ملی یا گزارش شادی جهانی تکمیل گردد. این ارزیابیها عواملی استرسزا مانند سلامت، پیشرفت تحصیلی و سایر شاخصهای «توسعهی انسانی» را که توسط سازمان ملل تعریف شده است، ارزیابی میکنند. چنین شاخصهایی با پیروی از نظریات مازلو میدانند که شادی به چیزی بیش از نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی بستگی دارد و شامل احساسات مثبت و منفی و همچنین احساس هدفمندی یا معناداری زندگی است. به طور قطع گنجاندن «شادی» در ارزیابی رفاه به معیار اقتصادی سادهای ارجحیت پیدا میکند؛ اما این معیارهای گسترده اطلاعات کمی رد ارتباط با تفاوتهای محلی و فردی در تعریف شادی به ما میدهند.
مطالعهی تطبیقی شادی از طریق مردمنگاری، به عنوان انسانشناس، عمق بیشتری به چنین پرسشی میدهد، اما همچنین مشکل تطبیق مفهومی را که در زمینههای متفاوت به اشکال مختلف تعریف میشود، ایجاد میکند. به عنوان نقطهی آغاز، تعریف گستردهی تین از شادی را در نظر میگیریم که سه حس کلی را برجسته میکند: انگیزه، ارزیابی و احساس. در قاعدهپردازی او انگیزه با جاهطلبی و هدف درک شده از زندگی مرتبط است. ارزیابی با ادراک افراد از زندگی خود، به عنوان امر وابسته به ارزشهای فرهنگی و اخلاق، ارتباط دارد. عاطفه با لذتهای موقت و حالات عاطفی پایدارتر رفاه همراه است. بنابراین شادی شامل احساسات، بیان و گزارشهایی از آن و همچنین داستانهای مهمی که مردم بازگو میکنند، روابطی که ایجاد میکنند و ترجیحات زیباییشناختی آنان است.
تعریف تین نه تنها برای تنوع فرهنگی در مفاهیم شادی، بلکه برای احساسات فردی و تنوع در این مفاهیم نیز امکانپذیر است. امکان دارد زندگی اخلاقی در یک مکان ارتباط نزدیکی با دین داشته باشد، در حالیکه اهداف انسانیتر از آموزش یا آگاهی محیطی در مکان دیگر غالب باشد. شیوههایی که مردم در جستجوی لذت هستند ممکن است شامل زیباییشناسی، جنسیت، روابط اجتماعی، غذا، جشنها و مهمانیها، مواد مخدر، دگرگونی مذهبی، مصرف، ماجراجویی یا ترکیب متفاوتی از آنها باشد.
مطالعات در رسانههای اجتماعی و شادی
در حالیکه انسانشناسی ممکن است از چنین موضوعی دوری کند، بحثهای عمومی در ارتباط با رابطهی میان رسانههای اجتماعی و شادی شخصی یا اغلب، ناراحتی فراوان است و به طور فزایندهای در نشریات پرمخاطب ظاهر میشود. در پنج سال گذشته چندین رسانهی خبری معروف از جمله تایم[3]، فوربس[4]، هافینگتون پست[5]، نیویورکر[6] و دیلی میرور[7] به مطالعاتی روانشناختی اشاره کردهاند که نشان میدهد رسانههای اجتماعی ممکن است افسردگی، نارضایتی، حسادت، تصویر منفی از بدن و تنهایی را افزایش دهند. این مطالعات احساسات منفی را به دلایل مختلفی نسبت میدهند. کاربران گاهی ممکن است احساس کنند که مخاطبین آنان را در رسانههای اجتماعی نادیده میگیرند. در مطالعات متفاوت، کاربران زندگی خود را با تصاویری که از زندگی آنلاین آشنایان خود میبینند، مقایسه میکنند. در موارد دیگر، مردم احساس افسردگی میکنند، زیرا زمانی که صرف فیسبوک میکنند را غیر مولد میدانند. با این حال مطالعات دیگر این نتایج را نقد کرده و با آنان در تضاد هستند. برخی متوجه میشوند که استفاده از شبکههای اجتماعی برای چت یا برنامهریزی باعث افزایش رضایت میشود؛ ممکن است ارتباط مثبتی میان استفاده از فیسبوک و افزایش سرمایهی اجتماعی، اعتماد و مشارکت مدنی و در نتیجه احساس رضایت در زندگی پیدا کنند. حتی فیسبوک نیز مطالعات بحثبرانگیز خود را انجام داد، که نشان داد وقتی به کاربران پستهایی با کلماتی مثبتتر نشان داده میشد، پستهای آنان حاوی کلمات مثبتتری بود؛ همچنین زمانی که پستهایی با تعداد کمتری از این کلمات نشان داده میشد، پست خود افراد نیز حاوی تعداد کمتری از کلمات بود. محققان تایید کردهاند که «سرایت عاطفی» پستهای فیسبوک درست مانند سرایت عاطفی در حالت آفلاین عمل میکند، جایی که حضور افراد شاد در زندگی فرد را نیز شادتر میکند، افراد منفی باعث میگردد او نیز رضایت کمتری داشته باشد.
این حقیقت که برخی از مطالعات پیامدهای عاطفی منفی رسانههای اجتماعی را برجسته میکنند، در حالی که برخی دیگر به کارکرد حمایت عاطفی مثبت توجه میکند که ممکن است به سادگی نشاندهندهی این واقعیت باشد که افراد کارهایی بسیار متفاوت را در رسانههای اجتماعی انجام میدهند. در واقع کاربری ممکن است روز به روز یا حتی دقیقه به دقیقه تجربیات متفاوتی از رسانههای اجتماعی داشته باشد. پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک یا QQ امری واحد نیستند، اما بسته به هر کاربر، اشکال متفاوتی به خود میگیرند. بدیهی است وقتی که رسانههای اجتماعی نقشهای نمادین متفاوتی را در زمانهای مختلف ایفا میکنند، احساسات را به صورت منفرد و مستقیم تحت تاثیر قرار نمیدهند. معضل ما آن است که میتوانیم به این ادعا دامن بزنیم که پرسیدن اینکه آیا رسانههای اجتماعی مردم را شادتر میکند، سوالی بسیار ساده است؛ اما نمیتوانیم انکار کنیم که محبوبیت این سوال نشان از علاقهای شدید به تاثیر رسانههای اجتماعی بر احساسات مردم است. این مسئله تنها در ارتباط با روزنامهنگاری صدق نمیکند. در حال حاضر این سوالات تنها در مورد آنکه آیا رسانههای اجتماعی ما را خوشحال یا غمگین میکند، یا به طور کلیتری برای ما خوب یا بد است، مکالمات به طور کامل استانداردی برای مردم در سراسر جهان است. با در نظر گرفتن این علاقهی عمومی، هر یک از 9 محقق مطالعهی ما سوالاتی در مورد شادی در نظرسنجیهای خود از کاربران رسانههای اجتماعی وارد کردهاند. هدف تقویت یا رد نتایج مطالعات دیگر نبود، بلکه ایجاد حسی از تفاوت گسترده پاسخها در چندین مکان جغرافیایی بود. همانطور که شکل 4.26 نشان میدهد، پاسخ به این سوال که «آیا رسانههای اجتماعی شما را شادتر میکند؟» به نسبت موقعیت مکانی به طور قابلتوجهی متفاوت است.
البته این نتایج را نباید بسیار تفسیر کرد. این امکان وجود دارد که مردم چین احساس کنند ارتباط مثبت با رسانههای جدید همان چیزی است که قرار است فکر کنند، که بازتاب تبلیغ دولت چین از رسانههای جدید به عنوان پیشاهنگ مدرنیته است. در نتیجه آنان به طور قاطع پاسخ میدهند که رسانههای اجتماعی آنها را شادتر میکند. به طور مشابه، برخی از افراد در پایگاههای میدانی جنوب هند و جنوب شرقی ترکیه ممکن است احساس کنند که نسبت دادن شادی به رسانههای اجتماعی موقعیت آنان را در سیستمهای ارزشی سنتیتر مرتبط با خانواده، کاست یا قبیله کاهش میدهد و در نتیجه درصد نسبتاً بالاتری از افراد ادعا میکنند که رسانههای اجتماعی آنان را به نسبت ناخوش میکند. در بیشتر پایگاههای میدانی، اکثریت مردم میگویند که شبکههای اجتماعی هیچ تفاوتی در شادی آنان ایجاد نمیکند. به نسبت تعداد کمی از گزارشهای رایجتر در مورد رسانهها را دنبال میکنند، که شیوههای مختلفی را نشان میدهند که آنان را ناراضی کرده است. با قرار دادن این آمار در زمینه و بررسی مفاهیم شادی در محیطهای فرهنگی افراد، حداقل ممکن است چیزی در ارتباط با آنچه که افراد در مورد شادی ادعا میکنند در خطر است بیاموزیم، حتی اگر در نهایت نتوانیم تعیین کنیم که آیا رسانههای اجتماعی مردم را خوشحال یا ناراضی میکنند.
ظرفیت و آرزو
دسترسی به اینترنت و رسانههای اجتماعی اغلب ظرفیت بیشتری را برای افراد، چه برای یادگیری مهارتها، ارتباط با افراد و ایدههای جدید و یا صرفاً برای دستیابی به صدایی عمومی، فراهم میکند. با این حال، ارتباطی میان ظرفیتهای جدید، افزایش آرزوها و افزایش شادی، بر اساس آنچه تین «انگیزه» مینامد، همواره به وضوح دیده میشود.
فناوری جدید اغلب به افراد این امکان را میدهد تا انواع متفاوت زندگی یا «ظرفیت آرزو» را تصور کند، امری که آپادورای معتقد است عنصری کلیدی در توانمندسازی فقراست. بنابراین میتوان تصور کرد که اگر رسانههای اجتماعی دروازهای برای آرزوهای جدید فراهم کنند و در مواقعی دسترسی بیشتری به آن چیزی که مردم آرزوی آن را دارند بدهند، در نتیجه شادی را افزایش میدهند. این همبستگی برای مطالعهی وانگ در ارتباط با کارگران کارخانههای چینی، که اکثر از همان نوع از فقرایی هستند که آپادورای به آن اشاره دارد، بسیار مهم است. این مهاجران روستایی که به کارگران کارخانه بدل شدهاند، اغلب از QQ برای نشان دادن خیالپردازیهای خود از شیوههای زندگی «باحال و مدرن» استفاده میکنند. همانطور که در شکل 11.1 نشان داده شده است، زنان کارگر کارخانه عکسهایی از لباسهای عروسی و فانتزیهای «شاهزاده خانم» ارسال میکنند، در حالی که مردان عکسهای ستارههای راک، زنان جذاب و ماشینهای اسپورت فانتزی را ترجیح میدهند. در هر مورد، تصاویر به عنوان فرار از مشقتهای کار کارخانهای عمل میکند.
با این حال این نوع از آرزو اجتنابناپذیر است. در پایگاه میدانی هاینس در شمال شیلی، که همچنین با جمعیت مهاجران اقتصادی غالباً شهر خود را مکانی حاشیهای، خستهکننده و زشت میدانند، دیگر فیسبوک و اینستاگرام فضاهایی فانتزی دیده نمیشوند. آنان ترجیح میدهند زندگی خود را همانطور که شکل گرفته است نشان دهند. در شکلهای 11.4 و 11.10 ما عکسها و میمهایی را دیدیم که زندگی را در محدودهی جاهطلبیهای انسان نشان میدهند، و از نزدیک به انواع هنجارهای نمایش داده شده توسط همسایگان خود پایبند هستند. آنان با انتشار عکسهایی در اینستاگرام از خط پرداخت قبض تلفن یا رایانهی خود در محل کار، همراه با هشتگهایی مانند #instabored، خستگی خود را از بین میبرند. حتی میمهای خندهداری که به آنان علاقهی زیادی دارند، اغلب حداقلی از جاهطلبیهای آنها را، با عکسهایی از یک سنگ قبر که نشاندهندهی «میل من به مطالعه» است و یا میمهای کرمیت در شکل 11.10. نشان میدهند.
در نگاه نخست، زمینههای این دو پایگاه به طور کامل مشابه به نظر میرسند، با جمعیت زیادی که برای فرصتهای کاری جدید مهاجرت میکنند. با این حال، زمانی که در چین صنعتی، افراد به سوی مناطقی نسبتاً توسعه یافته و جهانیتر مانند شانگهای مهاجرت میکنند، ساکنان شیلی شمالی اغلب در مورد آن تصور میکنند که «تنها تا حدی در کشور گنجانده شده است»، بدین معنی که آنان هم از نظر فیزیکی و هم نمادین از مرکز جهانوطنی دور شده و به حاشیه کشیده شدهاند. در عوض جاهطلبیهای مربوط به ثروت بیشتر، آموزش عالی و یا شبکههای اجتماعی گستردهتر، جاهطلبی مردم شمال شیلی حول آسایش و حمایت از خانوادههایشان میچرخد. چینیها به سوی مرکز و شیلیاییها به سوی پیرامون مهاجرت کردهاند، امری که ممکن است چیزی از تفاوت در آرزوهای آنان را بیان کند. برای بازگشت به آپادورای، این دو مثال نشان میدهند که نقش رسانههای اجتماعی در شادی ممکن است کمتر با ظرفیت آرزوهای جدید ارتباط داشته باشد تا آن که نشان دهد چگونه آرمانها زمینهی اجتماعی و اقتصادی گستردهتری را که مردم در آن زندگی میکنند بازتاب دهد.
مثالی از پایگاه میدانی برزیلی اسپایر این موضوع را آشکارتر میسازد. اسپایر از اصطلاح «طبقهی نوظهور» برای توصیف ساکنان پایگاه میدانی خود استفاده میکند که برای فرصتهای کاری نیز نقل کرده است. اهمیت رسانههای اجتماعی برای نشان دادن تحرک اجتماعی را مشاهده کردیم. تصاویر مصرفی که در سایتهایی اختصاصی مانند ورزشگاه، استخر یا لباسهای برند معتبر گرفته میشود، تصورات افراد را در ارتباط با آیندهشان و اینکه چه کسی رویای تبدیل شدن به آنان را میبیند، بازتاب میدهند. در مقابل، اشتراکگذاری عکسی در نزدیکی چیزی که با عقبماندگی مرتبط است، برای مثال یک دیوار آجری ناتمام، تابو به حساب میآید. افزایش آرزوها در مواقعی منجر به افزایش فشار برای تحقق آنان میگردد و برخی از افراد میترسند که به عنوان افرادی که در محلههای خود عقب میمانند و دیگران به سمت بالا حرکت میکنند، دیده شوند. تحرک اجتماعی رقابت قابلتوجهی را میان همسایگان، همکاران در محل کار یا مدرسه و حتی میان دوستان به ارمغان میآورد. در حالی که ساکنان این ظرفیت جدید را سودمند میدانند، بنابراین گذشته را به عنوان زمان تحقق بیشتر به یاد میآورند؛ عصری که همه یکدیگر را میشناختند، جوانان محترمتر بودند، جنایت و خشونت در حداقل بود و پول دغدغهی روزمرهی آنان نبود. اگرچه ظرفیتهای جدید و آرزوهای جدید مرتبط با رسانههای اجتماعی ممکن است در برخی موارد به تخیل شادی بیشتری منجر شود، اما ممکن است به عنوان کاتالیزوری برای فشارها و شکستهای جدیدی که این روایت را پیچیدهتر میکند، عمل کنند.
ارزشهای اجتماعی پایدار
در هر یک از این موارد، افراد تغییر را با تخریب ارزشها، از خود بیگانگی و کاهش آرمانهای اجتماعی مرتبط میدانند. افراد ممکن است به رسانههای اجتماعی بنگرند تا آن چه را که به عنوان ارزشها و شیوههای زندگی سنتیشان درک میکنند، که امری حیاتی برای حفظ چیزی است که به عنوان خوشبختی میدانند، تقویت کنند. در چنین مواردی ممکن است از رسانههای اجتماعی نه برای افزایش ظرفیتها، بلکه برای تکرار ایدهآلهای مرسوم استفاده شود. به عنوان مثال، در پایگاه میدانی مکدونالد در منطقهی روستایی چین، تزکیهی اخلاقی و درستکاری بسیار ارزشمند است. به عنوان بخشی از تاریخ کنفوسیوس، تائوئیست و بودایی منطقه، علاوه بر روابط آن با دولت مدرن چین، نشأت میگیرد. افراد اغلب از رسانههای اجتماعی برای تبلیغ زندگی اخلاقی استفاده میکنند و به نگرانیهای خود و دولت چین پاسخ میدهند که فناوریهای «خارجی» جدید مانند اینترنت ممکن است با روشهای اخلاقی و درست رفتار ناسازگار باشد و ممکن است بر ارزشهای اجتماعی چینیها تاثیری منفی بگذارد. این مردم روستایی چینی تمایلات آنلاینی را ایجاد میکنند، تمایلاتی که نه به خیالپردازی، بلکه به فرزندسالاری، وظیفه، اخلاص، خرد، صداقت، رفتار صحیح و شجاعت مربوط است؛ به این امید که به نوبهی خود بر دولت و جامعه تاثیری مثبت بگذارند. خانواده برای اخلاق کنفوسیوس امری محوری است و بنابراین ارائهی خود به عنوان امری نهادینه شده در زندگی خانوادگی در استفاده از رسانههای اجتماعی اهمیت دارد. محبوبترین پستها عبارتند از میمهایی که عشق و ازدواج را تجلیل میکنند، عکسهای نوزادانی که تازه متولد شدهاند و استاتوسهایی که از والدین خود به خاطر فداکاری و حمایتهایشان تشکر میکنند. حتی زمانی که پیامهای تقوای فرزندی[8] در QZone توسط والدین دیده نمیشود، این پیامها بیانی از نسخهی ایدهآل از فداکاری والدین است که برای دیگران انجام میشود تا خود را به عنوان فردی اخلاقی نشان دهد. این پستها و ژانرهای محبوب مجموعه از آرمانها را نشان میدهند که بر اصطلاح چینی «شادی را به اشتراک بگذارید، نگرانیها را به اشتراک نگذارید»[9] تاکید میکنند؛ بنابراین رسانههای اجتماعی را برای بازتولید و تقویت چارچوبهای اخلاقی موجود به کار میبرند.
مثال مکدونالد، یافتههای میلر را در مطالعهی پیشیناش در ترینیداد بازتاب میدهد، مطالعهای که در آن به این نتیجه رسید که فیسبوک نه به عنوان فضایی رادیکال از تغییرات اجتماعی، بلکه به عنوان فضایی محافظهکار است که تلاش دارد بازگشت به ارزشهای سنتی جامعه را به خوبی درک کند. این امر آرمانی به طور کامل انتزاعی است. استفادهی اصلیتر از رسانههای اجتماعی به روشی مربوط میشود که در آن مردم در عمل راههایی برای مقابله با خواستههای سنتی جامعه پیدا میکنند. در حالی که رسانههای اجتماعی ممکن است به عنوان ابزاری برای نوستالژی حس جامعه عمل کنند، همچنین ممکن است به عنوان مکانیسمی سرگرمکننده، زمانی که خواستههای جامعهی واقعی بسیار زیاد است، عمل کنند. در مردمنگاری سینانان از شهری ترینیدادی خاطر نشان میکند که مردم اغلب احساس میکنند زیر بار خواستههای اجتماعی بیپایانی که خانوادهی گسترده و دوستانشان میخواهند قرار گرفتهاند. مردم اغلب نگران این امر هستند که در گذراندن وقت با فردی، به شش نفر دیگر که دعوتشان را رد کرده است توهین کنند. گاهی معاشرت از طریق رسانههای اجتماعی میتواند تکمیلکنندهی معاشرتی شخصی باشد و به فرد فرصت میدهد تا روابط اجتماعی بیشتری را در خود جای دهد.
در پایگاه میدانی انگلیسیمان، بسیاری از افراد دریافتند که پس از برقراری ارتباط مجدد با دوستان مدرسهی قبلی از طریق رسانههای اجتماعی، به سادگی به آنان یادآوری شد که چرا در وهلهی اول به خود زحمت ندادهاند که با یکدیگر در تماس باشند. در عوض آنان دریافتند که رسانههای اجتماعی راهی برای نگه داشتن این افراد، که در جایی میان دوست نزدیک آشنای دور قرار گرفتهاند، موقعیتی را فراهم میکند که نه خیلی «گرم» و نه خیلی «سرد» است: استراتژی گلدیلاکس. با حفظ ارتباط در رسانههای اجتماعی، کاربران میتوانستند بدون صرف زمان و انرژی قابل توجهی برای ملاقات حضوری با آنان، ظاهری در ارتباط داشته باشند. در چنین مواردی، رسانههای اجتماعی ممکن است در تقویت آرمانهای مرسوم به طور کامل، چه با فراهم کردن فضایی برای تکرار ارزشهای سنتی و یا با ارائهی مکانیسمهایی جدید برای کاهش معضلهای اجتماعی پیشین موفق باشند.
به طور خلاصه عامل اصلی برای اکثر مردم در احساس خوشبختی، روابط آنان با افراد دیگر است. اگر رسانههای اجتماعی میتوانند به افراد کمک کنند تا از طریق پلتفرمهایی که از آن بهره میبرند درجاتی از اجتماعی بودن مقیاسپذیر را مدیریت کنند، ممکن است به حفظ تعادل و کنترل این افراد کمک کند. بنابراین ما از این ایده، آن چه که برای مردم اهمیت دارد رابطهای انتزاعی با ارزشهای گذشته است، به مشاهدهی این موضوع که رسانههای اجتماعی ممکن است در مواقع جزء مهمی در نحوهی برخورد آنان با این تعهدات سنتی در زمان حال باشند، حرکت کردهایم.
لذت گذرا
در حالی که آرمانها و ارزشهای اجتماعی افراد به طور معمول ساختارهایی طولانیمدت هستند که بر جزئیات زندگی روزمره اثر میگذارند، افراد ممکن است شادی را به عنوان شکلی موقتی از لذت تجربه کنند. یکی از رایجترین گفتمانها در ارتباط با رسانههای اجتماعی در بسیاری از پایگاههای میدانیمان به ویژه در میان جوانان این است که رسانههای اجتماعی شادی را تنها از نوع زودگذر آن به ارمغان میآورند. حتی همانطور که افراد در فناوریهایی مانند بازیهای الکترونیکی، موسیقی، تلویزیون و فیلم نوعی از هیجان و لذت را به دست میآورند، رسانههای اجتماعی نیز منبعی از سرگرمی را فراهم میکنند که افراد را برای مدتی خوشحال میکند. برای مثال، مردی جوان در پایگاه میدانی روستایی چین بازیهای آنلاین را اینگونه برای مکدونالد شرح داد: «وقتی به سطح بالا میروم، احساس خوشحالی باورنکردنیای میکنم. هرچه امتیازهایم بیشتر و بیشتر شود و به بالاترین سطح برسم، بسیار خوشحال خواهم شد. اما هیچ مزیت مستقیمی وجود ندارد، تنها مهارت شما بهبود یافته؛ به واقع هیچ معنایی ندارد، این بازی آنلاین تنها یک سرگرمی است». برای جوانان در چین معمول است که با افزودن میلهها و ابزارهایی طلایی به پروفایل خود سعی میکنند اعتبار خود را در QQ افزایش دهند. این نمادهای اعتبار را میتوان با استفاده از پول دیجیتالی، که به سادگی با ورود فعال بودن به دست میآید، خریداری کرد. در پایگاه میدانی صنعتی چینی مشخص شد که برخی از کارگران کارخانه معادل اجارهی یک ماههای را برای خرید خودروهای لوکس دیجیتالی و یا «عنوانی اصیل در پلتفرم رسانههای اجتماعی مانند YY» خرج میکنند. هنگامی که یکی از مطلعین مکدونالد اظهار میکند که «این واقعاً هیچ معنایی ندارد»، با این حال، این نوع از پوشش نشان میدهد که او به عنوان یک فرد از لذت بازی و رسانههای اجتماعی بهره میبرد، اما باید به گفتمانهای فرهنگی بزرگتر و جمعیتری که اصرار دارند «خوشبختی واقع» پایدارتر است، رجوع کرد. لذتی گذرا از بازی نمیتواند در این بازی بزرگتر شادی امری باشد که «به حساب» آید.
درگیری عاشقانه منبع دیگری از شادی گاهی زودگذر است که اغلب با استفاده از رسانههای اجتماعی ارتباط پیدا میکند. در پایگاه میدانی برزیلیمان فرصتهای جدیدی برای طنازیهای عاشقانه از مهمترین مزایای رسانههای اجتماعی است. این امر هم برای افراد خجالتی، که میتوانند ناامنیهای خود را پشت صفحهی نمایش پنهان کنند و هم برای افرادی که میتوانند به افراد بیشتری دسترسی داشته باشند و کانالهای ارتباطی کمتر قابلرویتتری با کارکرد امور برقرار کنند، مثبت است. اسپایر اطلاع میدهد که فیسبوک به عنوان نوعی دیزنیلند برای معاشقه در نظر گرفته میشود، اما بیشتر افراد در پایگاه میدانی او معاشقه را در رسانههای اجتماعی به عنوان شکلی موقتی از لذت را به جای تلاشی برای کشف عشق مادامالعمر به تصویر میکشند. این نگرشها منعکسکنندهی انتقاد رایج از برنامههایی مانند گرایندر یا تیندر، به عنوان ابزاری برای روابط سطحی که توسط کاربرانی که به دنبال برخوردهای جنسی غیررسمی و یکشبه هستند به جای روابط طولانیمدت تحت سلطه قرار میگیرند. درست مانند بازی، افراد ممکن است از معاشقهی آنلاین لذت ببرند، اما به نسبت همواره این فعالیتها را سطحی و پایینتر از اشکال پایدارتر شادی توصیف میکنند.
در همان زمان، در حالی که به نظر میرسد همچنان هیچ تحقیق کمیای در ارتباط با این موضوع وجود ندارد، افراد بسیاری از پایگاههای میدانی ما پیشنهاد کردهاند که برنامههای دوستیابی اغلب در واقع منجر به روابط طولانیمدت میشوند و به افراد کمک میکنند تا بر انواع محدودیتها، اضطرابها و موانع ایجاد روابط آفلاین غلبه کنند. با این حال گفتمانهای مسلط همچنان این نرمافزارها را به عنوان ابزاری برای برخوردهای اتفاقی و بدنی محکوم میکنند. این امر ما را به کی از مهمترین نتایج این فصل میرساند. امکان دارد که چیز بسیار زیادی در ارتباط با این مسئله که آیا رسانههای اجتماعی برای مردم شادی میآورند یا خیر به دست نیاوریم. با این حال، همانطور که جزئیات را بررسی میکنیم، اطلاعات خوبی در ارتباط با مفاهیم شادی و روشهای پایبندی مردم به این گفتمانها، برای مثال تحقیر شادی گذرا، حتی در حالی که شادی را به روشهایی که مغایر با شعارهای رایج است دنبال میکنیم، میآموزیم.
شبکههای اجتماعی و استرس مضاعف
حتی اگر مطالب نظرسنجی ما اعتبار کمی به تاکید روزنامهنگاران بر رسانههای اجتماعی به عنوان منبعی از ناراحتی میدهد اعدادی که رسانههای اجتماعی آنها را در شکل 4.26 ناخوشایندتر نشان میدهد به طور قابل توجهی کوچک است، همچنان عنصری مهم برای این سوال است. در حالی که بخش پایانی ما به طور کامل این فرض تولستوی را رد میکند که «تمام خانوادههای خوشبخت شبیه به یکدیگر هستند. هر خانوادهی ناراحت، به شیوهی خود ناراحت است». ما به همان اندازه که در ناراحتی تنوع میبینیم، در خوشبختی نیز تنوع را مییابیم.
رسانههای اجتماعی در مواقعی دیدگاهی زیبا از زندگی ارائه میدهند و این امر ممکن است فشاری را برای ادامه دادن بر دیگران بیفزاید. در چین صنعتی، به ویژه میان ساکنین محلی طبقهی متوسط، امکان دارد «شناخت زندگی روزمرهی یکدیگر» به مقایسههایی منجر شود که افراد احساس حقارت کنند. برخی از افراد احساس تنهایی یا افسردگی میکنند، در حالی که برخی دیگر از افزایش اضطراب و نگرانی در ارتباط با این که دیگران در پروفایل رسانههای اجتماعی خود چه تصوری نسبت به او دارند، گزارش میدهند. در برخی موارد شدید، انزوا در رسانههای اجتماعی و قلدری آنلاین ممکن است تاثیراتی قابل توجه داشته باشد. دا فی[10]، کارمند کارخانهای در جنوب چین، اخراج شدن از گروه ویچت توسط همکارانش را به عنوان آخرین حرکتی توصیف میکند که باعث رها کردن کارش و ترک شهر شد. این اثرات در برخی از قلدریهایی که در میان همسالان مدرسه در پایگاه دهکدهی انگلیسی مشاهده میشود، منعکس شده است. مردم همواره این ظرفیت را داشتهاند که کینهتوز یا پست باشند، اما رسانههای اجتماعی ممکن است هم ظرفیت و هم دامنهی راههایی را افزایش داده باشند که از طریق آن افراد بتوانند برای یکدیگر هراسناک جلوه کنند.
اغلب افرادی که ادعا میکنند رسانههای اجتماعی آنان را کمتر خوشحال میکند، تجربهای بد مخصوصاً در فضای مجازی داشتهاند؛ به عنوان مثال تعقیب، آزار و اذیت شدن و یا داشتن همسری خیانتکار. نیکولسکو بیان میکند که وکلا در پایگاه میدانی جنوب ایتالیا موافق هستند که افزایش طلاق ناشی از فیسبوک و تلفنهای همراه است، زیرا زوجها اغلب از طریق این رسانهها خیانتهای مهم دیگر را کشف میکنند. رویت شدن در فیسبوک هم زوج عاشقانه و هم خانواده را تهدید میکند. در نتیجه، بسیاری از افراد در منطقه که رابطهای متعهدانه را شروع میکنند ترجیح میدهند حسابهای فیسبوک خود را ببندند و یا حسابی مشترک را باز کنند، حسابی مشترک که دلیل نهایی تعهد به رابطه در نظر گرفته میشود.
مکدونالد افزود که در مناطق روستایی چین، برخی از زنان تلفن همراه همسرشان را بررسی میکنند و به دنبال شواهدی مبنی بر خیانت میگردند و رسانههای اجتماعی را تهدیدی برای ازدواج در نظر میگیرند. در ترینیداد تنها تفاوت این است که چنین بررسی تلفنهای همراه به دو صورت انجام میپذیرد. رویت شدن بیش از حد در رسانههای اجتماعی، یا به شیوههای نادرست رویت شدن میتواند این خطر را به همراه داشته باشد که دیگران قصد و نیت فرد را نادرست تفسیر کرده و افراط و گمانها بر اخلاقیات فرد سایه افکند. کاستا گزارش میدهد که زنان در جنوب شرقی ترکیه نیز رسانههای اجتماعی را در افزایش خیانت شوهران دارای نقش میبینند. یکی از اولین برخوردهای کاستا در پایگاه میدانی با زنی بود که گریه میکرد، زیرا شوهر سابقش او را ترک کرده بود تا زن جوانتری که در فیسبوک ملاقات کرده بود زندگی کند. مرد بچههایشان را گرفته بود و اجازه نمیداد همسر قبلیاش آنان را ببیند. برای زنان در ترکیه و چین، درست مانند وکلای ایتالیایی، رسانههای اجتماعی اغلب به عنوان ریشهی خیانت و در نتیجه ریشهی ناراحتی، در نظر گرفته میشوند، تا آنکه به عنوان رسانهای در نظر گرفته شود که خیانت از طریق آن آشکار میگردد. در حالی که تلفنهای همراه و رسانههای اجتماعی سازماندهی ملاقاتهای خصوصی را محتاطانهتر میکنند، امکان نمایش شواهد عکاسی از این برخوردها آنها را خطرناکتر میکند. افزایش نظارت بر شرکا در برزیل و ترینیداد نیز مشهود بود، جایی که سوءظن به امور رایج بود و بر استرس هر دو شریک افزود. در تمام این موارد، به جای مقایسهای سیستماتیک با روابط زناشویی پیش از رسانههای اجتماعی، به این دلیل که در آن زمان حضور نداشتیم، درکی از یک علت را گزارش میکنیم. ممکن است در واقع هیچ افزایشی در خیانت یا طلاق وجود نداشته باشد.
آنچه میتوانیم بگوییم این است که رویت شدن مرتبط با رسانههای اجتماعی باعث افزایش استرس در ارتباط با ترس از خیانت شده است، اما به روشهای دیگری نیز به نظارت کمک میکند. در حالی که زنان در جنوب شرقی ترکیه در نتیجهی رسانههای اجتماعی ظرفیت بیشتری برای روابط اجتماعی به دست آوردهاند، این رسانهها نیز رسانههایی هستند که مردان به طور فزایندهای آنان را مورد آزار و اذیت قرار میدهند. همچنین در فصلهای پیشین استرس ناشی از استفاده از رسانههای اجتماعی برای نظارت، هم توسط دلت و هم توسط جامعه، را دیدیم. کنترل سیاسی و سانسور بیشتری بر فعالیت کرده و همچنین کنترل اجتماعی بیشتری در مقیاسی صمیمی که توسط خانواده، دوستان و آشنایان انجام میشود وجود دارد.
حتی در شرایطی که افتخار کمتر مورد توجه قرار میگیرد، رسانههای اجتماعی ممکن است به استرس در مورد این که چگونه افراد خود را به دیگران ارائه میدهند کمک کند. به عنوان مثال، در مطالعهی نیکولسکو در ایتالیا، او دریافت که افراد به ویژه زنان بالغ باری را برای ایجاد نوعی تصویر مثبت در عموم تجربه میکنند. این امر در مرکز ارزشهای اجتماعی محلی قرار دارد و مقدم بر توسعهی رسانههای اجتماعی است، اما رسانههای اجتماعی به فضای جدیدی بدل میشوند که این فشار در آن احساس میشود. مدتها است که زنان پوشیدن لباس خوب، هنگام خروج از خانه، را ضروری میدانند، حتی اگر تنها برای انجام کارهایشان بیرون روند و اکنون فشار میآورند تا هنگام آپلود عکس یا حتی نوشتن بهروزرسانیهای استاتوس، خود را با دقت ارائه دهند. همانطور که این زنان احساس مسئولیت میکنند که از طریق پستهای فیسبوک خود آرمان زیبایی و ظرافت ایتالیایی را به نمایش بگذارند، نخبگان تحصیلکرده نیز احساس میکنند که باید اعتبارات فکری یا هنری خود را به صورت آنلاین به نمایش بگذارند تا اعتبار اجتماعی خود را حفظ کنند.
در هر یک از این موارد، رسانههای اجتماعی فضایی را برای نمایش و بازسازی سرمایهی فرهنگی در فضایی ایجاد میکنند که در آن مردم احساس میکنند که باید حضوری عمومی و متناسب با موقعیت اجتماعی خود داشته باشند. با این حال، اغلب احساس میشود که این تعهدی به جای فرصت است. با این حال، افزایش عمومی رویتپذیری نه تنها فرصتی را فراهم میکند، بلکه اضطراب و باری را نیز، حداقل قابل مقایسه با نگرانی در ارتباط با لباس پوشیدن در عموم، به همراه دارد.
گفتگو: آیا رسانههای اجتماعی مردم را شادتر نشان میدهد؟
یکی از نتایج این فشار برای مناسب به نظر رسیدن در فضای آنلاین توسط ونکاترامن در پایگاه میدانی جنوب هند ذکر شد. او مشاهده میکند که همواره مردم در فیسبوک خوشحال به نظر میرسند، همانطور که آنان فشار میآورند تا هر زمان که در جمع هستند خوشحال به نظر برسند. با عکسهای شاد، پیامهای مثبت و یا حتی ناامیدیهایی که به عنوان شوخی بیان میشوند، شادی دیگر در این موارد محصول جانبی دیگر آرزوها نیست: بلکه هدف خود آرزوست. با توجه به زمینهای که در آن رسانههای متعدد گزینههایی را برای انواع مختلف ارتباطات فراهم میکنند، مکالمات خصوصی از طریق پیامرسان فیسبوک، واتساپ یا سایر اشکال پیامهای دوتایی ممکن است اطلاعات بیشتری در ارتباط با حالات احساسی «معتبر» داشته باشند؛ در حالی که توییتهای عمومی و بهروزرسانیهای وضعیت فیسبوک مکانهایی هستند که افراد با احتمالی بالا شادی را «اجرا میکنند» تا دیدگاه خاصی از زندگی خود را برای مخاطبان فرضی خود ایجاد کنند. در هند شادی ارزشی اجتماعی است و با تکثیر شکلهای عمومی رسانههای اجتماعی، صرفاً بدل به فضاهای جدیدی برای بیان ظاهر شادی میشوند.
رسانههای اجتماعی ممکن است مکانی برای اتصال مجدد یا احساس ارتباطی بیش از حد باشد. امکان دارد مکانی برای ابراز خوشحالی واقعی یا نشان دادن چهرهای خندان فریبندهای برای عموم باشد. شاید این دوگانگی به این دلیل است که بسیاری از مردم پاسخ دادند که رسانههای اجتماعی هیچ تفاوتی در شادی آنان ایجاد نمیکند (میانگین 56.68 درصد در تمام 9 پایگاه میدانی). بنابراین حتی اگر مشکلاتی را در تعریف شادی بپذیریم، سوالی که در این فصل مطرح میگردد فوایدی دارد، زیرا رسانههای اجتماعی فضایی بزرگ را ایجاد کردهاند که در آن افراد شادی و احساسات را ارائه میدهند. ما همچنین دیدیم که چگونه فضا تعادلی میان نمایش بصری، افزایش دسترسی به اطلاعات، توسعهی آرزوها و در برخی موارد، به عنوان مثال در چین صنعتی، امکان تحقق آن آرزوها را تنظیم میکند. بنابراین ارزش پرسیدن آن که آیا رسانههای اجتماعی تاثیری بر شادی دارند یا خیر، ممکن است این نباشد که آیا مردم به دلیل رسانههای اجتماعی شادتر هستند یا خیر. بلکه این امر در یادگیری آن است که چگونه میتوانیم از رسانههای اجتماعی برای درک بیشتر در مورد معنای شادی برای کاربران آن، نحوه و مکان بیان آن استفاده کنیم.
[1] Neil Thin
[2] Amartya Sen
[3] Time
[4] Forbes
[5] The Huffington Post
[6] The New Yorker
[7] The Daily Mirror
[8] filial piety
[9] bao xi, bu bao you
[10] Da Fei